۱
این رخدادها نه قابل پیش بینی اند و نه میشود آنها را برنامه ریزی کرد.
ظهور نابغه ها همان قدر قابل برنامه ریزی است که فوران یک آتشفشان.
این نه به خواست کسی پیش می آید و نه به عزم و اراده فردی
فوران می کند.
بر همین منوال کسی از پدر و مادر یک نابغه انتظار ندارد
فرزند نابغه دیگری به دنیا بیاورند.
این از صورت مساله.
اما مشکل کجا ست؟
این رخدادها نه قابل پیش بینی اند و نه میشود آنها را برنامه ریزی کرد.
ظهور نابغه ها همان قدر قابل برنامه ریزی است که فوران یک آتشفشان.
این نه به خواست کسی پیش می آید و نه به عزم و اراده فردی
فوران می کند.
بر همین منوال کسی از پدر و مادر یک نابغه انتظار ندارد
فرزند نابغه دیگری به دنیا بیاورند.
احد پیراحمدیان
معرکه است و محشر است:
اول آسمان را به ترفندی به ریسمان می بافد:
به گردش قلمی دو مفهوم متفاوت را تحریف می کند و ضمنا میان آندو علامت تساوی می گذارد:
رخداد = نابغه = افلاطون = ارسطو = ابن سینا = مولانا = عمر خیام
بعد از این تحریف و تخریب مفاهیم و شخصیت ها و نوابغ،
به منبر می رود و پرت و پلا تحویل ولگردان گرد آمده دور دویچه وله می دهد:
۲
این رخدادها نه قابل پیش بینی اند و نه می شود آنها را برنامه ریزی کرد.
رخداد و نبوغ
باید
پیشاپیش
تعریف شوند
تا
بتوان
میان پیدایش نابغه و خود نابغه و رخداد علامت تساوی گذاشت.
تشکیل و یا پیدایش نابغه
را
می توان
در
دیالک تیک استثناء و قاعده
مورد بحث قرار داد:
نابغه کذایی
پدیده ای استثنائی است
که
یک در یک میلیون و یا یک در ۱۰ میلیون پیدا می شود
و
یا
شایع می شود که پیدا شده است.
آره.
استثناء
را نمی توان پیش بینی کرد و یا برنامه ریزی کرد.
۳
ظهور نابغه ها همان قدر قابل برنامه ریزی است که فوران یک آتشفشان.
ظهور نابغه ها همان قدر قابل برنامه ریزی است که فوران یک آتشفشان.
آتشفشان
پدیده طبیعی قانونمندی است.
فوران آتشفشان بر خلاف پیدایش نابغه کذایی
هم
قابل پیش بینی است
و
هم
قابل برنامه ریزی است.
این بسته به توسعه علم و فن دارد.
۴
این نه به خواست کسی پیش می آید و نه به عزم و اراده فردی
فوران می کند.
فوران می کند.
آره.
پدیده های طبیعی
مثل باد و باران و سیل و توفان و آتشفشان
بی سوبژکت انسانی اند.
ولی
انسان می تواند با شناخت قوانین و قانونمندی های طبیعی
در چند و چون وقوع و بروز این پدیده ها تأثیر گذارد.
مثلا
می توان باران مصنوعی باراند.
باد مصنوعی تولید کرد.
جلوی سیل و باد و توفان دریا
را
گرفت.
هم اکنون
در اروپا
در سواحل دریاها
با مشاهده گرم تر شدن زمین و ذوب بهمن های قطبی
دیوارهای قطور می سازند تا شهرها را مورد حراست قرار دهند.
۵
بر همین منوال کسی از پدر و مادر یک نابغه انتظار ندارد
فرزند نابغه دیگری به دنیا بیاورند.
این از صورت مساله.
اما مشکل کجا ست؟
فرزند نابغه دیگری به دنیا بیاورند.
چرا نمی توان از مادر و یا پدر نابغه
داشتن فرزند نابغه
را
انتظار داشت؟
استثناء
اگرچه استثنائی است
ولی
در
دیالک تیک استثناء و قاعده
وجود دارد.
یعنی
بسان قاعده
به نوبه خود
قانونمند
است.
اصولا
هر تصادفی
قانونمند است.
مسئله دشواری کشف قوانین وقانونمندی های تصادفات است.
مثال
توپ به سوی دروازه شوت می شود.
در راه به پیکر بازیکن حریف اصابت می کند
و
گل می شود.
این یک تصادف است
ولی ضمنا قانونمند است.
می توان این تصادف را بررسی کرد و قانونمندی اش را کشف نمود.
کشف قانونمندی تصادف
اما
تصادف
را
سلب تصادفیت
می کند.
به
ضرورت
(جبر)
استحاله می بخشد.
یعنی
تصادفی که قانونمندی اش شناخته شده باشد،
دیگر
تصادف محسوب نمی شود.
مراجعه کنید
به
دیالک تیک ضرورت و تصادف
در
تارنمای دایرة المعارف روشنگری
پژوهشگر فلسفه
از تنها چیزی که کمترین خبری ندارد،
فلسفه
است.
۶
مشکل وقتی پیش می آید
مشکل وقتی پیش می آید
که
در ساختار اجتماعی هرمی،
در آنجا که فرهنگ در چهارچوب تنگ آتوریته شکل می گیرد
و
هر روز حرمت و حقوق شهروندانش را زیر پا می گذارد،
از افرادی با عنوان های شاه و رهبر و نخبه
بت می سازند.
و
هر روز حرمت و حقوق شهروندانش را زیر پا می گذارد،
از افرادی با عنوان های شاه و رهبر و نخبه
بت می سازند.
احد پوراحمدیان
نه، تنها از فلسفه بی خبر است،
بلکه به طور کلی
فاقد توان تفکر است.
یاوه پشت سر یاوه
تحویل خلایق خر می دهد:
مشکل از دید او
این است
که
فرهنگ در چارچوب اوتوریته
شکل می گیرد.
می توان
غسل کرد و رو به قبله ایستاد و به قبر قمر بنی هاشم سوگند خورد
که
حریف
نه، معنی فرهنگ را می داند و نه، معنی اوتوریته را
۷
مشکل وقتی پیش می آید
که
چنین ساختاری
شهروند دست دوم و سوم به وجود میآورد.
که
چنین ساختاری
شهروند دست دوم و سوم به وجود میآورد.
من - زور بعضی ها از ساختار چیست.
ساختار هر جامعه بشری
چیست؟
من ـ زور از شهروند چیست؟
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر