جمعبندی
از
مسعود بهبودی
اندکی اندر باب شیادان و شیادپرستان
هیچ چیز با سرکوب از بین نمی رود.
برعکس ، فقط قوی تر می شود!
سرکوب کردن هر چیز،
سبب تشدید جاذبه آن می شود!
آنچه را سرکوب کرده ایم،
وارد لایه های عمیق آگاهى ما میشود.
اشو
۱
اشو هم لاشخور است و هم شیاد و هم عوامفریب
حاجی خانوم عزیزم
بگو تا تف بریزم
۲
تو
از ۱۲۴ هزار پیامبر به سراغ حضرت جرجیس رفته ای.
۳
شرم آور است این جور «رفت» ـ عارها
۵
به عنوان مثال تجربی برای اثبات بطلان این یاوه
الف
ما را سرکوب کردند.
ب
ولی قوی تر که نشدیم هیچ.
ضعیفتر شدیم.
پ
کاش فقط ضعیف تر می شدیم.
ذلیلتر شدیم.
۶
معیار عینی
برای اثبات صحت و سقم دعاوی این و آن
تجربه
است.
۷
حافظ هم می دانست:
خوش بود گر محک تجربه اید به میاتن
تا سیه روی شود هر که در او غش باشد
هر که آشو وش باشد
لیلی گلستان و آلترناتیوش برای واژه سینه
از وال فیسبوک طلعت
وقتی رییس دست رد به زانوم زد و با وام موافقت نکرد راهی خونه شدم.
غم سنگینی توی زانوم حس می کردم و احساس می کردم دنیا به آخر رسیده.
تا غروب توی کوچه ها گشت زدم و دست آخر،
شب با بچه ها رفتیم هیئت زانو زنی.
یه کم خالی شدم.
صبح وقتی از خواب بیدار شدم
کمی خس خس زانو داشتم
فکر کنم «زانو پهلو» کردم!
یه پرنده لب پنجره نشسته بود.
زانو کفتری بود و زل زده بود به من...
انگار داشت می گفت:
دوباره برو پیش رئیست و زانو تو سپر کن و بگو این وام حق منه
بعد پر زد و رفت زانو کش آفتاب
قلبم به تپش افتاده بود و حس می کردم امید توی قفسه زانوم جریان پیدا کرده.
راه افتادم.
با خودم گفتم:
اولین جمله ای که به رئیس میگم باید این باشه:
آقای رئیس!
برادر عزیز!
ما خودمون زانو سوخته ایم، چرا ما رو تحویل نمی گیری؟
برای اینکه دچار استرس نشم، سر راه یه شربت زانو خریدم و با آب معدنی خوردم و راه افتادم.
به اداره رسیدم.
رفتم دفتر رئیس.
زانویی صاف کردم و گفتم:
چند دقیقه با رئیس کار دارم.
می خوام با ایشون زانو به زانو حرف بزنم، مرد و مردونه.
داخل شدم.
رئیس زانوی دیوار وایستاده بود و داشت خیابون رو نگاه می کرد.
هنوز سلام نداده بودم که گفت:
اگه میخوای سنگ این جماعت تازه به دوران رسیده رو به زانو بزنی، بهتره برگردی پشت میزت!
زانویی صاف کردم و گفتم:
نخیر قربان
بنده برای عرض دیروزی دوباره مزاحم شدم.
برگشت و گفت:
راستی سایت ها رو دیدی درباره جراحی زانوی آنجلینا جولی چه غوغایی کردن.
طفلی برد پیت!
منم این جناغ زانوم خیلی درد می کنه باید به دکتر نشون بدم.
البته خانومم دیروز می گفت سرطان زانو خیلی فراگیر شده
باید همه مراقب باشیم.
تو هم مراقب باش!
احساس کردم رئیس زیاد حالش خوب نیست و کمی شنگوله
ته مانده شربت زانو رو دراوردم و دادم بهش و گفتم:
مرهم زانو درده از هر نوعش!
خوشش اومد.
لبخندی زد و گفت:
تو هم کارمند خوبی هستی ها.
گفتم:
ما زانو چاک شماییم.
بعد هم دستم رو گذاشتم روی زانوم به نشانه احترام.
گفت:
خب حالا چی میخوای؟
گفتم:
ما خانوادگی از قدیم الایام و زانو به زانو، فرهنگ و هنر ایرانی رو حفظ کردیم،
دستمون تو کار خیر بوده و زیر علم هیچ دولتی زانو نمی زدیم
حالا هم نمی خوایم به خاطر «زانو ریز» قیمتی
آویزون دولت بشیم
برای همین می خواستم با وام من موافقت کنید تا بتونم مالیات نگهداری زانو ریز خانوادگی مون رو بدم و نذارم که بیافته دست دولت.
رئیس که شربت زانو رو خورده بود و درد زانوش بهتر شده بود، گفت:
زانو مالامال درد است ای دریغا مرهمی.
پایان
۱
لیلی
خودش میلیاردر زاده است.
۲
جزو و عضو طبقه حاکمه است.
۳
به همین دلیل
نمی
تواند طنزپرداز باشد.
۴
پیش شرط طنز پردازی رادیکالیته است
انقلابی بودن
است.
۵
به همین دلیل طنز لیلی بی محتوا می ماند.
از سیاوش تا عرفان
چون عقل را به گوشه میخانه باختیم
جز عشق او نماند
در همه حالی
دبیر ما
۱
عرفان
اولا میان اضداد علامت تساوی می گذارد.
مثلا میان خلق و خدا.
۲
سیاوش چنین کاری نمی کند.
۳
سیاوش دیالک تیک عشق و عقل را مانی پولیزه می کند و به صورت دوئالیستم غریزه (عشق) و عقل در می آورد.
۳
البته عشق مورد نظر سیاوش
عشق به عقل است.
۴
عشق مبتنی بر عقل است.
۵
بسان عشق مورد نظر فروغ حکیم،
عشق طراز نوین است.
۶
سیاوش گوهری اصیل و بی همانند است.
۷
ثانیا عرفان خردستیز است .
پای خردگرایان را چوبین جا می زند.
۸
سیاوش تا مغز استخوانش
خردگرا
خرد ورز
خرد پرور
خردمند
ست
عجب جفنگی
ترجمه:
مردم آنچه می نمایند (ادعا می کنند، نمودار می سازند، مثلا می گویند)
نیستند.
برخی اوقات نداشتن مردم بهتر از داشتن آنها ست
۱
فرض کنیم حق با شاعر شلخته است و مردم آنچه می گویند و می نمایند،
نیستند.
۲
اولا
مگر خود شاعر شلخته
تافته جدا بافته ای است؟
۳
مگر تظاهر و تزویر و ریا
پدیده ای فردی و شخصی است و نه جامعه ای
۴
مردم در هر جامعه
توسط طبقه حاکمه سوار بر گرده مردم همان جامعه
تربیت می شوند.
۵
شاعر هم بسان بقیه تربیت می شود
و در خریت و خرد
در خطوط کلی اش
بسان همان مردم است.
۶
شاعر اگر شعور داشته باشد
باید یخه مربی را بگیرد و نه یخه مربا را
۷
به طبقه حاکمه گیر دهد و نه به مردم بینوای اسیر در قید و بند طبقه حاکمه کلاش
۸
علاوه بر این
جزء (شاعر شلخته) که نمی تواند دارنده کل (مردم) باشد.
۹
جزء بسان قطره است و کل بسان دریا
اندکی اندر باب سجایای طبقات حاکمه برده دار و فئودال ـ روحانی
۱
نه.
شجاعت از سجایای اخلاقی اشرافیت برده دار و فئودال و روحانی است.
۲
توده در این فرماسیون های اقتصادی
رهی و بنده و کنیز و کلفت و برده و رعیت است و زباله تصور می شود.
۳
مظاهر شجاعت
اعضای طبقات حاکمه اند که از بدو کودکی تربیت می شوند.
۴
فوت وفن فیزیکی و فکری جنگاوری می آموزند.
۵
مثلا امام حسین و ۷۱ تن دیگر
از اشراف برده دار و روحانی هستند و مظاهر شجاعت اند.
۶
۷۰ تن دیگر هم در کربلا به خاک افتاده اند که بنده های این حضرات بوده اند و آزاد شده اند تا فدای طبقه حاکمه بنده دار و روحانی شوند.
مثل جوانان فریب خورده ای که برای تحکیم حاکمیت طبقه حاکمه از مینزارها گذشتند و برای همیشه علیل شدند اگر شقه شقه نشده باشند
۷
ولی اینها نمی توانند شجاع باشند و حتی آدم محسوب شوند.
۸
به همین دلیل احدی از اینان نام نمی برد.
۹
ما ولی اسامی همه اینها را پیدا و منتشر کرده ایم
تا
درس عبرت بگیریم و برای طبقات حاکمه دم تکان ندهیم.
بلکه پارس کنیم
۱۰
این مسئله در جنگ و صلح لئو تولستوی هم روشن می شود
زنده با کمونیسم = ناتورالیسم + هومانیسم
۱
ما خودمان جد ادر جد عربیم.
مش فرخ.
۲
اعراب کمترین فرقی با اعجام ندارند.
۳
کثافت محض
طبقه حاکمه در دربار عرعرستان و خرگاه جماران است
نه توده های شریف زحمتکش و ستمکش عرب و عجم.
۴
انسان ها اعم از فارس و کرد وآذری و بلوچ و لر و عرب و غیره
فرقی با هم ندارند.
۵
خواهر و برادر همدیگرند و برابر با همدیگرند.
۶
مسئله
طبقه حاکمه انگل و کثافت است.
۷
خواه در طویله امریکا
خواه در عنگلستان
خواه در عردوغانستان
خواه در عرعرستان
خواه در عیران ویران
۸
زنده باد برابری انسان ها
بی اعتنا به تعلقات قومی و زبانی و ملی و جنسیتی و مذهبی و غیره.
۹
زنده باد کمونیسم
جامعه گرایی = طبیعت گرایی + انسانگرایی
با مشد حسین از مشد احمد
۱
ویرایش:
اینهمه استقبال از لاطائلات شاملو.
نه اقبال به ...
اقبال یعنی بخت . شانس.
مشد حسین
۱
ما کل این نوشته کدکنی را تحلیل و منتشر کرده ایم.
۲
شاملو کثیف ترین و ضد مردمی ترین شاعر ایران بوده است.
۳
هرگز کسی چنان فجیع به کشتن خود برنخاسته که مشد احمد به زندگی نشسته است.
۴
شاملو بدترین ضربه را بر پیکر جامعه ضعیف ما وارد آورده است.
۵
شاملو
دهها تن از جوانان روشنفکر را به هرویین معتار کرده است.
۶
سطر سطر اشعار و آثار شاملو خرافات نیچه ئیستی، فاشیستی و اگزیستانسیالیستی اند.
۷
ما بیش از ۲۰۰ تحلیل
از زباله های شاملو و نوچه های شاملو منتشر کرده ایم.
۸
لاشخورتر از جلال ال احمد و احمد شاملو
جامعه ما
روشنفکری به خود ندیده است.
اندکی اندر باب تئوری عنگلاب در عنگلاب
۱
ممنوعیت ذبح گوسفند به عنوان عنگلاب عرعرستانی.
۲
ادا و اطواری تازه
پس از اذن رانندگی به نسوان
برای عوام فریبی در جهان.
۳
اگر ذبح گوسفند ممنوع شود
شکم گشاد شیوخ عرعرستان
باید با گوشت مرغ و بوقلمون و سهره و تیهو پر شود.
۴
به عوض گوسفند در مراسم حج
بهتر است
که
خر دوپا ذبح شود که در عرعرستان
فت و فروان است
۵
برای مغز خر هم مشتری در طویله جماران فراوان است.
۶
امت اسلام در طویله جماران
در این ۴۰ سال نکبت بار
از بس مغز خر خورده اند که
دیگر
حتی عرعر بلد نیستند
ترجمه:
گاهی تو مجبوری که وارد عمل شوی
بسان آیینه چیزهایی را بسازی
و
اشتباهات شان را واقعیت بخشی
حریف
۱
اگر کسی دربدر به دنبال یاوه می گردد،
لازم نیست که به بر و بحر و بیابان زند.
۲
یاوه اینجا ست.
تیمم بگیر و بر نماز بایست.
۳
اولا آیینه
سازنده چیزی و یا کسی نیست.
۴
این چیزها و کس ها هستند که در آیینه عکس می اندازند.
۵
انعکاس آیینه وار
انعکاسی است که در آن آیینه پاسیو و منفعل است.
۶
پیش شرط پیدایش عکس چیزی و یا کسی در آیینه ای
وجود پیشاپیش آن چیز و آن کس است.
۷
علاوه بر این
هیچ آیینه ای توان تحلیل و کشف خطاهای کسی را و یا چیزی را ندارد.
۸
پیش شرط کشف خطاهای کسی
داشتن مغز اندیشنده در کاسه سر و بضاعت مفهومی و متدی لازم برای شناخت چیزها ست.
۹
ثالثا
خطاها را که رئالیزه نمی کنند.
واقعیت نمی بخشند.
جامه عمل نمی پوشانند.
۱۰
خطاها را کشف می کنند و افشا می کنند.
۱۱
شاید من ـ زور شاعر انگلیسی زبان از رئالیزاسیون خطاها هم فهم خطاها باشد.
پی بردن به خطاها باشد.
۱۲
چون در روند انعکاس غیر آیینه وار
چیزها شناخته می شوند.
بحثی راجع به بحثی از اساتید طویله جماران و جمکران (۱)
استاد ملکیان
سخنرانی زندگی (؟)
الف
مطرح شدن و مطرح نشدن بحث معنای زندگی در زندگی فردی
۱
معنای زندگی که بحث نیست.
چیست؟
۲
معنای زندگی
سؤال اساسی هر انسان نوعی راجع به معنا و محتوای زندگی خویش است.
۳
طرح و عدم طرح این سؤال
معیار تمیز آدم از الاغ است.
ب
در واقعیت برای اکثر ما هیچوقت بحث معنای زندگی مطرح نمیشود.
۱
من ـ زور اساتید طویله جماران از «اکثریت ما» چیست؟
اکثریت اساتید؟
۲
ضمنا اساتید جماران از کجا می فهند که اکثریت آنها
هرگز از خود نمی پرسند:
از کجا آمده ام؟
آمدنم بهر چه بود؟
پ
اینکه این سوال برای ما طرح نمی شود ، علامت خوبی است یا علامت بدی است ؟
۱
بارک الله به اساتید ما
۲
عدم طرح این سؤال اساسی
به معنی خریت اساتید است.
۳
چون هیچ الاغی از خود نمی پرسد که محتوا و معنای زندگی اش چیست.
ت
در اینجا فیلسوفان و روانشناسان به دو دسته بزرگ تقسیم میشوند
۱
فیلسوفان و روانشناسان؟
۲
رسد هر الاغ به جایی که روانشناسان را با فلاسفه در یک رده قرار دهد و ضمنا آدم حساب کند.
۳
روانشناسان و روانکاوان اگر مشتی شیاد و عوامفریب و جیب بر نباشند، به علم منفردی تعلق دارند.
۴
تعلق به علمی منفرد
بدان معنی است که فقط می توانند مسائل جزئی در گوشه کوچکی از حیات را مطرح و به طرز بخور و نمیر بررسی کنند.
۵
موضوع فلسفه
اما
کل هستی است.
مش ملکیان بی خبر از خدا و خر و خرما
ادامه دارد.
بحثی راجع به بحثی از علامگان طویله جماران (۲)
الف
در اینجا فیلسوفان و روانشناسان به دو دسته بزرگ تقسیم میشوند :
دسته اول :
عمدتا گفته اند که علامت بدی است.
انسان سالم (یا انسان آرمانی و یا انسان فرزانه) کسی است که این بحث برایش طرح شود.
دسته دوم :
کسان دیگری گفته اند اینکه این بحث طرح نمی شود علامت سلامت است ، وقتی بیمار می شویم این مسئله برای مان طرح میشود.
معنی تحت اللفظی:
طرح سؤال آمدنم بهر چه بود، نشانه بدبختی است.
انسان سالم کسی است که بپرسد آمدنم بهر چه بود
عدم طرح این سؤال
دال بر سالم بودن آدم ها ست.
اگر کسی بپرسد آمدنم بهر چه بود، بیمرا است و نه سالم
۱
این طرز حرف گفتن مش ملکیان
آدمی را بی اختیار به یاد طرز حرف زدن کودکان کودکستا ن های ایران می اندازد.
۲
به نظر فلاسفه و پسیکولوگ های مورد نظر مش ملکیان
پرسیدن معنای زندگی
علامت بدی است.
۳
یعنی نشانه فاجعه است.
چرا؟
۴
برای اینکه
آدم سالم
مثل مش ملکیان و طرفداران بندتنبانی اش
هرگز نمی پرسند:
آمدنم بهر چه بود؟
۵
چرا؟
۶
برای اینکه انسان های سالم
انسان های ایدئال و عار و مانی اند
ب
دسته دوم :
کسان دیگری گفته اند اینکه این بحث طرح نمی شود علامت سلامت است ، وقتی بیمار می شویم این مسئله برای مان طرح میشود.
۱
دسته دوم
که نه فیلسوف بوده اند و نه روانشناس
گفته اند که پرسیدن معنای زندگی
نشانه سالم بودن آدم ها ست.
چرا؟
۲
برای اینکه وقتی آدم های سالم
مریض می شوند
مثلا تیفوس و یا طاعون می گیرند
به حکم میکروب ها
از خود می پرسند:
آمدنم بهر چه بود.
۳
بدبخت خری که پای منبر آخوندی به نام مش ملکیان بنشیند
۴
بدبخت تر خری که لاطائلات کودکستانی او را تکثیر و توزیع و تبلیغ کند.
ادامه دارد.
تأملی در اندیشه ای از همنوعی
در زندگی لحظاتی پیش می آید
که انسان نه کسی را دوست دارد
نه دلش می خواهد کسی او را
دوست داشته باشد،
از همه چیز و همه کس
حتی از وجود خود بیزار است.
حریف
۱
استثناء همیشه و همه جا هست.
۲
تعیین کننده اما قاعده است
۳
دیالک تیک استثناء و قاعده.
۴
انزجار از همه
فقط می تواند یاوه باشد.
۵
آدم حتی اگر استثنائا از خویشتن خویش منزجر باشد
از فرزند خویش نمی تواند منزجر باشد.
۶
از نتیجه کار مادی و فکری خود نمی تواند منزجر باشد.
۷
عشق مولد به مولود عشقی غول اسا ست.
۸
آدم اگر سلب آدمیت نشده باشد،
هرگز
از
وجود خود منزجر نمی شود.
۹
کسی که به خودستیزی می رسند
مثلا به بمب رونده تبدیل می وشند
قبلا
سلب آدمیت می شوند.
زباله می شوند.
به جنون می رسند.
جنون نتیجه ترکیب خریت با خردستیزی سات.
۱۰
برای اینکه خودخواهی دست خود موجودات زنده نیست.
بهتر هم همین است.
و گرنه آدم هزار بار دست به خودکشی می زد.
۱۲
دوست داشتن خویشتن خویش
امری طبیعی، غریزی و جبری است.
۱۳
غریزه قدر قدرت حفظ نفس
بهترین و بی چون و چرا ترین دوست هر کس و هر موجود زنده است.
غریزه قدر قدرت حفظ نفس
خواب و آرام ندارد.
۲۴ ساعته
لحظه به لحظه
حتی به هنگام خواب موجود زنده
در خدمت او است.
۱۴
به همین دلیل
در ایام پیری
یعنی در نهایت زشتی فرمال و صوری
کسی نمی تواند خود را زشت تصور کند
حتی اگر همسایه از نگریستن به رویش
پرهیز داشته باشد.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر