تحلیلی
از
ربابه نون
به دریا زدن
دل می خواست
که
او نداشت .
من داشتم
و
به ساحل انتظار سپردم .
دریا را بگو
به چه دلبندانی دلخوش بود!
«میان عشق خصوصی و مردمی جا ماندن یا که وا ماندن
آنجا که یک چشم به به یاری یاران است و چشم دیگر به رسیدن یار
همان جا ست که جسارت در حصار هراس می ماند
دیگر چه جای دل به دریا زدن.»
آنجا که یک چشم به به یاری یاران است و چشم دیگر به رسیدن یار
همان جا ست که جسارت در حصار هراس می ماند
دیگر چه جای دل به دریا زدن.»
این شعر زری
بلحاظ نظری (تئوریکی)
فرقی با شعر «گالیای» سایه ندارد:
زود است
گالیا
نرسیده است، کاروان
روزی که بازوان بلورین صبحدم
برداشت تیغ
و
پردهٔ تاریک شب شکافت،
روزی که آفتاب
از هر دریچه تافت،
روزی که گونه و لب یاران همنبرد
رنگ نشاط و خندهٔ گمگشته باز یافت،
من نیز باز خواهم گردید، آن زمان
سوی ترانه ها و غزل ها و بوسه ها
سوی بهارهای دل انگیز گلفشان
سوی تو،
عشق من.
سایه هم
بسان زری
دره ای عمیق و پرناشدنی
میان عشق خصوصی کذایی و عشق عمومی کذایی
حفر می کند.
سایه
بر خلاف زری
از
عشق خصوصی
صرفنظر می کند
تا
شق القمر
کند.
پیش شرط سایه در رجعت به عشق خصوصی
پیروزی انقلاب
است.
وای
اگر
سایه بداند
که
انقلاب چیست.
سایه طرفدار سوسیالیسم اوتوپیکی است.
سایه خیال می کند
که
سقوط طبقه حاکمه، همان
و
تشکیل فی الفور بهشت برین بر روی کره زمین، همان
من نیز باز خواهم گردید، آن زمان
سوی ترانه ها و غزل ها و بوسه ها
سوی بهارهای دل انگیز گلفشان
سوی تو،
عشق من.
سوی ترانه ها و غزل ها و بوسه ها
سوی بهارهای دل انگیز گلفشان
سوی تو،
عشق من.
طرز تفکر متافیزیکی
و
در این مورد
طرز تفکر دوئالیستی
(هابیلی ـ قابیلی)
اعضای جامعه
را
مسخ و مفلوج می سازد.
سلب زنده وارگی می کند.
مکانیزه می کند.
تک بعدی می کند.
درست به همین دلیل
سایه
حتی
از
ترانه و غزل و بوسه
صرفنظر می کند
و
خیال می کند
که
بدین طریق انقلاب پیروز می شود.
ایرادات بیشمار این طرز نگرش سایه و زری
کدامند؟
۱
«میان عشق خصوصی و مردمی جا ماندن یا که وا ماندن
آنجا که یک چشم به به یاری یاران است و چشم دیگر به رسیدن یار
همان جا ست که جسارت در حصار هراس می ماند
دیگر چه جای دل به دریا زدن.»
آنجا که یک چشم به به یاری یاران است و چشم دیگر به رسیدن یار
همان جا ست که جسارت در حصار هراس می ماند
دیگر چه جای دل به دریا زدن.»
یکی از ایرادات مهم این طرز نگرش،
احتمالا
استفاده از مفاهیم نامعین عشق خصوصی و عشق مردمی (یار و یاران)
است.
چرا و به چه دلیل؟
۲
اولا
به این دلیل
که
مفاهیم عاطفی (پسیکولوژیکی)
وسایل فکری مناسبی برای بررسی مسائل اجتماعی نیستند.
در طرز تفکر زری و سایه
پسیکولوژیسم
در گشت و گذار است.
پسیکولوژیسم
یکی از مکاتب ضد علمی معروف طبقه حاکمه امپریالیستی
و
احتمالا
دیگر طبقات اجتماعی واپسین است.
شاید
به این دلیل در بینش زری و سایه رخنه است.
ما
باید در تحلیل آثار کلاسیک های قرون وسطی
(سعدی و حافظ)
این مسئله را هم در نظر داشته باشیم.
عشق و جسارت و ترس و تهور این و آن
ربط تعیین کننده ای به پیروزی و شکست انقلاب ندارند.
۳
ثانیا
به این دلیل
که
مفاهیم پسیکولوژیکی
خود قابل بحث اند.
چرا و به چه دلیل
باید
تهور بهتر از احتیاط باشد؟
اصلا
عشق خصوصی به چه معنی است و عشق عمومی به چه معنی است؟
در آنارشی (خر تو خر) مفهومی
واژه ها
توخالی اند
و
هر کس هر چه دلش می خواهد
در آنها می چپاند و رفع حاجت می کند.
به همین دلیل کسی حرف همنوع خود را نمی فهمد.
۴
«میان عشق خصوصی و مردمی جا ماندن یا که وا ماندن
آنجا که یک چشم به به یاری یاران است و چشم دیگر به رسیدن یار
همان جا ست که جسارت در حصار هراس می ماند
دیگر چه جای دل به دریا زدن.»
آنجا که یک چشم به به یاری یاران است و چشم دیگر به رسیدن یار
همان جا ست که جسارت در حصار هراس می ماند
دیگر چه جای دل به دریا زدن.»
عشق خصوصی
در قاموس زری و سایه
عشق به یار منفردی است.
یاری
که
در کره بی سکنه مریخ سکونت دارد
و
جزو مردم نیست.
شعر سایه
اگر دقت شود،
توهین به گالیا
ست.
گالیا
در این شعر سایه
زباله
است.
چون
فکر و ذکر و هم و غم گالیا
بوسه و عیش و نوش
است.
به قول سعدی
خور و خواب و عیش و لذت
حیوان خبر ندارد ز جهان آدمیت.
گالیا
کمترین خبری از طرز تهیه قالی حتی ندارد.
سؤال این است
که
چگونه می توان سایه بود و سگ توده بود
و
عاشق خری شد؟
وضع سایه
در این شعر
احتمالا شبیه وضع ماهان
در رمان بزرگ علوی تحت عنوان «چشم هایش» است.
افرادی از اعضای طبقه حاکمه
سنگر عوض می کنند
و
به سنگر توده می خزند
و
دستخوش بحران می شوند.
اگر گالیا پیشه وری، قالی بافی، دهقانی و یا عمله ای می بود،
مسئله زیر و رو می شد.
چون
در آن صورت
گالیا همسنگر سایه می گشت.
این مسئله در مورد شعر زری هم معتبر است.
یار
در شعر زری
جزو و عضو انجمن یاران نیست.
۵
«میان عشق خصوصی و مردمی جا ماندن یا که وا ماندن
آنجا که یک چشم به به یاری یاران است و چشم دیگر به رسیدن یار
همان جا ست که جسارت در حصار هراس می ماند
دیگر چه جای دل به دریا زدن.»
آنجا که یک چشم به به یاری یاران است و چشم دیگر به رسیدن یار
همان جا ست که جسارت در حصار هراس می ماند
دیگر چه جای دل به دریا زدن.»
به همین دلیل
حریف
از
سویی
در صدد پیوست به یاران است
و
از
سوی دیگر
در
انتظار یار.
یار
اگر جزو اردوی دشمن نباشد،
در بهترین حالت
جزو انجمن یاران نیست.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر