۱۳۹۶ شهریور ۱۵, چهارشنبه

تأملی بر تفسیری از «لبخندی» که لبخند نیست. (۵)




تأملی
بر 
تفسیری از «لبخندی»
 که
 لبخند 
نیست.

ویرایش و  تحلیل
از
میم حجری

سرچشمه:
آینده ما
۲۸ مرداد و اندیشه هائی در باره یک لبخند
رضا نافعی
 
«عصر ۲۷ مرداد
آقای هندرسون
سفیر کبیر  آمریکا
به ملاقات دکتر مصدق رفت و صریحا اعلام نمود:
«چون دولت امریکا
 ایران
 را
در کام کمونیسم می بیند
 و
 کشورتان در اختیار توده ای ها ست،
دیگر رابطه ای با شما نخواهد داشت.»

دکتر مصدق جواب داد:
«من الان دستور می دهم جلوی تظاهرات توده ای ها را بگیرند.»
(عمیدی نوری به نقل از روزنامه اطلاعات ۲۷ مرداد ۱۳۵۳)
 
 
گفته شد
 که 
این
 تهدید هندرسون
و
تمکین دکتر مصدق به تهدید هندرسون،
هم
از ماهیت طبقاتی خود مصدق
 و 
هم
از 
خط مشی امپریالیسم یانکی 
در مقیاس جهانی
پرده برمی دارد.
 
ماهیت طبقاتی مصدق،
احتمالا
بورژوایی بوده است.
 
اگر قضیه با تخفیفات جدی، چنین باشد،
دکتر مصدق
به لحاظ ماهیت طبقاتی،
کمترین فرقی با هندرسون و ترومن و چرچیل و آن و این ندارد.
 
یعنی 
عضو و جزو بورژوازی واپسین است.
 
۱
دکتر مصدق جواب داد:
«من الان دستور می دهم جلوی تظاهرات توده ای ها را بگیرند.»
 
از احسان طبری،
می پرسند:
«چرا حزب توده مدتی از دکتر مصدق حمایت نمی کند؟»
 
احسان طبری
که
حافظه ای قوی و غنی داشته،
جواب می دهد:
« ۷۰ در صد اعضای کابینه دکتر مصدق 
را
اجامر فئودال تشکیل می دادند 
که
 از وابستگان سرشناس به امپریالیسم بریتانیای کبیر
بوده اند.»
(نقل به مضمون)
 
در این صورت
باید
 خواو ناخواه
به این نتیجه  رسید
که
دکتر  مصدق
سرسپرده فئودالیسم و امپریالیسم بوده است.
 
۲
دکتر مصدق جواب داد:
«من الان دستور می دهم جلوی تظاهرات توده ای ها را بگیرند.»
 
ایراد این استنتاج (نتیجه گیری) این است 
که
در آن،
سقوط درونطبقاتی بورژوازی
در نظر گرفته نمی شود:
بورژوازی
 دیگر
 نه، بورژوازی مترقی، ضد فئودالی و ضد مذهبی آغازین،
بلکه 
بورژوازی واپسین
است.
 
بورژوازی واپسین
دشمن روشنگری، فلسفه کلاسیک آلمان،  انقلاب اجتماعی، اتیک (اخلاق)، راسیونالیسم و هومانیسم 
است.
 
در گنجینه فکری و فلسفی بورژوازی واپسین،
جز زباله، چیزی یافت نمی شود.
 
 
بی دلیل نیست که آخوند های مدرن از در عقب،
کتب پوپر و امثالهم 
را 
به رخ خلایق خر می کشند و خریت مدرن را تبلیغ می کنند.
 
بورژوازی واپسین،
متحد اشرافیت برده دار و فئودال و روحانی
است.
 
 
بورژوازی واپسین
حامی سرسخت کنیسه و کلیسا و مسجد و منبر و محراب و خریت و خرافه است.
 
دیله مای محمد رضا شاه پس از انقلاب بورژوایی سفید
هم
همین بوده است.

بورژوازی واپسین،
تحت رهبری شاه و امپریالیسم
نعل وارونه می زند:
از سویی
 اشرافیت فئودال و روحانی را سلب قدرت و سلب مالکیت می کند
و
از سوی دیگر
مورد حمایت مالی قرار می دهد
تا مساجد و منابر خود
را
مدرنیزه سازد.
 
احساس هراس و خطر از حزب توده بوده
که 
اگرچه تا حد هیچ و پوچ تضعیف شده بود،
ولی نطفه های بی رمقش حتی تعقیب و سرکوب می شد.
 
نوبر تر از این قضیه
اما
ماهیت خود ویژه ی بورژوازی ملی ـ وطنی است:
بورژوازی ملی ـ وطنی،
نیمه فئودال ـ نیمه بورژوا
ست.
 
تنها دشمنی 
که 
بورژوازی ملی ـ وطنی
و
بورژوازی واپسین بین المللی،
می شناسد،
توده و حزب توده 
(خطر کمونیسم)
است.
 
به همین دلیل 
پرچم ایده ئولوژیکی هر دو،
آنتی کمونیسم
است.
 
حیرت انگیز و تأسف انگیز
این است
که
حزب توده
کمترین خبری از تغییر ماهوی ـ منفی بورژوازی، 
نداشته است.
 
اگر احدی در ادبیات حزب توده،
به 
مفهوم بورژوازی واپسین  برخورد، ما را هم خبر کند.
 
مشخصه حزب توده
طرز «تفکر» اسکولاستیکی 
و
بیگانگی با طرز تفکر مفهومی بوده است.
 
حزب توده
حتی 
با امپیریسم (تجربه گرایی) بیگانه بوده است.
 
۳
دکتر مصدق جواب داد:
«من الان دستور می دهم جلوی تظاهرات توده ای ها را بگیرند.»
 
می توان گفت
که
 بورژوازی واپسین،
چه در مقیاس ملی و چه در مقیاس بین المللی
فاقد هویت بورژوایی روشن است.
 
بی پرنسیپ است.
 
شتر مرغ گونه
است:
نه
 شتر است که بار ببرد
و
نه
مرغ است که تخم بگذارد.
 
بشریت دیگر نباید به بورژوازی واپسین، دل ببندد.
 
همه وظایف تاریخی مثبت همه طبقات اجتماعی
اکنون 
به 
عهده توده زحمت زیر پرچم طبقه کارگر 
نهاده شده است.
 
۴
دکتر مصدق جواب داد:
«من الان دستور می دهم جلوی تظاهرات توده ای ها را بگیرند.»
 
مشخصه مهم دکتر مصدق،
امریکوفیلیسم 
بوده است.
 
اگر خاطره نگاری های اعضای خانواده دکتر مصدق بررسی شوند،
این مسئله روشن می شود:
دکتر مصدق
پس از مصاحبه با خبرنگار امریکایی،
به پسرش (؟) توصیه می کند 
که
 قالیچه ای بخرد و به عنوان هدیه به خانم خبرنگار بدهد.
 
خبرنگار
هدیه او را نمی پذیرد.
 
دلیلش این است
 که 
کارمندان جوامع امپریالیستی، 
مجاز به قبول هدیه و رشوه نیستند.

مصدق در توضیح این قضیه می گوید:
«دلیل ترقی این جوامع همین هدیه (رشوه) نگیری است.»
 
از همین «تحلیل» هدیه گرایانه (رشوه گرایانه) دکتر مصدق 
می توان به سطح فکری فوق العاده نازل او پی برد.
 
حتی خران حزب توده، با شعورتر از دکتر مصدق بوده اند.
 
این طرز تفکر دکتر مصدق
بیشتر فئودالی است تا بورژوایی.
 
دکتر مصدق در امپریالیسم امریکا
منجی موعود ایران را می بیند.
 
تراژدی دکتر مصدق هم همین جا ست.
 
منجی موعود مصدق
حکومت او را سرنگون می سازد
 و 
ناجی دیگری
را 
بر تخت می نشاند.
 
سؤال این است که چرا و به چه دلیل؟
 
چرا امپریالیسم امریکا
 محمد رضا شاه فاشیست زاده 
را
بر
مصدق «لیبرال» امریکوفیل سر به زیر سرسپرده
 ترجیح می دهد؟
 
ادامه دارد.
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر