اندکی اندر باب دیالک تیک غریزه و عقل
حریف
و
به قول مشهور (معروف)
" کار انسان را ساخت . "
و
سبب" گسترش مغز" ، "انباشت تجربه " ،" انتقال تجربه " و شکل گیری
مفهومی " انتزاعی " به نام " آگاهی " شد .
حریف
با
دیالک تیک
به طور کلی
خواه دیالک تیک ایدئالیستی (هگل) و خواه دیالک تیک ماتریالیستی (مارکس و انگلس)
بیگانه است.
به همین دلیل
دیالک تیک تئوری و پراتیک
را
اصلا
نمی شناسد.
۱
و
به قول مشهور (معروف)
" کار انسان را ساخت . "
و
سبب" گسترش مغز" ، "انباشت تجربه " ،" انتقال تجربه " و شکل گیری
مفهومی " انتزاعی " به نام " آگاهی " شد .
کار انسانی
فرمی از فرم های بیشمار پراتیک است.
اگر اعمال، تجارب، آزمون ها، آزمایش ها، کردوکارها و کارهای انسانی
مورد تجرید قرار گیرند،
یعنی
جنبه های منحصر به فردشان مورد صرفنظر قرار داده شوند
و
جنبه مشترک شان عمده شود،
مفهوم فلسفی (ماتریالیستی ـ تاریخی) پراتیک
تشکیل می شود.
کار و تجربه
ماهیتا
فرقی با هم ندارند.
هر کاری
عملا و عینا
تجربه ای است.
کار و تجربه از فرم های بیشمار بسط و تعمیم مفهوم فلسفی فراگیر پراتیک اند.
تجربه خام اصلا وجود ندارد
تا
انباشت شود و منتقل شود.
چی انباشت می شود و چی منتقل می شود؟
تجربه
و
یا
کار
و
به طور کلی و عام
پراتیک
زادگاه تئوری است.
وقتی مغز روی تجربه کار فکری کند،
تجربه
به
دانش تجربی
(ارفارونگ)
استحاله می یابد.
دانش تجربی
یکی از فرم های متنوع تئوری است.
تئوری یکی از فرم های روح (شعور) است.
دیالک تیک پراتیک و تئوری
بسط و تعمیم دیالک تیک ماده و روح (وجود و شعور) است.
از تجرید همه مفاهیم، احکام، افکار، ایده ها، نظرات، نظریات، قضاوت ها، احساس ها، عواطف، خرافات و غیره
مفهوم فلسفی فراگیر روح (شعور)
تشکیل می شود.
۲
و
به قول مشهور (معروف)
" کار انسان را ساخت . "
و
سبب" گسترش مغز" ، "انباشت تجربه " ،" انتقال تجربه " و شکل گیری
مفهومی " انتزاعی " به نام " آگاهی " شد .
کار
چه ربطی به گسترش مغز و انباشت تجربه و انتقال تجربه و شکلگیری آگاهی دارد؟
کار
در
دیالک تیک اوبژکت ـ سوبژکت
معنی کسب می کند.
کار
پل پیوند میان اوبژکت و سوبژکت است.
کار
واسطه میان عین و ذهن است.
در اثر کار و در روند کار
اوبژکت در آیینه سوبژکت
مثلا تنه درخت در آیینه ذهن تبر زن
منعکس می شود.
مثال
هر تبری که تبرزن بر تنه درخت می زند،
سیلی از سیگنال ها
در
زمینه تری و خشکی تنه،
در
زمینه کرمخوردگی و سلامت تنه،
در
زمینه کوتاهی و درازی دسته تبر
در
زمینه صحت و سقم زدن تبر
در
زمینه کندی و تیزی تیغه تبر
در
زمینه صحت و سقم پیشداروی های تبر زن راجع به تنه و دسته و تیغه تبر و نحوه فرود آوردن تبر
در
زمینه لیاقت شناخت تبرزن
و
غیره
به
کارگاه مغز جاری می شود.
تفکر
یعنی کار روی این سیگنال های حسی
ما
با
دیالک تیک حسی و عقلی
(سنسوئال ـ راسیونال)
از سویی
و
با
دیالک تیک تجربی ـ نظری
(امپیریکی ـ تئوریکی)
از
سوی دیگر
سر و کار داریم.
از توسعه کمی و کیفی دیالک تیک حسی و عقلی
دیالک تیک تجربی و نظری
تشکیل می یابد.
با
ازبر کردن جملات طنز آمیز کلاسیک های مارکسیسم
که
نمی توان توان تفکر مفهومی کسب کرد.
ایرج اسکندری
در مقدمه کاپیتال
راجع به مارکس طناز قصه ها دارد.
بدون آشنایی اصیل و عمیق با مفاهیم فلسفی و متد دیالک تیکی
کسی نمی تواند جمله ای جملات کلاسیک های مارکسیسم ـ لنینیسم
را
بفهمد.
۳
و
به قول مشهور (معروف)
" کار انسان را ساخت . "
و
سبب" گسترش مغز" ، "انباشت تجربه " ،" انتقال تجربه " و شکل گیری
مفهومی " انتزاعی " به نام " آگاهی " شد .
معلوم نیست که منظور حریف از مفهوم انتزاعی آگاهی
چیست که کار سبب تشکیلش می شود.
حریف
بیشک
معنی آگاهی
را نمی داند.
کار
اصلا
ربطی به روند تشکیل مفاهیم ندارد.
تشکیل مفاهیم کار مغز آدمی است:
مثال
آدم
نسرین و سیمین و سکینه و صغری
را
می بیند.
مشخصات منحصر به فرد آنها
را
مورد صرفنظر قرار می دهد.
مثلا قد و قامت و شکل و شمایل و فرم چشم و ابرو و روی و موی خاص هر کدام از آنها
را
کنار می نهد
و
وجه مشترک همه آنها
را
عمده می کند
و
به
مفهوم دختر می رسد.
مفهوم دختر
چیزی مجرد و انتزاعی است
که
بلافاصله زره مادی در بر می کند.
واژه می شود:
دختر می شود.
قیز می شود.
دوتر می شود
مدشن می شود
و
الی آخر
۴
و
به قول مشهور (معروف)
" کار انسان را ساخت . "
و
سبب" گسترش مغز" ، "انباشت تجربه " ،" انتقال تجربه " و شکل گیری
مفهومی " انتزاعی " به نام " آگاهی " شد .
آگاهی
اصلا
مفهومی فلسفی نیست.
آگاهی یکی از مفاهیم جامعه شناسی است.
آگاهی
در
دیالک تیک خودپویی و آگاهی
مطرح می شود.
آگاهی
برخلاف خودپویی
روندی سوبژکتیو است.
اندیشیده شده است.
سازمان داده شده است.
مراجعه کنید
به
دیالک تیک خودپویی و آگاهی
در
تارنمای دایرة المعارف روشنگری
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر