پروفسور دکتر مانفرد بور
ولفگانگ پطر ایشهورن
الفرد کوزینگ
گونتر کروبر
برگردان
شین میم شین
۳
تاریخ ماتریالیسم
دیالک تیکی و ماتریالیسم تاریخی
ادامه
۷
·
مارکس و
انگلس جهان بینی نوین را در آثار عمدتا مشترک خویش تدوین کرده اند، توسعه و تکامل
داده اند و ضمنا نیازهای عملی مبارزه طبقه کارگر را همواره در مد نظر داشته اند.
۸
·
مارکس حتی
در اثر آغازین خویش، تحت عنوان «نقد حقوقفلسفه هگل»
(۱۸۴۴) به وحدت ضرور تئوری انقلابی و پراتیک انقلابی اشاره می کند:
·
«همانطور
که فلسفه در پرولتاریا، سلاح مادی خود را پیدا می کند، پرولتاریا نیز در فلسفه،
سلاح فکری خود را پیدا می کند.»
·
(مارکس و
انگلس، «کلیات»، جلد ۱، ص ۳۹۱)
۹
·
مارکس و انگلس
در اولین اثر مشترک خود، تحت عنوان «خانواده مقدس»
(۱۸۴۴)، در چالش با هگلیانیست های جوان اثبات
می کنند که تاریخ را نه «متفکران منفرد»، بلکه توده های خلق می سازند.
۱۰
·
مارکس و
انگلس نقش تاریخی ـ جهانی طبقه کارگر را بمثابه بانی جامعه بی طبقه اثبات می کنند.
۱۱
·
نتیجه
نهائی به شرح زیر است:
الف
·
پرولتاریا
می تواند و باید خود خویشتن خویش را آزاد سازد.
ب
·
اما
«پرولتاریا نمی تواند بدون نفی شرایط زندگی خویش، خود را آزاد سازد.
پ
·
پرولتاریا
اما نمی تواند شرایط زندگی خود را نفی کند، بدون اینکه به نفی شرایط زندگی غیر انسانی
جامعه کنونی برخیزد.
ت
·
به نفی جامعه
ای بر خیزد که پرولتاریا را در وضع کنونی اش گرد می آورد.»
·
(مارکس و
انگلس، «کلیات»، جلد ۲، ص ۳۸)
۱۲
·
مارکس در اثر
خود، تحت عنوان «تزهائی در باره فویرباخ»
(۱۸۴۵)، معایب و نواقص ماتریالیسم پیشین را و قبل از همه، ماتریالیسم فویرباخ را مورد
انتقاد بنیادی قرار می دهد وفاتحه ای بر آن می خواند.
۱۳
·
انگلس می نویسد:
·
این تزهای مارکس «به مثابه اولین سندی که در آن،
نطفه نبوغ آمیز جهان بینی نوین تشکیل می یابد، از ارزشی غیر قابل قیاس برخوردارند»
·
(مارکس و
انگلس، «کلیات»، جلد ۲۱، ص ۲۶۴)
۱۴
·
مارکس و
انگلس در سال های (۱۸۴۵ ـ ۱۸۴۶) به تحریر اثر مشترکی تحت عنوان «ایدئولوژی آلمانی» می پردازند و در آن، انتقاد
از هگل، فویرباخ و هگلیانیست های جوان را تکمیل می کنند، سوسیالیسم خرده بورژوائی
معروف به «سوسیالیسم حقیقی» را به چالش
می کشند و اندیشه های بنیادی جهان بینی نوین
را برای اولین بار بطور سیستماتیک (منظم) مطرح می سازند.
۱۵
·
مارکس و
انگلس اینجا بویژه تز اصلی ماتریالیسم تاریخی را اثبات می کنند و نشان می دهند که شیوه تولید در هر جامعه، شالوده حیات اجتماعی و توسعه جامعه است.
۱۶
·
مارکس و
انگلس، علاوه بر این، مهمترین قوانین عام توسعه نیروهای مولده و مناسبات تولیدی را
فرمولبندی می کنند و ثابت می کنند که انقلاب اجتماعی ـ ضرورتا ـ از تضاد میان
نیروهای مولده نوین توسعه یابنده با مناسبات تولیدی کهنه (و بازدارنده، مترجم)
نشئت می گیرد.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر