۱۳۹۶ خرداد ۱۴, یکشنبه

دایرة المعارف فلسفه بورژوائی واپسین (544)

 
 
پروفسور دکتر فریدریش تومبرگ  
(۱۹۳۲)  
  
فصل یازدهم اتیک (اخلاق)  
برگردان شین میم شین
    
پیشکش  
به  خاطره خروشان
 

 
سرهنگ سیامک      
 
بخش دوم 
مورالیسم سوبژکتیویستی
(اخلاقگرایی مبتنی بر ذهنگرایی)
قسمت سوم


ژان پل سارتر
(۱۹۰۵ ـ ۱۹۸۰)

۱۳
·      ژان پل سارتر ـ فیلسوف اگزیستانس ـ از همان نیهلیسم (مکتب اصالت پوچی زیست)، نتیجه نهایی استخراج می کند که نیچه به مثابه سرنوشت اروپا، یعنی طبقه حاکمه اروپا پیشگویی کرده بود. 

۱۴
·      تابلوی ارزشی (موازین اخلاقی) که نیچه قصد تغییرش را داشت، به نظر ژان پل سارتر، دیگر وجود ندارد.
·      چون از بین رفته است و کسی قادر به احیا و بازتشکیل آن نیست.
·      ژان پل سارتر به همین دلیل اعلام می دارد:
·      مرجع فراگیری وجود ندارد که انسان ها را پیشاپیش مسئول سازد.
·      انسان در جهان، امر کاملا بی ثمر و به درد نخوری است و به همین دلیل، آزاد است.
·      این آزادی اما برای انسان ها، اختیاری و آزاد نیست، بلکه جبری است. 

۱۵
·      انسان در این جبر، اگزیستانس خود را دارد.
·      انسان را همیشه چیز اوبژکتیوی، وجود فاقد تعینی، تهدید می کند.

۱۶
·      انسان، اگرچه عاجز از تغییر شرایط خارجی اگزیستانس (حیات) خویش است، ولی امکان انتخاب دارد.
·      انسان قادر به ارتقای گشتاور تعینی رئالیته (واقعیت)، به گشتاور خودگردانی است.
·      انسان به اندازه ای آزاد است که قادر به شناخت روشن عمل خویش است.
·      تنها چیزی که برای انسان نه، خارجی، بلکه خودی است، و توسط آن به هویت خود پی می برد، آن است که او انجام می دهد.
·      انسان بدین طریق قادر به تعیین آن است که می خواهد.
·      انسان پدید آورنده ی ماهیت خویش است.

۱۷
·      ژان پل سارتر با این تعلیمات آزادی که در قالب جمله ریخته، اعلام می دارد که اگزیستانس، مقدم بر ماهیت است.
·      او از احساس عاری از مفهوم، گسست کلیه پیوند های طبیعی انسان ها در اثر کاپیتالیسم معاصر را اعلام می دارد.
·      او نتیجه می گیرد که انسان ها به حال خود رها شده اند.
·      هیچ مسئولیتی ندارند و با هیچ هنجار موجود از قبل، پیوندی ندارند.
·      انسان ها باید همه با هم بنا بر اراده و خواست خود و با شناخت خود از واقعیت، سرنوشت خود را به دست می گیرند.

۱۸
·      ژان پل سارتر در تجرید تعینیت (مقدریت) کلیه چیزهای تاریخی ـ مشخص، می تواند این جبر را فقط به طرزی به خدمت گیرد که انتخاب عملی خاص خود را به حساب کل بشریت بگذارد.
·      هر تصمیم فردی را به عنوان تصمیم بشریت جا بزند و بدین طریق، بشریت را به گشتاور سوبژکتیویته منفرد تبدیل کند.
·      آن سان که برعکس، هر اقدام اجتماعی هم فقط وسیله تعیین خودفرمایی فرد درخود ایزوله گشته ی برای خودمان (برای خود ماننده) گردد.

۱۹
·      بدین طریق، فعالیت افراد در هر سازمان سیاسی که آزادی شخصی و فردی اش مراعات نشود، یعنی عمل دسته جمعی (کلکتیو) با احساس عینی مسئولیت، پیشاپیش امکان ناپذیر می گردد.

۲۰


·      بدین طریق قوای اجتماعی و ضمنا طبقه کارگر که به حکم تاریخ (که بنا بر رسالت تاریخی. مترجم) موظف به واقعیت بخشیدن اجتماعی (اجتماعا واقعیت بخشیدن) به خودفرمایی بشری اند، نهایتا به مثابه مارک های بازی، قابل تعویض خواهند ماند و تحت تابعیت هر ایندیویدوئالیته (فردیت) دلبخواه قرار خواهند گرفت.

۲۱
·      ژان پل سارتر ـ بسان کیرکگارد ـ بدون برسمیت شناسی مرجع داوری ماورای انسانی، اگزیستانس خود را (یعنی اگزیستانس خود به عنوان روشنفکر نمونه وار بورژوایی را) به مثابه گناه احساس می کند.
·      به مثابه هستی ئی که نمی تواند واقعا وجود داشته باشد و لذا به مثابه هستی مقید (نا آزاد) احساس می کند که با وقوف به این مسئله که جان از مهلکه بدر برده، باید به همان سان که شروع به زندگی کرده، تا آخر زندگی کند. 

۲۲
·      ژان پل سارتر بدین طریق ـ خواه و یا ناخواه ـ تأیید می کند که آزادی، مسئله وقوف به جبر و توان واقعیت بخشی به جبر است.

۲۳
·      برای آشنایی با مسائل فوق الذکر به آثار مؤلفین زیر مراجعه کنید: 

الف
·      یاروژنسکی، «ژان پل سارتر به عنوان انسان «متروک»» (۱۹۷۵)

ب
·      وروبلوسکی، «ژان پل سارتر. تئوری و پراتیک یک اقدام» (۱۹۷۷)

پ
·      افکار ریگوریستی  و اخلاقی ژان پل سارتر در آثار هنری و اوتوبیوگرافیکی زیر او واضح تر طرح می شوند:

۱
·      ژان پل سارتر، «کلمات» (۱۹۸۲)

۲
·      ژان پل سارتر، «ژان پل سارتر راجع به ژان پل سارتر»،  (۱۹۷۷)

۳
·      ژان پل سارتر،، «مارکسیسم و اگزیستانسیالیسم» (۱۹۶۴)

پایان
ادامه دارد.
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر