۱۳۹۶ بهمن ۳۰, دوشنبه

فرم های فئودالی آنتی کمونیسم در طویله عه «هورا» و عا «شورا» (۳)


تأملی در آثار همنشین بهار
 
ویرایش و تحلیل
از
یدالله سلطان پور
 
۱
من
 در
 قسمت یازدهم خاطرات خانه زندگان،
که
 زندان قصر یکی از ارکان تاریخ معاصر ایران است
   نام همه آنها را آورده‌ ام. 
 
این 
جمله همنشین بهار
به چه معنی است؟
 
این 
قبل از همه
بدان معنی است
که
خود همنشین بهار هم در زندان قصر بوده است.
 
یا
به عنوان زندانی 
و
یا
به عنوان زندانبان
و
یا
به عناوین دیگر.
 
۲
 قسمت یازدهم خاطرات خانه زندگان،
که
 زندان قصر یکی از ارکان تاریخ معاصر ایران است
   نام همه آنها را آورده‌ ام.
 
جالب تر از همه این ادعای همنشین بهار است
که
زندان قصر یکی از ارکان تاریخ معاصر است.
 
رکن های دیگر تاریخ معاصر 
هم
احتمالا
زندان اوین و ورامین و آن و این 
است.
 
خدا کند
که
همنشین بهار جزو ۵۳ نفر نباشد.
 
ظاهرا هم جزو آنان نبوده است.
 
چون
اسمش در لیست ۵۳ نفر نیست.
 
او
ضمنا
در پاورقی همین خاطراتش از رکن مهم تاریخ معاصر می نویسد:
 
مبارزه با فراموشی یک وظیفه تاریخی است
من مارکسیست نیستم
 اما
 به 
امثال دکتر تقی ارانی 
که
 آزادی برای شان آرمان بود 
نه 
تجارت،
 ارج می‌ نهم. 
 
جان‌ های شیفته‌ ای که مانند شمع سوختند تا روشنی بخش محفل دیگران باشند. 
از همین رو،
 یادمان‌ ها را زنده نگه می‌ دارم. 
یادمان‌ هایی 
که
 به 
قول رومن رولان 
«هیچ دشمن پیروزی نمی‌ تواند از ما بستاند.»
 
۳
حالا می توان
 من ـ زور همنشین بهار 
را 
از
 مفهوم «وظیفه تاریخی» 
هم
 دریافت:
چون هر زندانی رکنی از تاریخ است،
بنابرین
وظیفه تاریخی هر کس،
زنده نگه داشتن خاطرات خانه زندگان 
یعنی
 یادمان های  مربوط به زندان 
در
 هر فونکسیون
 است.
 
همنشین بهار
احتمالا
از
طریق مطالعه پرونده های ۵۳ نفر
به
خاطرات خانه زندگان 
دست یافته است.
 
۴
تفاوت فئودور داستایفسکی روسی
(نویسنده خاطرات خانه اموات و یا مردگان)
با
همنشین بهار عیرانی
(نویسنده خانه زندگان)
هم
همین است:

فئودور داستایفسکی
شخصا 
در
خانه مردگان
زیسته است.
 
یعنی خاطراتش از آن خودش است.
 
ولی
خاطرات همشنین بهار 
ظاهرا
از این و آن است.

اگر قضیه از این قرار است،
در این صورت،
سؤال ناقابل این است
که
چرا
همنشین بهار
از
خاطرات
 دم می زند؟
 
۵
مبارزه با فراموشی یک وظیفه تاریخی است
من مارکسیست نیستم
 اما
 به 
امثال دکتر تقی ارانی 
که
 آزادی برای شان آرمان بود 
نه 
تجارت،
 ارج می‌ نهم. 
 
دلیل عشق همنشین بهار به پیر مظلوم توده ها
همان دلیل عشق خواجه شیراز به منصور حلاج است.
 
همان لاشخوری که عرفان و عرفا را به لجن می کشید 
و
حتی
به سلاطین چلقوز شیراز لو می داد،
همان کسی است 
که 
عارف معدوم 
 (حلاج خر)
را
 ایدئالیزه می کند.
 
مورد تجلیل اغراق آمیز قرار می دهد:
 
گفت: «آن یار کز او گشت سر دار
 بلند
جرمش این بود که اسرار هویدا می‌ کرد.»
 
دار
در 
قاموس خواجه   
به برکت به دار کشیدن ارانی قرون وسطی
سربلند شده است.
 
«چه کسی
باور داشت»
که
خواجه شیراز
در 
تجلیل صوفی ملحد مکار
چنین بیتی سر هم بندی کند. 

ادامه دارد.

 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر