۱۳۹۶ خرداد ۲۸, یکشنبه

سیری در غزلی از مولانا (۳)

 
ویرایش و تحلیل
از
مسعود بهبودی

مولوی
دیوان شمس
غزلیات

حیلت رها کن ،عاشقــا
دیوانه شو، دیوانه شو

و انـدر دل آتش درآ
پــــروانـه شــو، پروانــــــه شو

معنی تحت اللفظی:
ای عاشق،
از ترفند و تفکر و تأمل صرفنظر کن و دیوانه بشو.
بعد خود را بسان پروانه بر آتش بزن و بسوزان.
 
سؤال این بود
که 
عرفان در تخریب مادی و فکری، روحی و روانی اعضای جامعه 
چه نفعی دارد؟
 
۱
بنیان فلسفی عرفان
پانته ئیسم 
(مکتب همه چیز خدایی)
است.
 
در قاموس پانته ئیسم،
کثرت در هستی 
تجلی گوناگون وحدت در هستی است.
 
انگار
عروس واحدی 
در البسه رنگارنگ نمودار می گردد.
 
تجلیات عروس هستی متلون، متنوع و متفاوت اند
خود عروس هستی اما یکی بیش نیست.
 
۲
عرفان پیرو پانته ئیسم است.
 
به همین دلیل
عرفان 
را
مکتب وحدت وجود
می نامند.
 
حرف اساسی عرفان هم همین است:
فرقی بین خواجه و خدا  و خر و خردل  و خربزه  و خرما
نیست.
 
اسراری 
هم 
که
منصور حلاج هویدا می کرد،
جز این نبود:
انا الحق
من خود خدا هستم.

۳
حافظ 
در غزل زیر 
همین کردوکار حلاج را ایده ئالیزه می کند
به عرش اعلی می برد:
درخت 
(دار)
از اینکه حلاج را از آن حلق آویز کرده اند،
احساس سربلندی می کند:

گفت: 
«آن یار (حلاج) کز او گشت سر دار بلند (دار سر بند گشت)
جرمش این بود که اسرار، هویدا می‌ کرد.»

معنی تحت اللفظی:
جرم حلاج
که
 از اعدامش
 درخت سربلند گشت،
افشای اسرار بود.
 
۴
حافظ 
 غزلیات
 
سال‌ها 
دل طلب جام جم از ما می‌ کرد
وانچه خود داشت ز بیگانه تمنا می‌ کرد
گوهری کز صدف کون و مکان بیرون است
طلب 
از گمشدگان لب دریا می‌ کرد

مشکل خویش بر (نزد) پیر مغان بردم 
دوش
کاو 
ـ به تأیید نظر ـ
حل معما می‌کرد

دیدمش 
 خرم و خندان قدح باده به دست 
و اندر آن آینه صد گونه تماشا می‌ کرد

گفتم: 
«این جام جهان بین به تو کی (چه موقع) داد، حکیم (خدا)؟»
 
گفت:
«آن روز که این گنبد مینا می‌ کرد»
بی دلی
ـ در همه احوال ـ
خدا با او بود
او نمی‌ دیدش و از دور، «خدایا» می‌ کرد.
این همه شعبده خویش که می‌ کرد این جا
سامری پیش عصا و ید بیضا می‌ کرد

گفت: 
«آن یار کز او گشت سر دار بلند (دار سر بند گشت)
جرمش این بود که اسرار، هویدا می‌ کرد.»
فیض روح القدس ار باز مدد فرماید
دیگران هم بکنند آن چه مسیحا می‌ کرد

گفتمش: 
«سلسله زلف بتان از پی چیست؟»
گفت:
«حافظ گله‌ ای از دل شیدا (شیفته، آشفته) می‌ کرد.»

پایان
ویرایش
 از
تارنمای دایرة المعارف روشنگری
 
۵
دیالک تیک وحدت و کثرت
دیالک تیک عینی و واقعی است.
 
کمترین عیبی ندارد.
 
محتوای واحدی
واقعا هم می تواند در فرم های متنوع و متلون و متفاوت نمودار گردد.
 
۶
 
همه چیزها
 از جماد تا نبات
از جانور تا انسان
از عناصر شیمیایی تشکیل یافته اند که در جدول مندلیف معرفی شده اند.
 
۷
از همان شن و ماسه
هم
می توان کاسه و کوزه و نعلبکی و فنجان ساخت
و
هم
می توان کارد و خنجر و تیر و شمشیر ساخت.
 
۸
از آهن معمولی
هم 
می توان طشت و سطل و سندان ساخت
و
هم
می توان در و تیر و شمشیر و خنجر و دوچرخه و چاقو ساخت.

۹
به زبان پانته ئیسم
می توان گفت که اهن و یا ماسه واحدی
بسان عروسی
در البسه متنوع و متلون و متفاوت نمودار می گردد.

۱۰
عکس این هم امکان پذیر است:
فرم واحدی هم می تواند حاوی محتواهای متنوع و متفاوت باشد:
سطل واحدی
هم
می تواند از چوب تولید شود
هم
از 
مس
هم
 از 
آهن
هم 
از 
چوب 
هم
از خاک
و
هم
از 
شن و ماسه

۱۱
این اصل که بطور تجربی اثبات شده
 در 
دیالک تیک فرم و محتوا 
(دیالک تیک ظاهر و ذات) 
است.

ایراد بینشی پانته ئیسم و عرفان اما کجا ست؟

ادامه دارد.
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر