تحلیلی از
مسعود بهبودی
فروغ
فرخزاد
(۱۳۱۳
ـ ۱۳۴۵)
(1934
ـ 1966)
عصیان
(۱۳۳۶)
نیمه شب، گهواره ها
ـ آرام ـ
می جنبند
بی خبر از کوچ درد آلود انسان ها
بی خبر از کوچ درد آلود انسان ها
دست مرموزی مرا چون زورقی لرزان
می کشد
می کشد
ـ پارو زنان ـ
در کام طوفان ها
معنی تحت اللفظی:
در نیمه های شب،
گهواره ها
بی خبر از کوچ دردآلود انسان ها به آرامی می جنبند.
دست مرموزی
ـ پاروزنان ـ
مرا
بسان قایقی
به کام توفان ها می برد.
فروغ جوان
۲۳ ساله
اکنون به ذکر سرگذشت خود آغاز می کند.
مخاطب او
طبقه حاکمه ـ خدا
(الله)
است.
فروغ
در این بند شعر
خود را در محیط پیرامون خود
در
دیالک تیک فرد و جامعه
می بیند
و
تماتیزه می کند.
موضوعیت می بخشد.
۱
نیمه شب گهواره ها
ـ آرام ـ
می جنبند
بی خبر از کوچ درد آلود انسان ها
بی خبر از کوچ درد آلود انسان ها
دست مرموزی مرا چون زورقی لرزان
می کشد
می کشد
ـ پارو زنان ـ
در کام طوفان ها
مادران
به مثابه پرورندگان نسل جدید
شب زنده دار
اند
و
گهواره ها
را
به آرامی
می جنبانند.
توده های مردم
در حال کوچ درد آلود اند.
خود فروغ
را
دست مرموزی
بسان قایقی
به کام توفان ها می سپارد.
فروغ
بدین طریق از توفان فکری خویش پرده برمی دارد.
توفانی که خواب شبانه را بر او حرام کرده است.
فروغ
از همان ایام خردسالی
متفکر بی همتایی
است.
است.
۲
نیمه شب گهواره ها
ـ آرام ـ
می جنبند
بی خبر از کوچ درد آلود انسان ها
بی خبر از کوچ درد آلود انسان ها
دست مرموزی مرا چون زورقی لرزان
می کشد
می کشد
ـ پارو زنان ـ
در کام طوفان ها
فروغ
در این بند شعر
خود
را
با
نوزادان
از سویی
و
با
توده در حال کوچ دردآلود
از سوی دیگر
مقایسه می کند.
فروغ
هم
بسان کودکان و انسان ها
در حرکت است:
قایقی
او را به سوی توفان ها می برد.
فروغ جوان همیشه اندیشنده
هنوز نمی داند که دلیل توفان فکری اش چیست.
به همین دلیل از نیرویی مرموز سخن می گوید.
فروغ
در هر صورت
از همان ایام کودکی
زحمتکش فکری خستگی ناپذیری
است.
۳
چهره هایی در نگاهم، سخت بیگانه
خانه هایی بر فرازش اشک اخترها
خانه هایی بر فرازش اشک اخترها
وحشت زندان و برق حلقه زنجیر
داستان هایی ز لطف ایزد یکتا !
داستان هایی ز لطف ایزد یکتا !
معنی تحت اللفظی:
شهر
متشکل از خانه هایی با انسان های نا آشنایی است.
انگار اخترها بر وضع و حال سکنه این خانه ها اشک می ریزند
که
در وحشت از عذاب الیم (زندان و غل وزنجیر) طبقه حاکمه ـ خدا به سر می برند
و
ضمنا
از لطف همان طبقه حاکمه ـ خدای وحشتناک وحشت انگیز
داستان هایی بر لب دارند.
فروغ در این بند شعر
از
طنز تلخ تر از زهری
پرده برمی دارد:
طبقه حاکمه ـ خدا
(الله)
در افکار عمومی
مظهر مهر و محبت و لطف و عفو و رحم
است.
طنز قضیه
اما
این است که همین مظهر مهر و محبت و لطف و عفو و رحم ،
وحشت انگیزتر از هر جلاد روان بیمار مردم آزاری است.
۴
مشخصه دیگر طبقه حاکمه ـ خدا (الله)
همین است:
طبقه حاکمه ـ خدا
(الله)
دیالک تیکی
از
مهر و قهر
نوازش و کوبش
ترحم و تعذیب
است.
۵
چهره هایی در نگاهم، سخت بیگانه
خانه هایی بر فرازش اشک اخترها
خانه هایی بر فرازش اشک اخترها
وحشت زندان و برق حلقه زنجیر
داستان هایی ز لطف ایزد یکتا !
داستان هایی ز لطف ایزد یکتا !
فروغ
در این بند شعر
ضمنا
دیالک تیک بیم و امید
( سعدی)
را
به شکل دیالک تیک رئالیته و ایدئالیته
و
به شکل دیالک تیک وحشت و آرزو
بسط و تعمیم می دهد:
اعضای جامعه
ضمن زندگی در جهنم واقعی،
طبقه حاکمه ـ خدا
(الله)
شباهت غریبی به خوانین و سلاطین نظامات برده داری و فئودالی دارد:
هم
می تواند خلعت بخشد
و
هم
می تواند گردن زند.
در عالم رئال (واقعی)
وحشت انگیز و وحشتناک است.
در عالم خیال
مهربان و دل رحم است.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر