مهدی اخوان ثالث
(م. امید)
(۱۳۰۷ ـ ۱۳۶۹)
(م. امید)
(۱۳۰۷ ـ ۱۳۶۹)
ویرایش و تحلیل
از
شین میم شین
ناگه غروب کدامین ستاره؟
(۱۳۴۱ ـ ۱۳۵۰)
شین میم شین
ناگه غروب کدامین ستاره؟
(۱۳۴۱ ـ ۱۳۵۰)
ادامه
شب خسته بود از درنگ سیاهش
من سایه ام را به میخانه بردم
هی ریختم، خورد.
هی ریخت، خوردم. خود را به آن لحظه خوب و خالی سپردم.
من سایه ام را به میخانه بردم
هی ریختم، خورد.
هی ریخت، خوردم. خود را به آن لحظه خوب و خالی سپردم.
سؤال این بود
که
چرا اخوان سایه اش را از میخانه ای به میخانه دیگری می برد؟
که
یکی از مشخصات بارز توده ای ها
میخوارگی
بوده است.
سؤال اما این بود که چرا و به چه دلیل منطقی و تجربی؟
دلیل این گرایش توده ای ها به میخوارگی
به احتمال قوی
میخوارگی روس ها بوده است.
میخوارگی
و
به عبارت دقیقتر
ودکا خوارگی روس ها
احتمالا
دلیل جغرافیایی ـ آب و هوایی داشته است.
روس ها
برای غلبه بر سرمای برون
درون را به آتش ودکا گرم می کردند.
۱
توده ای ها
به احتمال قوی
سویه تیسم (شوروی گرایی) را با روسوفیلیسم
عوضی گرفته بودند.
روسوفیلیسم
قدمت به مراتب بیشتری در ایران داشته است تا سویه تیسم.
در انقلاب مشروطه
ارتجاع فئودالی
روسوفیل بوده است.
رضاشاه
نخست
انگلوفیل
و
بعد
ژرمنوفیل
(طرفدار فاشیسم هیتلری)
بوده است.
دکتر محمد مصدق و محمد رضا شاه
امریکوفیل بوده اند.
۲
چون روس ها ودکا خور قهاری بوده اند،
توده ای ها هم برای عقب تر نماندن از قافله روسوفیلیسم
میخوارگی پیشه کرده بودند.
ایرانی جماعت
طوطی وشان تمامعیارند.
تقلید سطحی و صوری از این و آن
هنر آباء و اجدادی این جماعت است.
میخوارگی
ظاهرا
به فضیلتی «انقلابی» بدل شده بود.
به همین دلیل
اخوان
سایه اش را از میخانه ای به میخانه دیگری می برد
و
حسابی پوز می دهد
و
قمپز انتقاد اجتماعی در می کند.
۲
شب خسته بود از درنگ سیاهش
من سایه ام را به میخانه بردم
هی ریختم، خورد.
هی ریخت، خوردم. خود را به آن لحظه خوب و خالی سپردم.
من سایه ام را به میخانه بردم
هی ریختم، خورد.
هی ریخت، خوردم. خود را به آن لحظه خوب و خالی سپردم.
می
فقط می خشک و خالی نیست.
می
در قاموس توده ای ها
احتمالا
به معنی بلشویسم (مارکسیسم ـ لنینیسم) بوده است.
می
چیزی در حد ایده ئولوژی بوده است.
می
ایده ئولوژی شیئیت یافته بوده است.
می
روح مادیت یافته بوده است.
اما چرا و به چه دلیل؟
۳
شب خسته بود از درنگ سیاهش
من سایه ام را به میخانه بردم
هی ریختم، خورد.
هی ریخت، خوردم. خود را به آن لحظه خوب و خالی سپردم.
من سایه ام را به میخانه بردم
هی ریختم، خورد.
هی ریخت، خوردم. خود را به آن لحظه خوب و خالی سپردم.
دلیل اول آن این است
که
مارکسیسم ـ لنینیسم
عالی ترین علم عصر ما ست.
ولادیمیر لنین
بدرستی تشخیص داده بود
که
آموزش این علم
به تحمل مشقت عظیمی نیاز دارد.
به همین دلیل بر آن بود که کسی هنوز از آن خبر ندارد.
اکثریت قریب به اتفاق رهبران احزاب کمونیست
جملات مرده از کلاسیک ها را ازبر داشتند و نشخوار می کردند.
خود استالین و مائو و آن و این
کمترین خبری از مارکسیسم ـ لنینیسم نداشته اند.
یکی از دلایل مهم شکست تلاش اول پرولتاریا در اروپای شرقی
هم
همین فقر فلسفی
بوده است.
تنها حزب کمونیستی که با همه احزاب کمونیستی فرق داشته،
حزب کمونیست آلمان
بوده است.
همین حزب کمونیست آلمان است
که
میراث فلسفی و نظری عظیمی به یادگار نهاده است
که
برای ترجمه آنها هزاران سال وقت لازم است.
۴
شب خسته بود از درنگ سیاهش
من سایه ام را به میخانه بردم
هی ریختم، خورد.
هی ریخت، خوردم.
من سایه ام را به میخانه بردم
هی ریختم، خورد.
هی ریخت، خوردم.
خود را به آن لحظه خوب و خالی سپردم.
در نتیجه
جای خالی مارکسیسم ـ لنینیسم
به مثابه ایده ئولوژی
با
می
پر شده است.
«وحدت ایده ئولوژیکی»
به ترفند جام به جام همدیگر زدن
تشکیل شده است.
دلیلش این است که میخوارگی
ضمنا
به معنی عصیان بر ضد تئولوژی (فقه، شریعت، سنت، دین و مذهب)
است
که
ضمنا
ایده ئولوژی فئودالی ـ روحانی (طبقه حاکمه) است.
۵
شب خسته بود از درنگ سیاهش
من سایه ام را به میخانه بردم
هی ریختم، خورد.
هی ریخت، خوردم.
من سایه ام را به میخانه بردم
هی ریختم، خورد.
هی ریخت، خوردم.
خود را به آن لحظه خوب و خالی سپردم.
محبوبیت چشمگیر خواجه شیراز
نیز
به دلیل می پرستی است.
در قاموس ایرانی جماعت
می خوارگی
به معنی طغیان بر ضد ایده ئولوژی حاکم است
که ایده ئولوژی طبقه حاکمه است.
۶
می
اما
ضمنا
مغز اندیشنده را از کار می اندازد
و
موجب بی هوشی، مدهوشی و فراموشی می شود.
میخواره «انقلابی»
بدین طریق
«خود را به آن لحظه خوب و خوش و خالی می سپارد»
و
به خیال خود
درد عظیم خود
را
برای لحظه ای چند فراموش می کند و کلی افاده می فروشد.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر