مارکسیسم در قرن بیست و یکم
منبع:
صدای سوسیالیستی
نویسنده و مترجم:
جنی فارل
(ماه ژوئیه ۲۰۱۸)
سرچشمه:
تارنگاشت عدالت
بر
اساس مصاحبه ای
با
پروفسور توماس مچر
تحت عنوان
«در دوره پس از شکست
به
شهامت
نیاز مبرم است.»
ویرایش و تحلیل
از
یدالله سلطان پور
۱
سؤال این بود
که
مارکسیسم
اگر قابلمه نیست،
چیست؟
چرا
مارکس می گوید:
«من مارکسیست نیستم»؟
فرق مارکس با فلان فیزیسین و شیمیست و بیولوگ و ژئولوگ و غیره چیست؟
چرا همه علما به عالم بودن خود در رشته مربوطه
از فقه تا علم و هنر و غیره
فخر می فروشند،
ولی مارکس مارکسیستیت خود را نمی پذیرد؟
۲
فرق و تفاوت و تضاد مارکسیسم با هر علم دیگر
این است
که
مارکسیسم
دیالک تیکی از علم و ایده ئولوژی
است.
ایده ئولوژی
بر خلاف علم
اکتسابی نیست.
ایده ئولوژی
امری طبقاتی
است.
ایده ئولوژی
با شیر مادر در نوزاد اندر می شود
و
با
کفن و دفن از اندام آدمی خارج می شود.
ایده ئولوژی
را
نمی توان در مدرسه و دانشگاه فراگرفت.
یکی از معایب و ایرادات اصلی رویزیونیسم مستور
خلاصه کردن مارکسیسم در علمیت آن
و
فراموش کردن ایده ئولوژیت آن است.
این هنوز چیزی نیست.
۳
چیز این است
که
مارکسیسم
ایده ئولوژی طبقه طراز نوینی در تمامی تاریخ بشری
است
که
منافع طبقاتی اش
تضادی با توسعه علم ندارد.
بلکه
برعکس
هر چه علم و فن و تکنولوژی
و
به عبارت بهتر
هر چه نیروهای مولده جامعه
بیشتر پیشرفت کند،
به نفع او ست.
علم
نیروی مولده بی اسطه است.
۴
مارکسیسم
حاوی هسته ای از دانش تئوریکی به شرح زیر است:
الف
نقد مارکس از اقتصاد سیاسی
اقتصاد سیاسی
یکی از علوم منفرد است.
خیلی از نظرات مارکس در زمینه اقتصاد کاپیتالیستی در دانش کاه های امپریالیستی تدریس می شوند.
حتی
چند دهه قبل
شعار «مارکس خوانی»
توسط علمای عنقلابی طبقه حاکمه مد شده بود.
احزاب و جریانات قلابی و تقلبی چپ
آرشیو مارکسیستی مفصلی
دارند
که
تله و دام و دانه
برای نوچه یابی است.
سران خود این دکه ها و دکان ها
کمترین خبری از مارکسیسم ندارند.
نقد مارکس از اقتصاد سیاسی
خودش
به نوبه خود
قابل نقد است.
مشخصه دیگر مارکسیسم
هم
همین است.
مارکسیسم
در توسعه بی امان مدام است.
درست به همین دلیل
مارکس می گوید که مارکسیست نیست.
مارکسیسم با دین و مذهب همین تفاوت را دارد.
مارکسیسم
سیستم بسته اتمام یافته ای نیست.
۳
مارکسیسم
حاوی هسته ای از دانش تئوریکی به شرح زیر است:
ب
نظریه ارزش کار
نظریه ارزش مارکس
یکی از نظریات (تئوری ها) در اقتصاد سیاسی مارکسیستی است.
ضمنا
دگم تغییر ناپذیری هم نیست
نقد هم شده و توسعه یافته است.
مارکس و انگلس و لنین و دیگر علما و فلاسفه پرولتاریا
به برکت فلسفه مارکسیستی
(مفاهیم و قوانین ماتریالیسم دیالک تیکی، ماتریالیسم تاریخی و تئوری شناخت مارکسیستی)
است
که
جامعه سرمایه داری
را
سلول اساسی آن
یعنی
کالا
را
و
هر چیز دیگر
را
مورد تجزیه و تحلیل قرار می دهند.
هر کس دیگر هم که این مفاهیم را فراگیرد
می تواند آن کند
که
کلاسیک های مارکسیسم ـ لنینیسم کرده اند.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر