۱۳۹۷ مرداد ۲۵, پنجشنبه

نگاهی به «دیدگاه» احد پیراحمدیان در عصر عرعر (۱۰)

 

ویرایش و تحلیل
از
میمحا نجار

با 
سپاس 
از 
حسین رزاق

 
۱
در
 عرصه سیاست،  
نخبه‌ گرایی مترادف فرد‌محوری است. 
  نخبه‌ گرایی با فرد‌محوری ظاهرا بی‌ ربط است.  
 اما کافی‌ است نگاهی به رفتارمان با توان‌ خواهان بیندازیم  تا  ببینیم چگونه آن یکی با این هم‌ ریشه‌ اند.
  دنباله روی از یک مرشد و قطب و رهبر تا حد خاکساری و بندگی  نمونه منفی فردمحوری است.
 
علامه دویچه وله
از
 دیالک تیک مرید و مراد
نتیجه می گیرد که نخبه گرایی مترادف با فردمحوری است.
 
فردمحوری
دیالک تیکی از خودمحوری و دگرمحوری 
 است.
 
مراد قرار دادن فردی
می تواند علل مادی و فکری متنوعی داشته باشد.
 
این 
دیالک تیک مرید و مراد
را
نباید به مثابه دوئالیسم مرید و مراد تلقی کرد.
 
ضمنا
باید 
آن
را
مورد تحلیل مشخص 
قرار داد.
 
مثال
 
 
پرولتاریای روس 
ولادیمیر لنین 
را
و
توده های مردم ویتنام
هوشی مین
را
 رهبر و مراد و مرشد خویش قرار می دهند.
 
دلیلش این است 
که 
در مراد خود
بهترین و مؤمن ترین و اصیل ترین نماینده منافع استراتژیکی خود
را
می بینند.
 
ضمنا
مراد
حتی 
در
 زندان و غربت تبعید
  در رابطه ارگانیک تنگاتنگ با آنها ست.
 
۲
  دنباله روی از یک مرشد و قطب و رهبر تا حد خاکساری و بندگی  
 نمونه منفی فردمحوری است.  
 
تفاوت و تضاد این دیالک تیک مرید و مراد
با
دوئالیسم مرید و مراد
را
در
مثلا
در
 ایتالیا و آلمان و ایران 
می بینیم.
 
اکثریت مردم ایتالیا و آلمان و ایران
به دلایل متنوع
مرید نماینده مرتجع طبقه حاکمه می شوند.

هرگردی 
گردو
نیست.

اوتوریته
و
هیرارشی
در هر صورت
لازم
است.

این هیرارشی و اوتوریته
اما
باید 
دیالک تیکی 
باشد
و
نه
دوئالیستی

مبتنی بر اختیار و خودمختاری افراد باشد.
 
مبتنی بر آزادی و استقلال افراد باشد.
 
آزادی 
اما
حرکت در لا به لای دیوارهای ضرورت 
است.
 
آزادی
به معنی خودسری نیست.
 
استقلال
در دیالک تیک وابستگی و استقلال وجود دارد.
 
اعضای هر حزب کمونیست
ضمن برخورداری از اختیار و خودمختاری
داوطلبانه
 به
 انضباط حزبی 
تن در می دهند.
 
حزب کموینست
در غیر این صورت نمی تواند از عهده انجام وظایف تاریخی پرولتاریا خویش برآید.

اگر
کسی دیالک تیک اوتوریته
را
و
یا
هیرارشی سازمانی
را
نفی کند،
گروه و سازمان و حزب مربوطه
به
چیزی نازل تر از طویله
تنزل می یابد.

این
ایدئال زباله های طرفدار آنارشیسم 
است.

طویله های آنارشیستی
فقط
به
 درد تخریب جامعه
می خورند
نه
به 
درد تغییر و توسعه و تکامل جامعه.

۳
در یک فرهنگ مرکزگرا و اقتدارگرا،  
 با نگاه به قدرت پدر، معلم، رهبر و دولت،  
شهروندان اگر سانسور نشوند،
 یا 
جوانمرگ می‌ شوند و یا به لکنت زبان می‌افتند
 و
 بدون آنکه به بلوغ فکری برسند،
 در سایه پدر دست و پا می‌ زنند.
 
من   ـ زور علامه دویچه وله
از
مفاهیم فرهنگ مرکزگرا و اقتدارگرا
چیست؟
 
مفهوم مرکزگرایی
از
مفاهیم علم فیزیک  کلاسیک
است.
 
 استفاده از آن در جامعه شناسی
مجاز نیست.

اقتدارگرایی  
از مفاهیم بندتنبانی بورژوایی است
و
 معمولاً 
به عنوان ضد فردگرایی و دموکراسی 
به کار می رود.
 
در فلسفه و جامعه شناسی مارکسیستی
فرد 
در
دیالک تیک فرد و جامعه
وجود دارد.
 
۴
در یک فرهنگ مرکزگرا و اقتدارگرا،  
 با نگاه به قدرت پدر، معلم، رهبر و دولت،  
شهروندان اگر سانسور نشوند،
 یا 
جوانمرگ می‌ شوند و یا به لکنت زبان می‌افتند
 و
 بدون آنکه به بلوغ فکری برسند،
 در سایه پدر دست و پا می‌ زنند.  
 
جمله بندی حریف دویچه وله
تق و لق
است:
من - زورش
شاید 
این باشد
که
در
جامعه مبتنی بر اوتوریته و هیرارشی
اعضای جامعه
تحت الشعاع اوتوریته قرار می گیرند
و
تخریب می شوند.

این لاطائلات بورژوایی
نشانه نادانی حریف دویچه وله اند.

هیچ فرزندی
نمی تواند نافی دیالک تیکی پدرش و مادرش نباشد.

این قانون معتبر العام طبیعی 
در
 حق جانوران از حشره تا حیوان هم اعتبار دارد.

فرزند
جنبه های مثبت والدین خود
را
حفظ می کند و توسعه می دهد
و
جنبه های منفی آنها 
را
نقد می کند و حذف می کند.

دیالک تیک پیوست و گسست
قانون دیالک تیکی نفی نفی

دلیل توسعه بی امان هر چیز طبیعی و جامعه ای
در همین دیالک تیک است.

پایان
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر