تحلیلی از
مسعود بهبودی
فروغ
فرخزاد
(۱۳۱۳
ـ ۱۳۴۵)
(1934
ـ 1966)
عصیان
(۱۳۳۶)
آه،
آیا ناله ام ره می برد در تو
تا
تا
زنی بر سنگ،
جام خود پرستی
را
یک زمان با من نشینی،
با من خاکی
از لب شعرم
از لب شعرم
بنوشی درد (عصاره شراب شعر) هستی را؟
سال ها در خویش افسردم،
ولی
امروز
شعله سان
شعله سان
سر می کشم تا خرمنت سوزم
یا
خمش سازی خروش بی شکیبم
را
یا
یا
تو
را
من
شیوه ای دیگر بیاموزم
۱
آه،
آیا ناله ام ره می برد در تو
تا
تا
زنی بر سنگ،
جام خود پرستی
را
فروغ در این بیت شعر،
قبل از همه
خودپرستی طبقه حاکمه ـ خدا
را
به تیغ تیز انتقاد می سپارد.
منگرایی
(اگوئیسم، خودپرستی)
از صفات و مشخصات اصلی اشرافیت برده دار و فئودال و روحانی است.
خوانین و سلاطین و فقها
در نظامات برده داری و فئودالی
علیرغم خریت،
خود
را
ظل الله و آیة الله
جا می زنند
و
بسان الله
خود را از هر نقص و عیبی بری می دانند.
منگرایی طبقه حاکمه ـ خدا
چیزی جز منگرایی طبقه حاکمه نیست.
انعکاس آسمانی ـ انتزاعی طبقه حاکمه
است و بس.
۲
آه،
آیا ناله ام ره می برد در تو
تا
تا
زنی بر سنگ،
جام خود پرستی
را
فروغ
با
به چالش کشیدن منگرایی طبقه حاکمه ـ خدا،
دو نشان ایده ئولوژیکی مهم در آن واحد می زند:
الف
او از سویی
طبقه حاکمه
را
اشرافیت فئودالی ـ روحانی
را
به چالش می کشد.
فروغ در دوره بلوغ نظری اش
در اشعار طنز آمیز غول آسایی
ایده ئولوژی کپک زده طبقه حاکمه
را
تار و مار می سازد:
من
در میان توده ی سازنده ای قدم به عرصه ی هستی نهاده ام
که
گرچه نان ندارد،
اما
به جای آن
میدان
دید باز و وسیعی دارد،
که
مرزهای فعلی جغرافیایی اش
از
جانب شمال،
به
میدان پر طراوت و سبز تیر
و
از
جنوب،
به
میدان باستانی اعدام
و
در
مناطق پر ازدحام،
به
میدان توپخانه
رسیده است
و
در پناه آسمان درخشان و امن و امنیتش
از
صبح تا غروب،
ششصد و هفتاد و هشت قوی قوی
هیکل گچی
به
اتفاق ششصد و هفتاد و هشت فرشته،
آنهم
فرشته ی از خاک و گل سرشته
به
تبلیغ طرح های سکون و سکوت
مشغول اند.
ب
فروغ از سوی دیگر
جامعه گرایی (سوسیالیسم) توده ـ خدا
را
در مقابل منگرایی (اگوئیسم) طبقه حاکمه ـ خدا
قرار می دهد.
یعنی
عملا
فروتنی انقلابی توده مولد و زحمتکش
را
در مقابل غرور و خودپرستی طبقه حاکمه انگل و استثمارگر قرار می دهد.
این مقایسه
در ادامه این سه شعر فروغ
صراحت چشمگیری کسب خواهد کرد.
۳
یک زمان با من نشینی،
با من خاکی
از لب شعرم
از لب شعرم
بنوشی درد (عصاره شراب شعر) هستی را؟
فروغ
در این بیت شعر،
طبقه حاکمه - خدا
را
به چالش ایده ئولوژیکی فرامی خواند.
این فرمی
از
هل من مبارز نماینده توده ـ خدا
ست.
این
سه شعر بلند فروغ
چیزی جز چالش ایده ئولوژیکی سرسختانه ی توده ـ خدا با طبقه حاکمه - خدا نیست.
در این سه شعر
خواننده
شاهد رویارویی ایده ئولوژیکی توده با طبقه حاکمه می شود.
۹۹ در صد شعرای ایران،
به احتمال قوی
این سه شعر فروغ را نمی شناسند،
چه رسد به مشتریان شعر:
الف
اولین دلیل ناشناخته ماندن این سه شعر
کمیت آنها
ست.
این سه شعر فروغ خیلی طولانی اند.
در آخرالزمان کسی مشتری اشعار طولانی نیست.
ب
دومین دلیل ناشناخته ماندن این سه شعر
کیفیت متعالی آنها ست:
این سه شعر عرصه یکه تازی بلامنازع خرد اندیشنده اند.
نبوغ فروغ جوان
( ۲۰ ـ ۲۳ ساله)
در همین سه شعر غول آسا آشکار می گردد.
ما در ایران شاعری با این عظمت و غنای فکری و فلسفی نمی شناسیم.
۴
یک زمان با من نشینی،
با من خاکی
از لب شعرم
از لب شعرم
بنوشی درد (عصاره شراب شعر) هستی را؟
فروغ در این بیت شعر،
خود
را
خاکی
قلمداد می کند
و
شعر خود را به شراب تشبیه می کند.
فروغ
از
طبقه حاکمه - خدا
می خواهد که رو در روی او بنشیند،
درد (عصاره) شعرش را بنوشد،
مست شود
و
در اثر مستی
ترک خودپرستی کند
و
«آدم»
شود.
می توان گفت که فروغ در این بند شعر
دیالک تیک می پرستی و خودپرستی
را
بسط و تعمیم می دهد.
فروغ
این دیالک تیک را
به احتمال قوی
از
خواجه شیراز
فراگرفته است:
به می پرستی
ـ از آن ـ
(به این دلیل)
نقش خود زدم بر آب
ـ از آن ـ
(به این دلیل)
نقش خود زدم بر آب
که
تا
خراب کنم نقش خود پرستیدن
تا
خراب کنم نقش خود پرستیدن
با مدعی مگویید
اسرار عشق و مستی
اسرار عشق و مستی
تا بی خبر بمیرد
در
درد خودپرستی
در
درد خودپرستی
خواجه شیراز هم در این دو بیت غزل
دیالک تیک می پرستی (مستی) و خودپرستی
را
توسعه داده است.
تأثیر پذیری فروغ از حافظ
اما
بلحاظ فرم و فرمولبندی است.
تفاوت میان سنگر طبقاتی فروغ و سنگر طبقاتی حافظ
از زمین تا آسمان است.
این تفاوت و تضاد
در مورد هوشنگ ابتهاج و حافظ هم صادق است.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر