جمعبندی
از
مسعود بهبودی
نه.
۱
کردوکار مرد درست بود
خودش نمی دانست.
۲
ربطی به روشنی محل جست و جو نداشت.
۳
هر چیزی که از دست کسی
به هر دلیلی بیفتد
نه دقیقا در محل توقف او
بلکه دور تز از آنجا
می افتد.
۴
مرد بنا بر شم طبیعی اش (حس ششم) درست عمل می کرد
به همین دلیل
دلیل معرفتی روشن نداشت.
۵
انسان ها
به غریزه طبقاتی مجهزند.
۶
به همین دلیل چه بسا بدون داشتن شناخت روشن
سمتگیری درست می کنند.
۷
تمکین
درنگ آمیز و در نهایت دهقانان و کارگران و پیشه وران
به روحانیت
پس از شکست انقلاب سفید
بر اساس چنین شمی صورت گرفت.
۹
بقیه دار و دسته ها
به مراتب، بدتر از روحانیت بوده اند.
۱۰
مثلا اگر مجاهدین به قدرت می رسیدند
وضع بدتر می شد.
۱۱
دربار پهلوی
راسیونال تر از خرگاه خمینی بود
و
خرگاه خمینی راسیونال تر از طویله های فدایی و مجاهد و دیمدام و لیملام بود
طرز تفکر حاکم در هر جامعه
طرز تفکر طبقه حاکمه است
۱
خریت خود سینوهه انتها ندارد.
۲
چون
اولا نمی داند که
برده کیست و بردگی چیست؟
۳
حال بردگان کسی داند که به بردگی گرفتار آید.
۴
ضمنا
سلب آازدی از کسی و غصب وسایل تولید و دار و ندارش
فقط به بی همه چیزی مادی او منجر نمی شود.
۵
بی همه چیزی مادی
بی همه چیزی فکری و روحی را به همراه می آورد.
۶
برده
تسلیحات فکری اش را هم از دست می دهد و با مفاهیم طبقه حاکمه (برده دار) «می عندیشد.»
۷
این قصه ولی ارزش سوسیولوژیکی چشمگیری دارد.
۸
برای شناخت جامعه برده داری بسیار مفید است.
۹
ضمنا
نگارندگان سطور یاد شده
نه خدایان
بلکه ذات خدایان (یعنی خداوندان برده و ملک و مال) بوده اند.
۱۰
خدایان نیز انعکاس آسمانی ـ انتزاعی همین خداوندان وسایل تولید جاندار و بی جان اند.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر