اهمیت و نقش مارکسیسم
در رهاسازیِ طبقهٔ کارگر و ستمدیدگان در دوران ما
دکتر محمد امیدوار
سخنگوی کمیته مرکزی حزب توده ایران
تحلیلی
از
یدالله سلطان پور
”مارکس و انگلس همیشه بهدرستی میگفتند
که
“تئوری ما جزمی نیست،
بلکه
راهنمای عمل است
” و صِرفِ حفظ کردن و تکرار ”فرمولها“یی
را
که
در
بهترین حالت
فقط وظایف کلی ما را نشان میدهند
و
در
شرایط اقتصادی و سیاسی
مشخصِ هر دورهٔ معیّن از روند تاریخی
ناگزیر قابل تغییرند،
مسخره
میکردند.“
لنین
مقدمه
مارکس، مارکسیسم و ایران
امسال دویستمین سالگرد تولد کارل مارکس (۵ مه ۱۸۱۸) را جشن میگیریم؛
انقلابی و فیلسوفی که در نیمهٔ دوّم قرن نوزدهم نظم فلسفی آن روزگار را به
چالش کشید و ضمن ارائهٔ تعریفی عملی از سرمایهداری و بنیادهای
اقتصادی - اجتماعیش،
آن را نقد کرد
و
مهمتر از آن،
مبارزهٔ طبقهٔ کارگر و
تودههای زحمتکش علیه ستم طبقاتی
را
متحوّل کرد.
ماتریالیسم تاریخی مارکس و
ارزیابی او از شکلگیری و تحوّل صورتبندیهای اقتصادی-اجتماعی
به درستی
به
این نتیجهٔ رسید
که
سرمایهداری نمیتواند
”پایان جهان“
باشد
و
بنابراین،
دنیایی دیگر ممکن است
و
”کارگران جهان باید متحد شوند“
و
آن
دنیا
را
بسازند.
پژوهشها و آثار علمی کارل مارکس و میراث انقلابی
غنی بهجا مانده از او
هنوز کابوسی است
برای طبقات بورژوایی
و
نظم جهانی
سرمایهداری انحصاری
و
همانطور که لنین گفت:
”در سراسر دنیای متمدن،
آموزشهای مارکس، دشمنی و کینهٔ عظیم تمام علم بورژوایی (چه فرمایشی و چه
لیبرال) را، که مارکسیسم را نوعی ”طریقت ضالّه“ میبیند، برمیانگیزد.
برخورد دیگری هم نمیتوان انتظار داشت،
زیرا در جامعهای که بنای آن بر
مبارزهٔ طبقاتی گذاشته شده است،
هیچ علم اجتماعی ”بیغرضی“ نمیتواند وجود
داشته باشد.“
لنین
اگرچه لنین در آثارش زیاد به مارکسیسم اشاره میکند،
ولی پژوهشهای تاریخی نشان میدهد
که
واژهٔ ”مارکسیسم“ را کارل کائوتسکی
رواج داد
که
در مقابل برنشتاین (رویزیونیست)
خودش را مارکسیستِ ”اصولی“
(ارتودوکس) میدانست.
انگلس از به کار بردن چنان واژگانی انتقاد میکرد
و
معتقد بود
که
چنین واژهای، وسیلهای است برای ایجاد تفرقه میان پیروان
”واقعی“ مارکس و دیگران.
انگلس در نامهای نوشته است که مارکس از پل لافارگ
که
خودش
را
”مارکسیست“ میخواند
انتقاد میکرد و میگفت که اگر
دیدگاههای لافارگ
را
”مارکسیستی“
بدانیم،
در آن صورت ”یک چیز قطعی است و
آن اینکه من مارکسیست نیستم.“
ما
برای آشنایی با طرز تفکر مدعیان نمایندگی حزب توده (نامه مردم)
این بخش از نوشته فوق العاده طولانی دکتر محمد امیدوار
را
نخست
تجزیه
و
سپس
تحلیل می کنیم:
۱
اهمیت و نقش مارکسیسم
در رهاسازیِ طبقهٔ کارگر و ستمدیدگان در دوران ما
این
عنوان این نوشته بسیار طولانی حریف
است
که
احتمالا
احدی
در
قبرس
حتی
آن
را
نخوانده
است.
این عنوان
اما
به چه معنی است؟
مفهوم «رهاسازی طبقه کارگر»
حاکی از آن است
که
منجی موعودی
باید ظهور کند
و
طبقه کارگر علیل و ذلیل
را
از
قید و بند بندگی
آزاد سازد.
اگر
منظور حریف
واقعا
همین باشد،
باید
پیشاپیش
اعلام داشت
که
حریف
از
الفبای مارکسیسم
حتی
خبر ندارد.
طبقه کارگر
نه
اوبژکت تاریخ
نه
ناجی
(نجات داده شونده)
بلکه
سوبژکت تاریخ
در
دوران گذار از سرمایه داری و حتی فئودالیسم و برده داری
به
سوسیالیسم
است.
طبقه کارگر
منجی بشریت در بند
(نجات دهنده بشریت، امام زمان حی و حاضر)
است.
سوبژکتیویته
را
کلاسیک های مارکسیسم
در
«تزهایی راجع به فویرباخ»
برای مرزبندی ماتریالیسم دیالک تیکی و تاریخی
با
انواع ماتریالیسم های پیشین
مطرح می سازند.
فرق و تفاوت و تضاد ماتریالیسم دیالک تیکی و تاریخی
با
انواع مختلف ماتریالیسم های قبلی
با
همین مفهوم سوبژکتیویته
تبیین می یابد.
از این به بعد است
که
از
بلندترین مناره های جهان
اعلام می شود
که
تاریخ بی سوبژکت
نیست.
مراجعه کنید
به
سوبژکت تاریخ
دیالک تیک سوبژکت ـ اوبژکت
در
تارنمای ما
با
سوبژکتیویته
اکتیویته
(فعالیت مبتنی بر آگاهی)
گره خورده است.
فرق و تفاوت و تضاد ماتریالیسم دیالک تیکی و تاریخی (فلسفه مارکسیستی ـ لنینیستی)
با
فلسفه ماقبل مارکسیستی
اکتیویته آن
و
پاسیویته (انفعال، تماشاگری) فلسفه ماقبل مارکسیستی
است.
در
کلام قصار معروف مارکس
مبنی
بر اینکه
«فلاسفه تا کنون
فقط و فقط
مفسر تاریخ بوده اند»
همین
دیالک تیک سوبژکتیویته و اوبژکتیویته
و
در پی آن
دیالک تیک اکتیویته و پاسیویته
اعلام می گردد.
هم
ماتریالیست های فرانسوی
و
هم
فویرباخ
و
غیره
همه
منادی پاسیویته و انفعال در تاریخ بوده اند.
طرفدار تماشا بوده اند.
برای اینکه از مفهوم سوبژکتیویته در تاریخ بشری
بی خبر بوده اند.
به زبان دیگر
همه فلاسفه ماتریالیست ماقبل مارکسیسم
در
عرصه جامعه بشری
ایدئالیست
بوده اند.
درست
به همین دلیل
فلاسفه ایدئالیست
از
قبیل فیشته و غیره
سوبژکتیویته
را
به طرز بخور ـ نمیری
مطرح می سازند.
احتمالا
لنین
در
گفت و گو
با
ماکسیسم گرکی
همین نکته
را
خاطرنشان شده است.
ماکسیسم گرکی
ذلت پرولتاریا
را
می بیند و توصیف می کند
و
نه
سوبژکتیویته و اکتیویته پرولتاریا
را.
ادامه دارد.
"اهمیت و نقش مارکسیسم
پاسخحذفدر رهاسازیِ طبقهٔ کارگر و ستمدیدگان در دوران ما"
متاسفانه همین فرازی که مورد نقد واقع شده است، بسیار سرسری خوانده شده و خط اول آن یعنی "اهمیت و نقش مارکسیسم" بطور کل حذف شده است.
"اهمیت و نقش مارکسیسم" یعنی تئوری، یعنی جهانبینی پرولتاریا، یعنی فلسفه.
طبقه کارگر نمی تواند بدون مسلح شدن به این تئوری انقلابی رها سازی خودش را ببیند. به همین دلیل دوران، دوران پیوند فلسفه با نیروی کار است. در این پیوند از که اهمیت و نقش مارکسیسم در رها سازی طبقه کارگر آشکار می گردد. در واقع در فراز فوق نه قرار است کسی به جای طبقه کارگر انقلاب کند و او را آزد سازد و نه قرار است نیروی طبقه کارگر به عنوانسابژکت تاریخ ساز زیر علامت سوال برود. بلکه همین طبقه کارکر اگر به تئوری انقلابی (مارکسیسم لنینیسم ) مسلح نگردد نمی تواند مبارزات اکونومیستی خود را تا حد کسبقدرت سیاسی ارتقا بدهد. این فراز از نوشته ایشان مغایرتی با این مسئله ندارد.
در این پیوند است که
پاسخحذفممنون.
پاسخحذفبحث در این عنوان مقاله حریف
روی مفهوم «رهاسازی طبقه کارگر» است.
شاید برداشت شما با نیت حریف منطبق باشد.
حریف فارسی بلد نیست.
«رهاسازی طبقه کارگر» با رهایش طبقه کارگر یکسان نیست.
مفهوم «رهاسازی طبقه کارگر» در ذهن خواننده تصور و توهم فاعلی (رها کننده ای) را احیا می کند و طبقه کارگر را به درجه مفعول رهایش تنزل می دهد.
یعنی
سلب سوبژکتیویته می کند.
برداشت شما از دوران درست نیست.
دوران یکی از مهم ترین مفاهیم لنینیسم است.
مفهوم دوران
احتمالا در همین تحیل مقاله حریف
و حتما در جای دیگر مفصلا توضیح داده شده است.
مراجعه کنید به دوران
دوران توسط ایده ئولوگ های چپنمای امپریالیسم تحریف می شود.
مثال:
فناوری های نوین و دوران دیجیتال
نگارنده:
میم. الف. کاوه مهر
۱
عنوان این اثر حریف
فاقد اعتبار علمی است.
۲
دوران دیجیتال
خرافه ای بیش نیست.
۳
آنچه که حریف به غلط «دوران دیجیتال» می نامد،
جلوه ای از انقلاب علمی ـ فنی است.
۴
حریف
تعریفی مفهوم فلسفی (ماتریالیستی ـ تاریخی) دوران
را
نمی داند.
۵
دوران
به چه معنی است؟
۶
دوران به مقاطع تاریخی مبتنی بر فرماسیون های اقتصادی اطلاق می شود که گلوبال اند.
۷
دوران هایی که بشریت از سر گذرانده به شرح زیر بوده اند:
الف
دوران توحش
ب
دوران بربریت
پ
دوران کمونیسم آغازین معروف به کمون اولیه
ت
دوران برده داری
ث
دوران فئودالیسم
ج
دوران سرمایه داری
ح
دوران کنونی
یعنی
دوران گذار گلوبال از سرمایه داری به سوسیالیسم
۷
اختراع دوران های دلبخواهی
کسب و کار اجامر امپریالیسم است
تا
محتوای دوران کنونی
در
گرد و غبار دوران های من در اوردی آنها
گم گردد.
باز هم با ابراز نظر و هماندیشی ما را مدد رسانید.
با امتنان عمیق