۱۳۹۷ شهریور ۴, یکشنبه

سیری در مثنوی معنوی مولوی (بخش هفتم) (۶)

 
جلال‌الدین محمد بلخی
معروف به مولوی
(۶۰۴ ـ ۶۷۲ ه. ق)
 
ویرایش و تحلیل
از
شین میم شین
 
خلوت طلبیدن آن ولی از پادشاه  
جهت دریافتن رنج کنیزک
 
دفتر اول
 
۱ 
هان و هان این راز را با کس مگو
گرچه از تو شه، کند بس جست و جو

خانهٔ اسرار تو چون دل شود
آن مرادت زودتر حاصل شود

گفت، پیغامبر که هر که سر (راز) نهفت
زود گردد با مراد خویش جفت

دانه چون اندر زمین پنهان شود
سر (راز) او سرسبزی بستان شود

زر و نقره گر نبودندی نهان
پرورش کی یافتندی زیر کان (معدن)»

معنی تحت اللفظی:
حکیم به کنیزک گفت:
«راز تو که موجب مرض لاعلاج تو شده، 
عشق تو به زرگر در سمرقند است.
این راز را به احدی مگو.
حتی به شاه اگر پرسید، مگو.
 
اگر راز را در دل به گور سپاری،
زودتر به  آرزویت می رسی.

پیامبر اسلام گفته:
«هر کس راز نگهدار باشد، زودتر به مراد خود می رسد.»
 
راز مثل دانه است.
دانه اگر در زیر خاک پنهان شود،
 موجب سرسبزی بستان می شود.
 
اگر زر و نقره
  پنهان نمی ماندند،
در اعماق معدن زر و نقره پرورش نمی یافتند.»

۲
هان و هان این راز را با کس مگو
گرچه از تو شه، کند بس جست و جو
 
حکیم پس از تحمل زجر عظیم و پی بردن به راز کنیزک، 
اندرز رازداری به او می دهد.
 
ایراسیونالیسم (خردستیزی) عرفان
همینجا نیز آشکار می شود.
 
چون کنیزک جهانپهلوان رازداری بوده است.
 
آن سان که حکیم آمده از عالم خواب و خیال،
برای کشف راز (خار دل) او،
مجبور به روانکاوی ترفندآمیز او شده است.
 
شاید هدف حکیم از این اندرز توخالی
سوء استفاده از اعتماد کنیزک به او ست.
 
۳
خانهٔ اسرار تو چون دل شود
آن مرادت زودتر حاصل شود
 
مولانا در این بیت شعر،
دیالک تیک فرم و محتوا
را
به شکل دیالک تیک دل و سر بسط و تعمیم می دهد
و
ضمنا
آن را وارونه می سازد.
 
آن سان که فرم (دل) به مثابه محل نگهداری اسرار 
نقش تعیین کننده کسب می کند.
 
منظور مولانا
مخفیکاری مطلق است.
 
صمد بهرنگی هم از قول ننه کلاغه، به کودکان بدبخت مردم
از همین فوت و فن ها می آموزد.
 
۴
خانهٔ اسرار تو چون دل شود
آن مرادت زودتر حاصل شود
مولانا
در این بیت شعر،
ضمنا
دیالک تیک وسیله و آماج
را
به شکل دیالک تیک رازداری و نیل سریع به مراد
بسط و تعمیم می دهد.
 
بدین طریق و با این ترفند،
رازداری
ایدئالیزه می شود.
 
رازداری
به 
هنری و شق القمری 
تبدیل می شود.
 
راز
یکی از شاهمفاهیم فرماسیون اقتصادی فئودالی است.
تار و پود دیوان حافظ  به تجلیل از راز اختصاص یافته است.

راز
در 
ایده ئولوژی فئودالی
هیئت گنجی به خود می گیرد.
 
رازداری
به فضیلتی اخلاقی استحاله می یابد.

وقوف به اسرار
 هنری جا زده می شود.

محرم اسرار کسی گشتن
به ارتقای مقام شباهت پیدا می کند.

بعد
همه این زباله ـ مفاهیم
سینه به سینه
و
نسل به نسل
به میراث نهاده می شوند
و
به نسل های معاصر می رسند.
 
درد و رنج تازیانه
چند روزی بیش نیست.
 
رازدار خلق اگر باشی
همیشه زنده ای
 (مش مرتضی کیوان)

همسایه ما ۸۰ سالش است
و
همچنان و هنوز «درد و رنج تازیانه ساواک» را با خود دارد.

کدام چند روز؟

آدم که دوچرخه نیست تا تعمیر شود و مثل روز قبل گردد.

چون شیر خفته بود

شعری نگفته بود
رازی نهفته بود
 
شاعر
در این رثای رفیق
رازداری
را
به درجه سمبل شهامت (شیر وارگی) ارتقا می دهد.

کدام راز مورد نظر شاعر حواسپرت است؟

ادامه دارد.
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر