۱۳۹۷ تیر ۲, شنبه

تأملی در تصورات احسان طبری (۸)


احسان طبری

«جستارهایی از تاریخ»
(صفحه ۱۱۰ ـ  ۱۱۱)
ویرایش و تحلیل
از
مسعود بهبودی
 
با سپاس 
از 
فرهاد 
 
بدون شک
 در 
سپاه میلیونی مولدان معنوی
(مهندسان، کارکنان علمی، نویسندگان، شاعران، هنرپیشه ها، کارگردان ها و... ) 
 زمرۀ ممتازی وجود دارد
 که
 با سرمایه داران هم ردیف، هم سهم و هم مایه اند، 
ولی اکثریت مطلق از جهت مزدبگیر بودن و شرکت بلاواسطه در تولید و خدمات، «پرولتاریزه » شده اند.
 
چه بسا که زندگی بعضی از اینها نه تنها از کارگر و کشاورز عادی بهتر نیست، 
بلکه در مواردی بدتر هم است.
 
و این نشان می دهد که نه تنها جامعه پرولتارزدایی نشده،
بلکه پرولتاریزه تر هم شده است.
 
به این خیل انبوه که بیش از۹۵ درصد تحصیلکردگان جامعه اند 
باید دانشجویان، دانش آموزان و کارآ موزان را هم افزود.
 
پایان
 
۱
روحانیت
به مثابه لایه ای از قشر روشنفکریت
 
دلیل بی اعتباری ادعای طبری در زمینه پرولتریزاسیون روحانیت
را
برتولت برشت در رمان طایفه «توئی»
توضیح می دهد.
 
برتولت برشت
ضمنا
تعریف عمیقی از روحانیت به مثابه لایه ای از روشنفکریت عرضه می دارد:


تاشی لاما
 
 کاروان تاشی لاما ـ پاپ تبت ـ اکنون در سال دوم، از شمال غربی به جنوب شرقی در حرکت بود.

  او با خط کشی از مسیری معنوی، کشور پهناور را به دو بخش تقسیم می کرد.

 بخش تقسیم گشته به شمال شرقی و جنوب غربی این مسیر در افواه عموم در امواج پهناور و گرماگرم به سوی اعجازها و خردمندی ها می شتافتند.
  خط سیر باریک حرکت در این میان به حقیقت منتهی می شد.

 در این خط سیر، 
دسته گل دنیا 
ـ عالی مقام و قدیس متبرک عرش اعلی ـ 
 با بخش اعظم طلابش در راه بود.
  هفتاد هزار روشنفکر (تلکت ـ ال ـ این) (Tellekt – uell - in) 
که 
در
 افواه عمومی
 به اختصار و به احترام 
«توئی» 
نامیده می شدند، 
او را همراهی می کردند.
  آنها قدرت او را تشکیل می دادند و امید دنیا را.

  هفتادهزار توئی  
هر جا که می رسیدند، به همسانان خویش از طایفه توئی، 
که محبوب ترین افراد خطه میانه بودند، 
بر می خوردند.
 
  زیرا این طایفه، کشور را در بر گرفته بود، 
به همان سان که گره ها تور ماهیگیری را فرا می گیرند و انسجامش را حفظ می کنند.

 هیچ اداره ای وجود نداشت که توئی ئی در آن نباشد.
 
  توئی ها 
در مدارس بزرگ و عالی 
تربیت می شدند، 
تاب تحمل رقیبی را در جوار خویش نداشتند، 
به تمامت دانش مجهز بودند و در کلیه مهارت های ادبی تمرین کرده بودند.

  طایفه توئی 
مدیریت تمامت فرهنگ و تجارت و صنعت و غیره 
را 
همزمان به عهده داشت.
 
 تنها سلاح طایفه توئی 
روح 
 بود.

  واژه توئی 
به معنی کارگر فکری، اهل نظارت، اهل تمیز، و بمراتب دقیقتر، به معنی اهل سخن بوده است.

  طول کاروان تاشی لاما حدود ۵۰ کیلومتر بود، در سال سوم سیر و سفر.
 
 در آغاز حتی طولانی تر بود، حدود ۱۲۰ کیلومتر بود.

  اما آوازه سیر و سفر آنان سریعتر از خود آنان در راه بود 
و لذا وقتی رسیدند، 
فقط بخشی از آذوقه موجود بود 
و 
بقیه را دهقانان روح ستیز مخفی کرده بودند.
 
 در نتیجه، 
برای نیمه دوم سیر و سفر، آذوقه ای وجود نداشت و یا به اندازه کافی وجود نداشت.
 
 بدین طریق بود که کاروان تاشی لاما ته کشید،
کوتاهتر و کوتاهتر شد.

  در سال دوم، در دبیرخانه پس از تأملاتی تصمیم گرفته شد که نیمه دوم کاروان بی سر و ته 
را 
یک سال، بعد از حرکت نیمه اول آن 
به راه اندازند.
  چون در این فاصله همه چیز دوباره رشد و نمو خواهد کرد.

  اما هراس از آن داشتند 
که 
دهقانان در صورت خبر داشتن از حرکت نیمه دوم کاروان در سال بعد، 
اصلا دست به کشت و کار نزنند.

  در باره چند و چون برگشت کاروان کسی را جسارت تأمل نبود.

  در این زمینه حکومت قیصر واقعا نگران بود.

 در آغاز فقط خود تاشی لاما را دعوت می کردند.


  از سر بی احتیاطی، گفتند که به مشاورت او نیاز دارند.

  اکنون به راه افتاده با ۷۰ هزار طلبه خویش.

  آمده اند و گله های گاوان را روانه گورستان شکم خویش کرده اند.


 در مسیر طولانی خویش، 
از هرجا گذشند،
 گورستانی ابدی از انواع معینی از گیاهان به جا نهادند.
 
  میوه جات بستان ها و تاکستان ها، 
پس از عبور آنان به حال و روزی افتادند که پس از حریقی فراگیر می افتادند.
 چه بسا حتی بدتر از آن گشتند که پس از جنگ شده بوده اند.

  بودای زنده
 ـ پاندر لوبسام رهی ـ 
در نخستین ثلث سفر گذاشت و رفت.
  واقعا 
پا پیاده 
رفت.

  هزاران طلبه او راضی شدند که از راه مرداب ها و یا با وسایل نقلیه دیگر حمل شوند.

  او اما گذاشت و رفت.

  او رفت با کفشی از چرم خام در پا.

  کفشی که به پشیزی می شد، خرید، حتی در دهات.

(کفشی که هر روز عصر، پس از رفتن پاپ به خوابگاه، زیر ناقوسی شیشه ای به تماشا گذاشته می شد، ناقوسی که پنج هزار بار گرانتر از خود کفش بود.)

۲
روحانیت
به مثابه لایه ای از قشر روشنفکریت
 
روحانیت
در این تصویر برتولت برشت،
اولا
شباهت غریبی به انبوه بیشمار ملخ ها دارد
که
به هر جا گذر می کنند،
آنجا را در طرفة العینی به برهوتی مبدل می سازد.
 
روحانیت
 در این تعریف برشت
ثانیا
انگل
 است
و
نه
مولد.
 
به همین دلیل 
دهقانان مولد از روحانیت به همان اندازه منزجرند که از انبوه بی رحم ملخ ها.
 
روحانیت 
در این تعریف برشت
ثالثا
با طبقه حاکمه انگل (قیصر) پیوند ارگانیک دارد.
 
این بدان معنی است
که
این لایه روشنفکریت
به طور عینی
در سنگر طبقه حاکمه است و خصم سوگند خورده توده مولد و زحمتکش است.
 
۳
روحانیت
به مثابه لایه ای از قشر روشنفکریت
 
روحانیت در قاموس دهقانان ایران 
نیز 
جز این نیست.

رابطه روحانیت با اشرافیت فئودال
اما
رابطه ای در حد رابطه گدا و توانگر است.

اشرافیت فئودال
روحانیت را به چشم تحقیر می نگرد.
 
علنا
گدا محسوب می دارد.

روحانیت 
اما
گدا (لومپن) نیست.
 
چیست؟
 
۴
روحانیت
به مثابه لایه ای از قشر روشنفکریت
 
روحانیت 
از
سویی
بخش ارگانیک طبقه حاکمه انگل (طبقات اجتماعی برده دار، فئودال و بورژوازی) است.
 
یعنی سهم چشمگیری از حاصل کار توده زحمت را به جیب می زند.
جزو استثمارگران است.
 
روحانیت
از
سوی دیگر
اموال اعضای طبقه حاکمه
را
پس از مرگ شان
در فرم های متنوع خیریه و اوقاف و غیره تصاحب و اداره می کند.
 
روحانیت
از
 سوی دیگر
جیب توده بی همه چیز
را
به بهانه های متنوع خالی می کند.
 
در خیلی از کشورهای امپریالیستی
کارگران
باید مالیات کلیسا بپردازند.
 
می توان گفت که روحانیت
یکی از انگل ترین لایه های روشنفکریت است.
 
روحانیت
انگل به توان چند است.
 
به همین دلیل
نمی توان از پرولتریزاسیون روحانیت دم زد.

حتی 
اگر روحانیت لومپن پرولتریزه (گدا) شود.
 
فاجعه اکنون این است 
که
در ایران
«گدا معتبر شده است»
و
بر اریکه قدرت نشسته است.
 
حسن این اعتبار روحانیت 
بی اعتباری مذهب در درازمدت است.
 
ادامه دارد.
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر