۱۳۹۶ آبان ۳۰, سه‌شنبه

از شاملوئیسم تا شاملوچیسم (۵)


فرج سرکوهی
 (متولد آبان ۱۳۲۶ )  
 
ویرایش و تحلیل
از
یدالله سلطان پور
 
 
 
در سوگ علی اشرف درویشیان
 
۱
یادها در ذهنم رژه می روند 
و 
زخم ندیدن او 
در این سال های تبعید،
دست در دست غم رفتن او، 
در جانم ریشه می دواند.
   
این جفنگجمله فرج
فی نفسه
شاهکار شاملوچیستی بی نظیری
 است:
 
ندیدن علی اشرف
بر 
دل شاملوچیست کلاسیک
زخم می زند
اما
مرگ علی اشرف،
او
را
 غمگین می سازد.
 
جهان وارونه
با
سکنه وارونه اندیشش.
 
عکس این تأثیر
قاعدتا
 باید صورت گیرد:
مرگ علی اشرف
قاعدتا
باید بر دل رفیقش زخمی زند
و
ندیدنش،
حریف
را
در بدترین حالت غمزده سازد.
 
ایراد منطقی این جفنگجمله فرج کجا ست؟

۲
یادها در ذهنم رژه می روند 
و 
زخم ندیدن او 
در این سال های تبعید،
دست در دست غم رفتن او، 
در جانم ریشه می دواند.
 
 
ایراد منطقی این جفنگجمله فرج
که
ضمنا
دال بر حواسپرتی او و یک میلیون هوادار او
و
دال بر قلابی بودن این دعاوی او ست،
این است
که
اکنون
هر نوزاد شیرخواره ای 
حتی
می تواند هر لحظه که دلش خواست، 
به 
دیدن و شنیدن 
هر کسی که دلش خواست
نایل آید.
 
قحط گوشی و موشی و تویتر و فیس بوک و  غیره که نیست.

 
دهاتی بیسواد عقب مانده ای
به نام مش دونالد 
حتی 
تویتر می زند و هارت و پورت می کند،
چه رسد به شاملوچیست کلاسیک.

شاید حریفی ایراد گیرد و ادعا کند
که
فرج احتیاط کرده است
تا
مشکلی برای علی اشرف پیش نیاید.
 
به همین دلیل از ندیدن او دلش خون بوده است.

چون فرج از سران بزرگ اوپوزیسیون ضد جماران و حتی ضد جمکران است
و
مرتب در دویچه وله و بی بی ۳۰ و ۳۰ عن عن
با
علامه جات دیگر
رهنمود می دهد و سازمان می دهد.

۳
یادها در ذهنم رژه می روند 
و 
زخم ندیدن او 
در این سال های تبعید،
دست در دست غم رفتن او، 
در جانم ریشه می دواند.
 
به حریف تیزاندیش باید گفته شود
که
یکی دیگر از خصوصیات مهم شاملوئیسم و شاملوچیسم،
شیر کردن هر شیرخواره ای حتی و گسیل بی شرمانه و بی رحمانه او
به 
جنگ شیران
 است
تا
شیرآهنکوهمردان و شیرآهنکوهزنان
تکثیر شوند.
 
کسب و کار صمد و اشرف و سازمان های فدایی و مجاهد و حزب الله و القاعده و طالبان و داعش الله 
همین است.
 
فداییان خلق
برای پخش اعلامیه های خیلی خیلی پر محتوای خود
که
به توضیح تئوریکی داس و چکش و خیانت حزب توده
اختصاص داشتند،
از کودکان شیرخواره استفاده می کردند.
 
چه بهتر از این
  برای چشم و گوش و دست و پای شاهعنشاه.
 
واحد های آغازین فدایی
بدین سان لو رفتند.
 
حریف
حتما
خواهد گفت که فرج گرگ باراندیده است
و
کوهی از تجربه اندوخته است 
و
به همین دلیل نخواسته
 که 
علی اشرف با چشم و گوش و دست و پا و نعلین شیخعنشیخ سر و کار پیدا کند.

۴
یادها در ذهنم رژه می روند 
و 
زخم ندیدن او 
در این سال های تبعید،
دست در دست غم رفتن او، 
در جانم ریشه می دواند.
 
از حریف چه پنهان
که
شاملو
در گفت و گوی دهساله با دکتر خصوصی اش
از
فرج سرکوهی
به خاطر بی اعتنایی اش به جان این و آن
انتقاد کرده است:
فرج ظاهرا جایی راجع به شاملوچیست دیگری
هارت و پورت کرده
و
اجامر جماران
حریف شاملوچیست
را
درجا دستگیر کرده اند و حسابش هم بلافاصله کف دستش گذاشته اند.
 
سر دار از  حریف شاملوچیست، بلند شده  بود
ولی
خود شاملو دستخوش ترس و هراس گشته بود.
 
۵
یادها در ذهنم رژه می روند 
و 
زخم ندیدن او 
در این سال های تبعید،
دست در دست غم رفتن او، 
در جانم ریشه می دواند.
 
یکی از مهم ترین مفاهیم در این سوگنامه،
مفهوم پر جبروت تبعید است
که
فرج سرکوهی
مثل نقل و نبات تکرار می کند و فخر می فروشد.
 
تاریخ
طناز بی رحمی است:
همه مدعیانی که سران حزب توده 
را
به بهانه فرار از اعدام
۲۵ سال آزگار تحقیر و تخریب می کردند،
۴۰ سال از فرار شان
به 
کشورهای امپریالیستی
و
همکاری بی شرمانه با رسانه های امپریالیستی 
می گذرد.
 
فرج 
با 
مفهوم قلابی تبعید  
چنان وانمود می کند که انگار او و امثال بیشمار او
فرار نکرده اند
بلکه
تبعید  
شده اند.

ادامه دارد.
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر