۱۳۹۸ فروردین ۳, شنبه

معیار (۱)


پروفسور دکتر الفرد کوزینگ
پروفسور دکتر گئورگ کلاوس
برگردان
شین میم شین

۱

·      معنی تحت اللفظی معیار عبارت است از علامت، محک، سنگ محک.

۲
·      مفهوم «معیار» در فلسفه، قبل از همه در رابطه با مقوله حقیقت به کار می رود:
·      معیار در تئوری شناخت به مثابه «معیار حقیقت» به کار می رود. 

۳
·      مسئله معیار حقیقت، فلاسفه بیشماری را به خود مشغول داشته است.
·      ولی برای اولین بار مارکس و انگلس توانسته اند با وارد کردن پراتیک اجتماعی در تئوری شناخت، به حل علمی این مسئله نایل آیند.

۴
·      اشتباه اصلی کلیه نظرات دیگر در این مسئله، عبارت است از اینکه معیار حقیقت در روح (شعور)  جسته می شود.

۵
·      اما به این طریق هرگز نمی توان به پیداکردن معیار عینی حقیقت نایل آمد.
·      زیرا شناخت، رابطه موجود میان روح (شعور) و واقعیت عینی است.

۶

·      اپیکور معیار حقیقت را در بدیهیت ادراک می دانست.
·      «زیرا حس ادراک با واسطه باید برای حقیقت ادراک کافی باشد.
·      (اپیکور، «دیوگنس لائرتیوس»، ص ۱۰ ، ۳۲ .)

۷
·      نظریه بدیهیت از آن زمان در تعیین معیار حقیقت نقش مهمی بازی کرده است.

 ۸

·      به نظر دکارت وضوح و روشنی، معیار حقیقت را تشکیل می دهد.
·      (دکارت، «تأملاتی راجع به مبانی فلسفه»، ص ۵.)

۹
·      به نظر دکارت، «کلیه ایده ها و یا مفاهیم که روشن و واضح اند، باید حقیقی باشند.»
·      (دکارت، «رساله ای راجع به متد»، ص ۴ .)

۱۰

·      به نظر اسپینوزا، حقیقت به معیار نیازی ندارد.
·      داشتن ایده های واقعی، کافی است.
·      ایده های حقیقی و یا منطبق روشن و واضح اند:
·      «همان طور که نور و ظلمت خود را عیان می سازند، به همان سان نیز حقیقت و باطل هنجار خویشتن خویش اند.»
·      (اسپینوزا، « اخلاق»، ص ۲، ۴۳، تذکر.)

۱۱

·      در حالیکه مفهوم بدیهیت دکارت و اسپینوزا به مثابه معیار حقیقت، محتوای راسیونال (عقلی) داشته، بعدها در فلسفه بورژوائی عصر امپریالیسم به مفهوم عرفانی شهود، کشف، اشراق و یا روانگذشت ایراسیونال (ضد عقلی) ایده حقیقت بدل می شود.
·      (مثلا در نظریات هاسرل)

·      بنظر کانت «ارائه معیاری برای حقیقت که هم جامع باشد و هم عام غیرممکن است.»
·      (هاسرل، «بررسی های منطقی»، جلد ۱، ص ۸.)

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر