۱۳۹۷ تیر ۳۱, یکشنبه

سیری در مثنوی معنوی مولوی (بخش ششم) (۱۳)


 
جلال‌الدین محمد بلخی
معروف به مولوی
(۶۰۴ ـ ۶۷۲ ه. ق)

ویرایش و تحلیل
از
شین میم شین

بردن پادشاه آن طبیب را بر بیمار تا حال او را ببیند.
مولوی
مثنوی معنوی


۱
من چه گویم، یک رگم هشیار نیست
شرح آن یاری که او را یار نیست

شرح این هجران و این خون جگر
این زمان بگذار تا وقت دگر

صوفی ابن الوقت باشد ای رفیق
نیست فردا گفتن از شرط طریق

تو مگر خود مرد صوفی نیستی
هست را از نسیه خیزد نیستی

معنی تحت اللفظی:
من
راجع به شمس الدین بیکس و یار، 
در حالت مستی  و بیهوشی
چه می توانم بگویم.
 
شرح این جدایی و خون جگر خواری
را
بگذار برای حالت هشیاری 
 
صوفی
فردی ابن الوقت است.
(فرزند لحظه است. 
در مضارع به سر می برد.
بی خیال ماضی و مستقبل است)
شرط طرفداری از آیین طریقت،
سکوت راجع به فردا ست.
 
تو
مگر خودت صوفی نیستی؟
نسیه
موجب تبدیل وجود به عدم می شود.
 
۲
من چه گویم، یک رگم هشیار نیست
شرح آن یاری که او را یار نیست
 
شرح این هجران و این خون جگر
این زمان بگذار تا وقت دگر
 
مولانا
کنیزک و مقوله عشق و غیره
را
فراموش کرده و لاطائلات تحویل خواننده و شنونده شعرش می دهد.
 
طرفه این است
که
 ضمن سرهم بندی کردن لاطائلات،
ادعا می کند که بیهوش مطلق است
و
بهتر است که بعدا از جدایی و دوری و تنهایی گزارش دهد.

این هنوز بد نیست.

مسئله این است که ضمنا ادعای یاری نسبت به شمس تبریزی،
 او را بی کس و بی یار و یاور قلمداد می کند.

دوری از یار
در قاموس مولانا به معنی فقدان یار (بی یار بودن) است.

۳
صوفی ابن الوقت باشد ای رفیق
نیست فردا گفتن از شرط طریق

مولانا
در این بیت شعر
مفهوم ابن الوقت بودن اهل عرفان
را
گوشزد می کند:
 
ابن الوقت بودن
یعنی در حال حاضر مدام به  سر بردن.
 
لات و لاشخور و لاابالی بودن
قید ماضی و مستقبل
(گذشته و آینده)
را
زدن.
 
این به معنی سقوط به درجه جمادات است.
 
چون حشرات و پرندگان و حیوانات حتی به فکر فردا هستند.
 
کفشدوزک 
به عنوان مثال
می تواند دمای ۶ ماه دیگر
را
پیشاپیش بداند
و
 برای آینده برنامه ریزی کند.
 
موش ها حتی برای دوره تنگدستی در سرمای زمستان،
آذوقه ذخیره می کنند.
 
عرفان 
خلایق
را
به سقوط تا درجه ای نازلتر از جانوران سوق می دهد.
 
۴
صوفی ابن الوقت باشد ای رفیق
نیست فردا گفتن از شرط طریق
 
مولانا
در این بیت شعر
ضمنا
به موضع نظری عمر خیام نزدیک می شود:
چون عملا تئوری غنیمتدانی دم او را تبلیغ می کند.


تئوری غنیمتدانی دم
یکی از تئوری های ارتجاعی عمر خیام است.
 
ما همه رباعیات خیام و منسوب به خیام
را
تحلیل و منتشر کرده ایم.
 
۵
تو مگر خود مرد صوفی نیستی
هست را از نسیه خیزد نیستی
 
مولانا
در این بیت شعر
تریاد ماضی ـ مضارع ـ مستقبل
(گشته ـ حال حاضر ـ آینده)
را
به شکل دوئالیسم نقد و نسیه بسط و تعمیم می دهد
و
نقش تعیین کننده
را
از آن نقد (مضارع) می داند.

این خرافه مولانا
از سرتا پا ضد علمی و ضد منطقی است:

مضارع
فقط 
پلی میان ماضی و مستقبل
 است.

مضارع برای آن است 
که
 ماضی بررسی شود و بر اساس بررسی ماضی
برای مستقبل 
برنامه ریزی شود.

ادامه دارد.
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر