۱۳۹۶ آبان ۱۲, جمعه

تأملی در شعری از زری مینویی (۳)



زری مینویی

تحلیلی
از 
ربابه نون

به دریا زدن
دل می خواست
که
 او نداشت .

من داشتم 
و
به ساحل انتظار سپردم .

دریا را بگو
به چه دلبندانی دلخوش بود!
 
  ۱
به دریا زدن
دل می خواست
که
 او نداشت .
 
شاعر
در این جمله،
با 
«او»
سر و کله می زند.
 
چرا 
«او» و نه آنها؟
 
چرا
فرد و نه جامعه؟
 
چرا 
نخبه  (شخصیت) و نه توده؟
 
۲
به دریا زدن
دل می خواست
که
 او نداشت .
 
این
«او»
 کیست؟
 
فرد مورد نظر شاعر
 انتزاعی
می ماند.
 
چیزهای انتزاعی 
اما
وجود درخود ندارند.
 
مثال:
شاعر
یک چیز انتزاعی (مجرد) است.
 
شاعر مجرد و هر کس و هر چیز مجرد
نتیجه تجرید هزاران چیز مشخص است.
 
مثلا
از 
تجرید رودکی و فردوسی و سعدی و حافظ و سایه و سیاوش و غیره
مفهوم شاعر
تشکیل یافته است.
 
مفهوم شاعر
مثل هر مفهوم دیگر
فقط در عالم مفاهیم وجود دارد.
 
به قول هگل صلواة الله علیه
فقط در عالم ارواح وجود دارد.
 
مفهوم
یکی از فرم های بسط و تعمیم روح و یا شعور است.
 
منظور از شعور و روح نه چلچله ای که به هنگام مرگ از قفس شکسته در (تن)
 فرار می کند، 
بلکه عالی ترین مقوله فلسفی است
که
جفت دیالک تیکی ماده و یا وجود است.
 
۳
به دریا زدن
دل می خواست
که
 او نداشت .
 
این
«او»
 کیست؟
 
جامعه بشری
نه
از 
افراد بی هویت، یکسان، مهره واره، همگون و همانند،
بلکه 
از
اقشار و طبقات اجتماعی 
تشکیل یافته است.
 
این
«او»
هم
 می تواند 
حمالی، رختشویی، سپوری، بقالی، نجاری، عطاری 
باشد 
و
هم
می تواند
 تاجری، زمینداری، آخوندی، کارخانه داری، بساز ـ بفروشی
 باشد
و
هم
 می تواند
شاهی، رئیس جمهوری، صدر اعظمی، وزیری، وکیلی
باشد.

«او»
اگر جامه مشخص نپوشد،
نامعین و مبهم
می ماند.
 
۴
مثال
احمد شاملو 
در شعری تحت عنوان «چلچلي»
 در بدر به دنبال مفهوم مجرد می گردد:

من
 آن مفهوم مجــّرد را جسته ام.

پاي در پاي آفتابي بي مصرف
كه پيمانه مي كنم
با پيمانه روزهاي خويش كه به چوبين كاسه ي جذاميان ماننده است.
من آن مفهوم مجــّرد را مي جويم.
 
می توان وضو گرفت و یا تیمم کرد
و
به قبر قمر بنی هاشم قسم خورد
که
شاملو
 نه 
معنی «مفهوم»
 را 
می داند 
و
نه
معنی «مجرد»
 را.
 
مفهوم و مجرد
از 
مفاهیم فلسفی
 اند
و
شاملو به قول خودش 
از فلسفه چیزی نمی داند
ولی
هر چه به دست آورده، خوانده است.
 
شاملو
احتمالا خیال می کند که مفهوم مشخص هم وجود دارد.
 
مفاهیم و مقولات و احکام
اما
همه از دم
مجرد اند و فقط در عالم ارواح وجود دارند.
 
نمی توان به جست و جوی مفاهیم در عالم واقع
 کمر بست.
 
مفهوم 
وقتی قابل رؤیت می شود
که
واژه 
شود.
 
 
واژه
به قول حریفی به نام مارکس
غلاف مادی خنجر مفهوم 
 است.
 
جمله  
غلاف مادی خنجر حکم 
 است.
 
۵
به دریا زدن
دل می خواست
که
 او نداشت .
 
منظور از مفهوم مجرد «دل به دریا زدن» (خطر کردن)
 چیست؟ 
 
الف
برین آذرمهر
هدف و آماج از دل به دریا زدن 
را
 صید مروارید مراد 
می داند.
 (نقل به مضمون)
 
ب
مرا 
آن دل 
که
 بر
 دریا زنم 
نیست.

ز
 پا 
این بند خونین 
برکنم،
 نیست
 
امید ‌آن
که 
جان خسته‌ ام 
را
به 
آن نادیده ساحل
 افکنم،
نیست
فریدون مشیری
هدف و آماج از دل به دریا زدن 
را   
گسستن بند خونین از پا و افکند جان خسته بر ساحل نادیده 
می داند.
 
در این شعر زری
 اما 
هدف و آماج از دل به دریا زدن 
ناروشن و نا معین و مبهم می ماند.
 
انتزاعی می ماند.
مجرد می ماند.
 
هر کس می تواند ظرف  «دل به دریا زدن» را با هر چه دلش می خواهند پر کند.
 
مشخصه اصلی شعر حافظ و سایه و شهریار و شاملو
همین است.
 
درست به همین دلیل می توان با دیوان حافظ و سایه فال گرفت.
استخاره کرد.

درست به همین دلیل
اشعار شهریار و شاملو پر طرفدار است.

اشعار شهریار و شاملو
را
می توان به دلخواه معنی کرد و به خدمت گرفت و حسابی هارت و پورت کرد.
 
ادامه دارد.
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر