شین میم شین
نه اندیشه مادرزاد وجود دارد
و
نه اندیشیدن مادرزادی.
اندیشیدن
را
باید مثل هرعلم،
در روندی دشوار فراگرفت.
شیخ سعدی
(۱۱۸۴ ـ ۱۲۸۳ و
یا ۱۲۹۱)
حکایت اول
(دکتر
حسین رزمجو: بوستان سعدی، ص ۱۱ ـ ۱۵)
نظر سعدی
راجع به پادشاه
به شرح زیر است:
۱
پادشه
سایه ی خدا
باشد
سایه با ذات
آشنا باشد.
(گلستان
مقدمه ص و ـ ز)
معنی
تحت اللفظی:
پادشاه
ظل الله است
و
به
ماهیت اصل خود واقف است.
سعدی در این بیت شعر،
پادشاه
را
به عنوان «شبان»
نه تنها
دست
نشانده خدا،
بلکه سایه خدا
جا می زند.
آنهم چه سایه ای که از شعور خارق العاده ای سرشار
است!
۲
«شبان» سعدی،
به دلیل سایه خدا بودن
ـ برخلاف
علما، فقها، حکما، شعرا و خود سعدی ـ
به ذات خویش، یعنی «کنه ماهیت حق» آشنا ست.
۳
این ادعای بسیار شجاعانه و در عین حال ابلهانه ای
است:
همه علما، فقها و کما و شعرا را از درک ذات حق عاجز اعلام کنی و حتی
اندیشیدن در باره آن را ممنوع و گناه بدانی، اما سلاطین قلدر بی سواد خونریز را «آشنا با ذات خویش» قلمداد کنی!
۳
نشود نفس عامه
قابل خیر
گرنه شمشیر
پادشا باشد.
(گلستان
مقدمه ص و ـ ز)
معنی
تحت اللفظی:
توده
مردم بدون هراس از شمشیر ظل الله
قابلیت
نیکوکاری
کسب
نمی کند.
۴
سعدی در این بیت شعر، از سوئی نفرت و تحقیر
فئودالی خود را مثل تفی بر چهره توده می پاشد و از سوی دیگر در استبداد عریان
پادشاهی، مصلحتی پسیکولوژیکی (روانشناسی) کشف و اعلام می کند:
ستم و سرکوب توده توسط اجامر طبقه حاکمه،
برای اقناع توده به انجام امر خیر
قلمداد می شود.
۴
سعدی
دلیل ستم
اجتماعی
را
در
غیر قابل اصلاح بودن نفس عامه مردم
می داند.
به عبارت دیگر،
اگر
شمشیر خونچکان ستم بالای سر مردم آویزان نباشد،
آنها تن به عمل خیر نخواهند داد.
این دروغ بی شرمانه ای بیش
نیست.
۵
جامعه طبقاتی مبتنی بر ستم
و استثمار،
پدیده تازه ای است و عمر ننگینش حداکثر دوهزار
سال بوده است.
در حالی که انسان دهها هزار
سال، در جامعه بی طبقه، بی نیاز از شمشیر این و آن
به
همزیستی
با همنوعان خویش
ادامه
داده است.
هزاران سند و مدرک باستان
شناسانه و غیره از این واقعیت امر حکایت می کنند.
اساطیر سوزناک یونان باستان
و قصه بهشت برین و اخراج حوا و آدم
از آن نیز اشاراتی بر این
دوران صلح آمیز در تاریخ بشری اند.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر