۱۳۹۶ تیر ۹, جمعه

سیری در شعر «عصیان بندگی» از فروغ فرخزاد (۱)



فروغ فرخزاد
(1313 ـ 1345)
(1934 ـ 1966)
عصیان 
(۱۳۳۶)  
 
تحلیلی
 از 
شین میم شین
  
بر لبانم، سایه ای از پرسشی مرموز
در دلم، دردی است بی آرام و هستی سوز
راز سرگردانی این روح عاصی را
با تو خواهم در میان بگذاردن ، امروز

گرچه از درگاه خود می رانی ام ، اما
تا من اینجا بنده، تو آن جا، خدا باشی
سرگذشت تیره ی من، سرگذشتی نیست
کز سرآغاز و سرانجامش جدا باشی

نیمه شب گهواره ها 
ـ آرام ـ 
می جنبند
بی خبر از کوچ درد آلود انسان ها
 
دست مرموزی مرا چون زورقی لرزان
می کشد 
ـ پارو زنان ـ
در کام طوفان ها

چهره هایی در نگاهم، سخت بیگانه
خانه هایی بر فرازش اشک اخترها
وحشت زندان و برق حلقه زنجیر
داستان هایی ز لطف ایزد یکتا !

سینه ی سرد زمین و لکه های گور
هر سلامی سایه ی تاریک بدرودی
دست هایی خالی و در آسمانی دور
زردی خورشید بیمار تب آلودی

جستجویی بی سرانجام و تلاشی گنگ
جاده ای ظلمانی و پایی به ره خسته
نه نشان آتشی بر قله های طور
نه جوابی از ورای این در بسته

آه، آیا ناله ام ره می برد در تو؟
تا زنی بر سنگ، جام خود پرستی را
یک زمان با من نشینی، با من خاکی
از لب شعرم بنوشی درد هستی را

سال ها در خویش افسردم، ولی امروز
شعله سان سر می کشم تا خرمنت سوزم
یا خمش سازی خروش بی شکیبم را
یا تو را من شیوه ای دیگر بیاموزم

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر