۱۳۹۷ تیر ۱۸, دوشنبه

وقتی که قفل ها خود گره کورند (مینا اسدی)


وقتی که قفل ها خود گره کورند
مینا اسدی

با
سپاس از فرهاد
 

روزهای روزنامه های خوشنام
شب های شبنامه های بی خط

کش می آید  ثانیه ها
با این صورتک های هزار رنگ.

از کلید کاری بر نمی آید
وقتی که قفل ها خود گره کورند.

بنشین
همانجا
رو به قبله ی حاجات.


دستی

 ـ سرانجام ـ
 از آستین غیب
بیرون می آید
و

«نان  و  پپسی  و  سینمای فردین را»
(فروغ فیلسوف)
قسمت می کند
و 

دختران بکارت از کف داده 
را
با نخ و سوزن می دوزد
و

دوبی و کیش را از چنگ پا اندازان و خودفروشان
بیرون می کشد
و

 دلالان یورو  و دلار
 را 
از 
زمین گرم 
بر می دارد
و

 به 
خاک سرد 
می سپارد
و

 با 
مور و ملخ 
محشورشان می کند
و

 ـ حتی ـ 
می دانم که نکیر و منکر
دفتر حساب و کتاب 

ـ در دست ـ
دم دروازه ی آسمان ایستاده اند
و

حضور و غیاب می کنند.

باور می کنی؟

چیز هایی که  فروغ
در خواب دیده است
من هر روز
با همین چشم های ریزم
و  

در نهایت بیداری
می بینم
و 

 در روزنامه ها می خوانم
و  

در شبنامه ها مرور می کنم
و 

شب ها از ترس پاسبان ها
تا سحر در اتاقم راه می روم
و 

هر صبح 
ـ هنوز سپیده ندمیده ـ
در صف دراز داروخانه ها می ایستم
و همراه وحشت زدگان بیخواب
دنبال قرص خواب آور تازه به بازار آمده ای می گردم
که مرا به آن خوا ب خوشی فرو ببرد
که لب از لب نگشایم.


پایان
ویرایش
از 
تارنمای دایرة المعارف روشنگری 

 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر