۱۳۹۶ خرداد ۳۰, سه‌شنبه

سیری در غزلی از مولانا (۵)

 
ویرایش و تحلیل
از
مسعود بهبودی


هــم خــویش را بیگـــانه کن
هم خانه را ویرانه کن

و آنگه بیا با عاشقان
هم خانـه شـو، هم خانه شــو
 
معنی تحت اللفظی:
ای عاشق
هم 
آشناهایت را به ناآشنا تبدیل کن
و
هم
خانه ات را خراب کن.
بعد
بیا و با عاشقان، همخانه بشو.
 
۱
هــم خــویش را بیگـــانه کن
هم خانه را ویرانه کن

و آنگه بیا با عاشقان
هم خانـه شـو، هم خانه شــو
 
مولانا در این بیت غزل
دیالک تیک خیر و شر
(دوست و دشمن)
را
به شکل دیالک تیک خویش و بیگانه، بسط و تعمیم می دهد
و 
از 
عاشق 
(مرید)
می خواهد که دیالک تیک مربوطه را تخریب کند و میان دوقطب متضاد علامت تساوی بگذارد:
خویش را بیگانه محسوب دارد.
دوست را دشمن محسوب دارد.
 
وقتی از دیالک ستیزی عرفان سخن می رود
به همین دلایل است.
 
حیرت انگیز
تخریب منفی دیالک تیک 
توسط مولانا ست:
 
مولانا فرمان تبدیل بیگانه به خویش را صادر نمی کند.
بلکه
برعکس
فرمان تبدیل خویش به بیگانه را صادر می کند.
 
چرا و به چه دلیل؟
 
۲
هــم خــویش را بیگـــانه کن
هم خانه را ویرانه کن

و آنگه بیا با عاشقان
هم خانـه شـو، هم خانه شــو
 
اولا
شاید به این دلیل که واژه «خویش»، معانی متفاوت دارد:
 
الف
خویش از سویی به معنی قوم و خویش است.
به معنی مادر و پدر و خواهر و برادر و عمه و خاله و عمو و دایی و غیره است.
 
اگر منظور مولانا این باشد،
هدفش قطع همه روابط مرید با بستگان و دلبستگان و دوستان و آشنایانش است.
 
مرید 
در این صورت
بیکس و بی یار و یاور می ماند و به ذلت وابستگی به مراد تن در می دهد.
 
صمد بهرنگی هم در زباله هایش همین بلا را بر سر کودکان مردم در می آورد.

مراجعه کنید 
به
 سیری در جهان بینی صمد بهرنگی
(اولدوز و کلاغ ها)
در
 تارنمای دایرة المعارف روشنگری
 
ب
خویش از سوی دیگر به معنی خویشتن خویش است.
 
مولانا
از مرید می خواهد که ترک خویشتن خویش کند.
بی خویشی پیشه کند.
برای خود ارج و ارزش و فردیت و هویت و شخصیتی قایل نشود.
فرقی با زباله نداشته باشد.
 
در این صورت دوئالیسم مرید و مراد منحل و مضمحل می شود:
مرید خود را در مراد منحل و مضمحل احساس می کند.
 
تحت این شرایط فکری است 
که
 مرید ادرار مراد 
را 
بسان شربت شیرین 
 سر می کشد و کیف خر می کند.
 
۳
هــم خــویش را بیگـــانه کن
هم خانه را ویرانه کن

و آنگه بیا با عاشقان
هم خانـه شـو، هم خانه شــو
 
مولا
ضمنا
از 
عاشق 
(مرید)
می خواهد که خانه اش را خراب کند.
 
دلیل این دستور مولانا به عاشق
تکمیل بی همه چیزی او ست:
عاشق 
(مرید)
نه تنها باید با بهترین یاران و یاوران واقعی خود
قطع رابطه کند،
نه تنها باید با خویشتن خویش بیگانه شود،
بلکه ضمنا باید بی خانه شود.
 
این نهایت ذلت است.
چون حتی حشرات و جانوران 
خانه ای 
(لانه و یا آشیانه ای)
 دارند.
 
عرفان
اعضای جامعه
را
به درجه ای نازل تر از حشرات تنزل می دهد.
علیل و ذلیل و بی همه چیز می سازد.
 
اما
چرا و به چه نیت؟
 
۴
هــم خــویش را بیگـــانه کن
هم خانه را ویرانه کن

و آنگه بیا با عاشقان
هم خانـه شـو، هم خانه شــو
 
نیت مولانا این است
 که 
عاشق 
(مرید)
به گله ی عاشقان بپیوندد و با آنان همخانه شود.
 
همخانه گشتن عاشق با عاشقان؟
 
۵
هــم خــویش را بیگـــانه کن
هم خانه را ویرانه کن

و آنگه بیا با عاشقان
هم خانـه شـو، هم خانه شــو
 
 نرمال (متداول و عادی و معمول) ، ناتورال (طبیعی) و راسیونال (عقلی، عاقلانه) 
همخانه گشتن عاشق با معشوق است
و
نه، همخانه گشتن عاشق با گله عاشقان (رقیبان، دشمنان)
 
از همین مصراع غزل
آنرمالیته (غیر عادیت)، آناتورالیته (غیر طبیعیت) و ایراسیونالیته (خردستیزی) عرفان 
آشکار می گردد.
 
اما دلیل همخانه گشتن عاشق (مرید) با عاشقان (مریدان) دیگر چیست؟
 
۶ 
عاشق 
معمولا و طبعا و طبیعتا
بیزار از رقیب است.
 
عرفان اما فرمان همبایی اجباری با عاشقان دیگر را صادر می کند.
 
عاشق بی همه کس و بی همه چیز و بی خانه
مجبور به همزیستی با رقبای خود می گردد.
 
بدین طریق
خرد ستیزی با خود ستیزی 
توأم می شود.

نتیجه نهایی ترکیب خردستیزی با خود ستیزی (مازوخیسم) چیست؟

۷
عاشق 
(مرید)
در قاموس عرفان
هم خر است، هم خرد ستیز و هم خود ستیز.
 
الف
همانطور که در بخش های قبلی تحلیل ذکرش گذشت،
از ترکیب خریت و خردستیزی
جنون 
زاده می شود.
 
عشق 
در قاموس عرفان
  به معنی جنون است.
 
ب
از ترکیب خریت و خردستیزی و خودستیزی
نیهلیسم 
(باور به اصالت پوچی زندگی) 
زاده می شود.
 
نیهلیسم
دیالک تیکی از نیهلیسم نظری و نیهلیسم عملی است.
 
اکنون می توان به توضیح پدیده های اجتماعی بظاهر بغرنج و غیرقابل توضیح
نایل آمد.

پدیده هایی 
که
 در زیر ماسک (نقاب های) متنوع و متلون و متفاوت
 نمودار می کردند.
 
مثلا 
آنارشیسم
فاشیسم
فوندامنتالیسم
فدائیسم
مجاهدیسم
حزب اللهیسم
طالبانیسم
داعشیسم
کوکلوس کلانیسم
و 
غیره
 
ادامه دارد.
 

۱ نظر:

  1. هم خویش را بیگانه کن
    اگرچه خویش در اینجا به معنای اقوام و آشنایان هم بکار رفته است اما به نظر می رسد منظور مولانا تنها بیگانه شدن با خویشان نیست بلکه بیگانه شدن با خویشن و گذشتن از مرز منیت را مد نظر دارد.

    پاسخحذف