جمعبندی
از
مسعود بهبودی
«تحلیل» تخیلی ـ آرزویی - سوبژکتیویستی
۱
کارگر هر چقدر هم زور بزند
در چارچوب فکری ترید یونیونیسم می ماند:
مبارزه برای
کاهش ساعات کار
افزایش دستمزد
بهبود شرایط کار و غیره
۲
تئوری باید از خارج به میان طبقه کارگر برده شود.
۳
ضرورت تشکیل حزب مارکسیستی ـ لنیینستی طبقه کارگر و الزام روشنگری بی امان علمی و انقلابی
ضمنا
از این رو ست.
۴
البته ایده ئولوژی مارکسیستی ـ لنیینستی
را
طبقه کارگر فی نفسه دارد.
۵
چون
ایده ئولوژی از هر نوع
طبقاتی است.
۶
مارکسیسم ـ لنیینسم
اما
فقط
ایده ئولوژی نیست:
هم علم و هم ایده ئولوژی است.
۷
فرق مهم مارکسیسم ـ لنیینسم با کمونیسم کارگری (وایت لینگ، منزور حشمت)
در این است
که
کمونیسم کارگری
مخالف سوسیالیسم علمی است.
۸
کمونیسم کارگری
حزب طبقه کارگر را
طویله می خواهد
و
نه
مرکز فرماندهی علمی رزم پرولتاریا.
امپریالیسم حق داشته به این لاطائلاات ارتجاعی جایزه نوبل موبل بدهد
و
گروهبان گارسیا را میلیونر کند تا خرپروری دوام آورد.
ده تکه ی کوتاه از کتاب «صد سال تنهایی»!
۱. جهان چنان تازه بود که بسیاری چیزها هنوز اسمی نداشتند و برای نامیدن شان می بایست با انگشت به آن ها اشاره کنی.
۲. مردها چه قدر عجیبند! از یک طرف تمام عمر خود را به جنگ با کشیش ها می گذرانند و از طرف دیگر کتاب دعا هدیه می دهند.
۳. اولین آنها را به درختی بستند و آخرین آن ها طعمه مورچگان می شود.
نسل های محکوم به صد سال تنهایی فرصت مجددی روی زمین نداشتند.
۴. وقتی کسی مرده ای زیر خاک ندارد. به آن خاک تعلق ندارد.
۵. سرهنگ آئورلیانو بوئندیا آرام و بی اعتنا به نوع تازه زندگی که به خانه هیجان می بخشید.
به این نتیجه رسیده بود که راز سعادت دوران پیری، چیزی جز بستن پیمانی شرافتمندانه با تنهایی نیست.
۶. برای من فقط کافی است مطمئن باشم که تو و من در این لحظه وجود داریم. همین .
۷. آنچه از تو ناراحتم می کند این است که همیشه درست آنچه را که نباید بگویی. می گویی.
۸. هیچ آرمانی در زندگی ارزش این همه سرافکندگی و خفت را ندارد.
۹. گذشته دروغی بیش نیست و خاطره بازگشتی ندارد. هر بهاری که می گذرد دیگر بر نمی گردد. و حتی شدیدترین و دیوانه کننده ترین عشق ها هم حقیقتی ناپایدار است.
۱۰. اگر روزی انسان در کوپه درجه یک مسافرت کند و ادبیات در واگن بار. کار دنیا به سر آمده!
حریف
فروغ فیلسوف
دلم گرفتهاست
دلم گرفتهاست
به ایوان میروم و انگشتانم را
بر پوستِ کشیدهیِ شب میکشم
چراغهای رابطه تاریکند
چراغهای رابطه تاریکند
کسی مرا به آفتاب
معرفی نخواهد کرد
کسی مرا به میهمانیِ گنجشکها نخواهد برد
پرواز را به خاطر بسپار
پرنده مردنی است
اندکی اندر باب دیالک تیک خودپویی و آگاهی
۱
مفهوم کارگر شورشی
مدح شبیه ذم است.
۲
شورش پدیده ای خودپو ست.
۳
شورش نشانه بی شعوری است.
۴
شورش ناشی از رسیدن کارد بر استخوان است.
۵
شورش
بدون برنامه است
به همین دلیل
عمدتا بی نتیجه می ماند.
۶
مفاهیم خویشاوند با شورش
عصیان و طغیان اند
که
از مفاهیم فرماسیون اقتصادی فئودالی اند.
۷
در اوپرای کوراوغلو
که بیانگر حرکتی ضد فئودالی است
مفهوم عصیان به کرات تکرار می شود.
۸
لنین
صلواة الله علیه
مخالف سرسخت خودپویی در جنبش کارگری بوده است.
یادش به یاد باد.
فرمانده ژرف اندیش پرولتاریا
جبران خلیل جبران
به یکدیگر عشق بورزید،
ولی به نام عشق
یکدیگر را به بند نکشید
۱
هی مش جبران
عشق کجا ست تا ورزیده شود؟
۲
عشق اصلا چیست؟
۳
عشق چیزی از جنس زلزله است.
۴
عشق به طور ناگهانی می آید و جبران ها را به جنون می کشد.
۵
اختیاری در بین نیست.
۶
دل می رود ز دستت
بی آنکه بدانی چرا و به چه دلیل؟
۷
عشق
اما
قلدر قدر قدرتی است که حس تصاحب به معشوق را در جبران ها و جبرانه ها پدید می آورد.
۸
عشق
آدمی
را
مقید و منضبط می سازد:
مقید به فرد معینی
۹
همه زیبایی های جهان در معشوق خلاصه می شود.
۱۰
عشق استغنا نسبت به همه چیز و همه کس
به استثنای معشوق است.
۱۱
عشق دیالک تیکی از آزادی و وابستگی است:
آزادی از همه کس و همه چیز
وابستگی به معشوق
۱۲
سگ ها را از این بابت می توان عاشق ترین موجودات قلمداد کرد:
هر سگ
عاشق بی چون و چرای پروردگار خویش است
و
بی اعتنا به همه کس و همه چیز است.
۱۳
اگر کسی به معشوقش نزدیک شود
حمله ور می شود.
۱۴
حاضر به تقسیم معشوق خود نیست.
۱۵
وقتی سگ معشوق خود را فقط برای خود می خواهد
آدم
باید زباله باشد که برای خود نخواهد.
۱۶
تو نمی دانی عشق چیست.
۱۷
تو معشوقت را با جنده عوضی می گیری
و برایت مهم نیست که علاوه بر تو با گله ای عیاش رابطه دارد.
شریعتی شیاد
دیکتاتوری و آزادی از اینجا ناشی
نمیشود که یک مکتب خود را
حق میشمارد یا ناحق؛
بلکه از اینجا ناشی میشود که
آیا حق انتخاب را برای دیگران
قائل است یا قائل نیست.
هی شیاد
۱
اولا
دیکتاتوری ضد آزادی نیست.
۲
ضد آزادی چیست؟
۳
ثانیا
دیکتاتوری
فرم است.
قالب است
قابلمه است.
۴
هر دولتی نوعی دیکتاتوری است.
۴
مهم
نه
فرم
نه
قالب
نه
قابلمه
نه
دیکتاتوری
بلکه
محتوای فرم
درونمایه قالب
شهد و شرنگ موجود د در قابلمه
محتوای طبقاتی دیکتاتوری
است.
۵
چرا و به چه دلیل؟
۶
به این دلیل که در دیالک تیک فرم و محتوا
نقش تعیین کننده از ان محتوا ست.
۷
شهد را در پیاله بخوری و یا در کاسه
شرنگ را در پیاله بنوشی و یا در لیوان
فرقی در ماهیت امر
نخواهد داشت.
سکوت چیست، نشانه چیست و ناشی از چیست؟
۱
سکوت چیست
به جز حرف های ناگفته؟
فروغ فرخزاد
۲
سکوت به مثابه پرهیز از گفتار
دلایل متفاوت و حتی متضاد طبقاتی دارد:
الف
سکوت توده و سگان توده
چه بسا
از ترس و احتیاط است
تا زبان سرخ
سر سبز
ندهد بر باد.
ب
سکوت در غیر این صورت می تواند ناشی از نادانی باشد.
تا آبروی نادان بیشتر از حد نریزد.
پ
سکوت اعضای طبقه حاکمه
اما
نشانه طرح ریزی توطئه های خونین است.
سکوت بدین معنا
از سجایای اخلاقی طبقات حاکمه انگل و ستمگر است:
از
سجایای اخلاقی اشرافیت برده دار، فئودال، روحانی و بورژوازی است
۳
زنده باد سخن
زنده باد روشنگری در هر فرم مناسب
گه با سکوت
گه با خروش
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر