۱۳۹۶ خرداد ۲۷, شنبه

سیری در شعر «ناگه غروب کدامین ستاره؟» (۲۳)

 
 مهدی اخوان ثالث
  (م. امید)
  (۱۳۰۷ ـ ۱۳۶۹)  
 
ویرایش و تحلیل
 از
شین میم شین

ناگه غروب کدامین ستاره؟ 
(۱۳۴۱ ـ ۱۳۵۰) 
 ادامه 
 
 شب خسته بود از درنگ سیاهش
 من سایه ام را به میخانه بردم

 هی ریختم، خورد.

 هی ریخت، خوردم.

  خود را به آن لحظه خوب و خالی سپردم.


  با هم شنیدیم و دیدیم

 میخواره ها و سیه مست ها را


 و جام هائی که می خورد بر هم

 و شیشه هائی که پر بود و می ماند خالی

 و چشم ها را و حیرانی دست ها را.


 دیدیم و با هم شنیدیم
  آن مست شوریده سر را، که آواز می خواند

 و آن را، که چون کودکان، گریه می کرد

  یا آن، که یک بیت مشهور و بد را

  می خواند و هی باز می خواند


 و آن یک، که چون هق هق گریه، قهقاه می زد

 می گفت:

 «ای دوست، ما را مترسان ز دشمن،

  ترسی ندارد سری، که بریده است


  آخر مگر نه، مگر نه

 در کوچه عاشقان گشته ام من؟»


  و آنگاه، خاموش می ماند، یا آه می زد.


  با جرعه و جام های پیاپی

 من سایه ام را 
ـ چو خود ـ 
مست کردم

  همراه آن لحظه های گریزان

  از کوچه پسکوچه ها باز گشتم،


  با سایه خسته و مستم، افتان و خیزان.
 
 

۱
 شب خسته بود از درنگ سیاهش
 من سایه ام را به میخانه بردم

 هی ریختم، خورد.
 هی ریخت، خوردم.
  خود را به آن لحظه خوب و خالی سپردم.

معنی تحت اللفظی:
شب از درنگ سیاه خود خسته گشته بود.
من سایه ام را به میخانه بردم
هی ریختم، خورد و هی ریخت و خوردم
خود را به لحظه خوب و خالی سپردم.

در این بند شعر نیز با ناتورالیسم اخوان آشنا می شویم.

اخوان بزرگ ترین نماینده ناتورالیسم است.

بندرت می توان شعری از اخوان پیدا کرد 
که 
سرشته
 به 
ناتورالیسم ناتورال 
(طبیعی، اصیل، شاید هم خودپو)
 نباشد.

اخوان
شب را آنتروپومورفیزه می کند.

به شب هیئت انسانی می بخشد.

به همین دلیل
شب از درنگ طولانی اش، خسته می شود.

مثل آدمیان که از توقف طولانی در صفی خسته می شوند.

راستی چرا آدمیان از توقف طولانی در صفی و یا در اداره ای و یا زندانی
خسته می شوند؟

۲
 شب خسته بود از درنگ سیاهش
 
سازمان های امنیتی
هم از این مسئله خبر دارند.

پس از دعوت کسی به اداره مربوطه
او را ساعت ها در اتاق انتظار نگه می دارند.

می دانند که بدین طریق اعصاب حریف خرد و خراب می شوند.

آن سان که ظهور بازجو
به نظرش به ظهور منجی موعود شباهت پیدا می کند.

ظهور منجی موعود 
هم 
چیزی از طراز ظهور بازجوی موجود است.

چون مهدی موعود 
بدتر از بازجوی موجود
نه با شلاق و بطری و ناخنکش،
بلکه با ذوالفقار می آید.

آنهم ذوالفقاری چو زلف نگاری
 که از عردبیل کشیده می شود
 و
 در عربیل تنی را ازشر سری
نجات می دهد.

سؤال این است که چرا اخوان از درنگ سیاه شب دم می زند؟

ادامه دارد.
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر