اندکی اندر باب دیالک تیک غریزه و عقل
۱
در مرحله توسعه نباتی و جانوری
(و حتی انسانی)
غریزه بوده و است و خواهد بود که اداره اندام را به عهده دارد.
۲
غریزه
بهترین یار هر موجود زنده است.
۳
غریزه
حتی
به هنگام خواب موجود زنده
در کار است و فعال است.
۴
و گرنه روند تنفس و سوخت و ساز مختل می شود و موجود زنده می میرد.
۵
عقل
در نتیجه توسعه غریزه
به برکت کار و در اثر کار و در روند کار
تشکیل شده است.
مراجعه کنید
به
دیالک تیک حسی و عقلی
(سنسوئال و راسیونال)
۶
عقل
غریزه توسعه یافته در روندی میلیون ها ساله است
روندی که تا ابد ادامه خواد یافت
و
کفه ترازوی دیالک تیکی
به نفع عقل سنگین تر خواهد شد.
۷
اگر عقل در مقابل غریزه رو داری کند
و
هستی موجود زنده را به خطر اندازد
غریزه
(مثلا غریزه حفظ نفس)
بر
پوزه عقل رو دار
پوزه بند می زند
و
خود به تنهایی یکه تاز میدان عمل می شود
و
جان موجود زنده را نجات می دهد.
۸
سعدی هم می داند:
تشنه سوخته بر چشمه جوشان چو رسید
تو مپندار که از فیل دمان اندیشد.
۹
عقل می داند که نزدیک شدن به فیل ایستاده لب آب
خطر مرگ در پی دارد.
۱۰
غریزه
اما می داند که اگر موجود زنده تشنه لب
آب نخورد
خواهد مرد.
۱۱
به همین دلیل عقل اندیشنده را پوزه بند می زند
تا موجود زنده
ترس را کنار نهد و خود را به آب رساند و از مرگ حتمی نجات یابد.
حریف
چنانکه از فحوای کلام شما و با " نگاه عاقل اندر سفیه تان" برمی آید حتما" این نظریه بسیار گسترده است که به" اندکی اندر باب " آن اشاره می کنید ، باید تصریح کنم که آن چیزهایی که به نام"دیالکتیک غریزه و عقل " تحریر نموده اید در قالب " نظریه " نمی گنجد . اگر آنچه بیان داشتید "نظر خود و برداشتی شخصی است " مرا سخنی نیست . ولی اگر آن سخنان از منبعی مشخص و از کسی" صاحب نظر " است و شما از ایشان نقل کرده اید و پس به تشریح آن در مقام " مفسر " برآمده اید ، لطف کنید آن منبع یا آن شخص صاحب نظررا نام برده و نظریه ی ایشان را در" باب دیالکتیک غریزه و عقل" درحد امکان بنویسید .
اما در مقام توضیح بر نوشتارتان باید گفت آنچه سبب جدائی و برتری انسان نسبت به
سایر موجودات می شود " عقل " و " دانش " است که پایه اصلی " تکامل " و " ذیشعوریش " شده است ، واین ممکن نشد مگر با کار و به قول مشهور " کار انسان را
ساخت . " وسبب" گسترش مغز" ، "انباشت تجربه " ،" انتقال تجربه " و شکل گیری
مفهومی " انتزاعی " به نام " آگاهی " شد . سایر موجودات توانائی این مفهوم یعنی
" انتزاع " را ندارند ، بنابراین فاقد " آگاهی " به مفهوم علمی آن هستند . همان مثالی
را که از شیخ اجل " سعدی " در تائید کلام خویش نقل نموده اید خود دال بروجود آگاهی
است . فیل از جانب انسان خطری متوجهش نیست اما به حکم غریزه نسبت به دیگر
موجودات حالت تهاجمی دارد که نشان دهنده نداشتن ' آگاهی " در اوست . پس این
انسان است که خطر را در میابد و به آن می اندیشد که ممکن است از جانب فیل خطری
متوجهش گردد و همین دریافت احساس " خطر " خود مایه ی " تفاوت " او از حیوان
است . غریزه می تواند از طریق "ژن " به نسل دیگر انتقال یابد ولی" آگاهی " غیر
قابل انتقال است . غریزه تکامل یابنده نیست اما قابل تغییر است واین سبب تطبیق موجودات با محیط اطراف خود شده موجبات زیستش را فراهم می کند . نظریه ی " انتخاب طبیعی " داروین بر این اساس شکل گرفته و درستی آن در حیطه ی عمل به اثبات رسیده است .
حریف
چنانکه از فحوای کلام شما و با " نگاه عاقل اندر سفیه تان" برمی آید
حتما
" این نظریه بسیار گسترده است که به" اندکی اندر باب " آن اشاره می کنید
باید تصریح کنم که آن چیزهایی که به نام"دیالکتیک غریزه و عقل " تحریر نموده اید در قالب " نظریه " نمی گنجد .
این جمله اول واکنش حریف به کامنت ما ست.
ما برای عرشاد شدن
مفاهیم حریف در این جمله
را
مورد تأمل قرار می دهیم:
۱
چنانکه از فحوای کلام شما و با " نگاه عاقل اندر سفیه تان" برمی آید
از دوستی فیس بوکی ما
با
حریف
شاید
حتی
هفته ای نگذشته باشد.
ولی
کله حریف طرفدار خران
مملو از پیشداوری نسبت به سگان است.
به همین دلیل
قبل از استدلال و اثبات بطلان نظر ما و صحت نظر خود
یعنی
قبل از بررسی نظر ما در کامنت
به
خود ما حمله ور می شود
و
ما
را
نگاه ما
را
نگاه عاقل اندر سفیه
قلمداد می کند.
این نشانه بارز دست و پا زدن حریف
در
منجلاب سوبژکتیویسم معرفتی است.
این بدان معنی است
که
برای حریف
قبل از هر چیز
نه، موضوع شناخت، بلکه سوبژکت شناخت مطرح است.
به همین دلیل
به عوض استدلال منطقی و تجربی و اثبات بطلان نظر همنوع در هماندیشی فیس بوکی
به
خود همنوع حمله می برد.
این بدترین سنت هماندیشی در شرق عقب مانده است.
این سنت هماندیشی رایج از عهد بوق در حوزه های عرعریه است.
هدف این جماعت عقب مانده از قافله روشنگری
پیروز بیرون آمدن از هماندیشی به هر قیمت است.
در حالیکه در قاموس روشنگری
شکست و پیروزی در هماندیشی
اصلا
مطرح نیست.
هدف روشنگری
کشف حتی المقدور حقیقت عینی به برکت تضارب نظری است.
نه، کمتر و نه، بیشتر.
چون
بالاتر از حقیقت عینی
چیزی نیست.
چون
حقیقت عینی
تنها دگم رهروان راه رهایی نهایی است.
تنها
بت و معبود آنها ست.
۲
چنانکه از فحوای کلام شما و با " نگاه عاقل اندر سفیه تان" برمی آید
سؤال
این است که حریف چگونه به این نتیجه رسیده که پارس صادقانه سگان توده
دال بر «نگاه عاقل اندر سفیه»
است؟
یکی از علل مهم این توهم حریف
احتمالا
طرز تبیین نظر توسط سگان توده است.
یعنی
بیان نظر درست و یا نادرست خود
به طرز صریح و روشن، بی هن و هن
و
بی اعتنا به سود و زیان
(پراگماتیسم)
و
دور از مصلحت طلبی و مانور و بندبازی و غیره
است.
این
چیزی است
که
بر خلاف رویه و روال رایج در طویله های فئودالی است.
حریف
چنانکه از فحوای کلام شما و با " نگاه عاقل اندر سفیه تان" برمی آید
حتما
" این نظریه بسیار گسترده است که به" اندکی اندر باب " آن اشاره می کنید.
۱
عنوان «اندکی اندر باب چیزی»
فقط عنوان است و لاغیر.
در
عنوان هر مطلب
چکیده مطلب
تبیین می یابد.
۲
خیال خام و باطلی است
اگر کسی از عنوان کتابی، رساله ای، مقاله ای و یا شعری
نتیجه بگیرد
که
نویسنده و شاعر
خود
را
جبرئیلی تصور می کنند
و
وحی منزل
نازل می کنند.
حریف از فرط حواس پرتی
کامنت صریح و صادقانه همنوع خود
را
به عنوان نظریه به چالش می کشد.
حریف
باید تصریح کنم
که
آن چیزهایی که به نام"دیالکتیک غریزه و عقل "
تحریر نموده اید در قالب " نظریه " نمی گنجد .
حریف
ظاهرا
نمی داند که نظریه (تئوری) و دیالک تیک معینی
به چه معنی اند؟
رابطه دیالک تیک معینی با نظریه
رابطه جزء با کل است.
نظریه
می تواند
با
حاوی دهها دیالک تیک متنوع باشد.
یعنی
در پرتو دهها و حتی صدها مفهوم مختلف و متفاوت
استدلال و اثبات شود و تبیین یابد.
حریف
اگر آنچه بیان داشتید "نظر خود و برداشتی شخصی است "
مرا سخنی نیست
زیر این کاسه نظری حریف
چه نیمکاسه ای
نهان شده است؟
اصلا
من ـ زور حریف
از
«مرا سخنی نیست»
چیست؟
این آیا بدان معنی است
که
اگر نظری، نظر شخصی کسی باشد،
کشک است و قابل بحث نیست؟
یعنی
باید آن را با عرعری عوضی گرفت و پی کار خویش رفت؟
آیا
باید
فقط نظری
را
جدی گرفت و مورد بحث و بررسی قرار داد
که
مال بیگانه باشد و نه هماندیش؟
ضمنا
نظر
فی نفسه
یعنی
بی اعتنا به صاحب نظر
وجود درخود
دارد
و
باید
به عنوان اوبژکت شناخت (موضوع بحث و بررسی) مورد تأمل قرار داده شود.
نظر
ربط تعیین کننده ای به صاحب نظر و یا نقال نظر ندارد.
قانون ماتریالیستی ـ دیالک تیکی
در
عرصه تئوری شناخت
هم
همین است:
محتوای شناخت
در
خود نظر است
در
خود اندیشه است
و
نه
در صاحبنظر.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر