ویرایش و تحلیل از
یدالله سلطان پور
چریک
همه فرصت طلبان و حزب سازانی را
که توی آفتاب لم داده اند و کتاب می
خوانند و فلسفه می بافند
و منتظرند تا باصطلاح شرایط پخته شود
و انقلاب با
پای خود به سوی آن ها بیاید،
رسوا کرده است.
در ادعای خسرو گلسرخی مبنی بر اینکه چریک فئودالی، توده ای های منفعل «منتظر بروز خودپوی انقلاب» را رسوا کرده، انحرافات نظری (تئوریکی) متنوع متعددی تبیین می یابند:
۱
چریک
همه فرصت طلبان و حزب سازانی را
که توی آفتاب لم داده اند و کتاب می
خوانند و فلسفه می بافند
و منتظرند تا باصطلاح شرایط پخته شود
و انقلاب با
پای خود به سوی آن ها بیاید،
رسوا کرده است.
انحراف نظری اول خسرو گلسرخی این است که تشکیل حزب، آموزش تئوری، کتاب خوانی و تفکر فلسفی را (همه فرصت طلبان و حزب سازانی را که توی آفتاب لم داده اند و کتاب می
خوانند و فلسفه می بافند)، یعنی تدارک بخش مهمی از شرایط سوبژکتیو انقلاب اجتماعی را، یعنی مهم ترین، لنینی ترین و لنینیستی ترین وظیفه هر شخص و شخصیت و حزب و سازمان انقلابی را نه تنها تحقیر می کند، بلکه ننگ می شمارد.
به همین دلیل، شق القمر چریکیسم، افشای سوبژکتیویته و رسوا سازی سوبژکتیویته قلمداد می شود:
بدین طریق استحمار اجتماعی و تبدیل جامعه به طویله ایدئالیزه می شود.
مورد تجلیل و تشویق و ترغیب قرار می گیرد.
این ولی به چه معنی است و چه نتایج مهلکی را به دنبال می آورد؟
۲
چریک
همه فرصت طلبان و حزب سازانی را
که توی آفتاب لم داده اند و کتاب می
خوانند و فلسفه می بافند
و منتظرند تا باصطلاح شرایط پخته شود
و انقلاب با
پای خود به سوی آن ها بیاید،
رسوا کرده است.
خلع سلاح نظری، علمی، فلسفی و تشکیلاتی توده، قبل از همه به نفع طبقه حاکمه ارتجاعی ملی و بین المللی بطور کلی تمام می شود:
الف
بدین طریق، میدان آموزش و پرورش و تبلیغ ایده ئولوژیکی قبل از همه در اختیار جناح بورژوایی طبقه حاکمه، یعنی دربار و امپریالیسم قرار می گیرد.
این جناح قدر قدرت طبقه حاکمه که همه اهرم های مادی، فکری و فرهنگی جامعه را در دست دارد، در غیاب روشنگری علمی و انقلابی، در غیاب حریف ایده ئولوژیکی، یکه تاز میدان می شود و تار و پود جامعه را سمپاشی ایده ئولوژیکی می کند و مسموم می سازد و مفلوج می کند.
ب
از سوی دیگر و بدتر از شق اول، ارتجاع فئودالی و روحانی ـ چه بسا حتی تحت حمایت جناح دیگر طبقه حاکمه ـ برای جلب توده های جدا مانده از حزب توده، کلکسیونی از ترفندهای سنتی و مدرن را برای استحمار همه جانبه و ریشه ای جامعه به خدمت می گیرد.
مساجد و منابر و حسینیه های خود را نوسازی می کند و همه اقشار و لایه های اجتماعی را دکترینه و «عر - شاد» می کند و از زباله ترین زباله ها، کتاب و پرچم و گرز و نیزه و شمشیر و تانک و توپ می سازد و در صورت سقوط جناح مترقی تر طبقه حاکمه، به قبضه قدرت نایل می آید و جامعه را به قهقرای توحش و بربریت سوق می دهد.
۳
چریک
همه فرصت طلبان و حزب سازانی را
که توی آفتاب لم داده اند و کتاب می
خوانند و فلسفه می بافند
و منتظرند تا باصطلاح شرایط پخته شود
و انقلاب با
پای خود به سوی آن ها بیاید،
رسوا کرده است.
حالا می توان به دیالک تیک های منفی عجیب و غریب و وسیع و عمیقی پی برد:
الف
جناح بورژوایی طبقه حاکمه با انقلاب سفید، بخشی از برنامه عملی حزب توده را به مورد اجرا می گذارد.
در نتیجه این اقدام، به ریسک سیاسی سنجیده و محاسبه شده مبادرت می ورزد.
یعنی جناح فئودالی ـ روحانی طبقه حاکمه را سلب قدرت می کند و به اوپوزیسیون ضد انقلابی ـ بورژوایی سوق می دهد.
طبقه حاکمه از این بابت، تضعیف می شود.
ب
جناح بورژوایی طبقه حاکمه با انقلاب سفید، اما توده های عظیم دهقانی، پیشه وری، کارگری و روشنفکری را جلب می کند و پایگاه اجتماعی خود را گسترش عظیم می بخشد.
بدین طریق و با این ترفند، حاکمیت طبقاتی نامشروع برخاسته از کودتای امپریالیستی، شباهت غریبی به نیروی انقلابی ترقیخواه، پیشرفت طلب، سنت شکن و مدرنیته گرا پیدا می کند.
پ
جناح بورژوایی طبقه حاکمه با انقلاب سفید، اما پایگاه اجتماعی حزب توده را تسخیر و از آن خود می کند.
در نتیجه، حزب توده به حزبی تقلیل می یابد که فاقد پایگاه اجتماعی است.
اشعار سیاوش کسرایی که پس از انقلاب سفید سروده شده اند، همین وضعیت وخیم حزب توده را موضوعیت می بخشند (تماتیزه می کنند.)
پس از پیروزی انقلاب سفید، حزب توده دربدر و مجروح و خونین، بر سر دو راهی زیر قرار می گیرد:
۱
یا حمایت از جناح بورژوایی و مدرن طبقه حاکمه
۲
یا حمایت از جناح فئودالی و سنتی طبقه حاکمه
۳
روندگان راه اول را جناح بورژوایی طبقه حاکمه یا به فساد می کشد و یا نابود می سازد.
۴
روندگان راه دوم را جناح فئودالی ـ روحانی طبقه حاکمه هم به فساد می کشد و هم قلع و قمع می کند.
ت
این هنوز تمامت فاجعه نیست.
دیالک تیک سرشته به ترفند مستوری ـ همزمان ـ به کار می افتد:
هم جناح بورژوایی ـ مدرن طبقه حاکمه و هم جناح فئودالی ـ سنتی طبقه حاکمه تهاجم تئوریکی - ایده ئولوژیکی (اتیکی ـ استه تیکی ـ اعتباری) بر حزب توده را آغاز می کند:
۱
جناح بورژوایی ـ مدرن طبقه حاکمه تحت مشاورات امپریالیسم خوانش های متنوعی از مارکسیسم را در جامعه مد می کند.
در این دوره است که زباله های اگزیستانسیالیستی، مائوئیستی، چریکیستی و غیره به طرز بلحاظ پسیکولوژیکی سنجیده ای تبلیغ می شوند:
۲
آثار فئودالیستی ـ فاشیستی ـ فوندامنتالیستی جلال آل احمد در لفافه کتب چپ، وسیعا چاپ، منتشر، تبلیغ و توزیع می شوند.
۳
اشعار فاشیستی احمد شاملو به عنوان اشعار کمونیستی در تیراژهای بالا چاپ، منتشر، تبلیغ و توزیع می شوند.
۴
زباله های اجامر اگزیستانسیالیستی از قبیل ژان پل سارتر و البر کامو و غیره، از جمله جنگ شکر در کوبا، بیگانه، طاعون و غیره وسیعا چاپ، منتشر، تبلیغ و توزیع می شوند.
۵
مرگ مشکوک صمد بهرنگی در رود ارس، آوازه و نام او را به گوش سکنه کاینات حتی می رساند.
آن سان که زباله های ارزان و ارزن قیمت او در میان کودکان بی دفاع مردم، وسیعا چاپ، منتشر، تبلیغ و توزیع می شوند.
آنتی کونیسم در زر ورق کمونیسم به خورد جامعه محروم از روشنگری علمی و انقلابی داده می شود.
۶
از سوی دیگر تهاجم مذهبی ـ سنتی بر حزب توده از حوزه علمیه آغاز می شود:
ناصر مکارم شیرازی «فیلسوف نماها» می نویسد و جایزه سلطنتی دریافت می کند.
۷
مرتضی مطهری علامه جا زده می شود و مارکسیسم را به چالش می کشد.
۸
دکتر علی شریعتی، زباله های مذهبی ـ خرافی ـ فاشیستی را رنگ و لعاب مد روز می زند و به خورد خلایق خر می دهد.
۹
علمای مجاهدین خلق هارت ها و پورت های چنان و چنان منتشر میک نند که نه خود چیزی از انها می فهمند و نه حتی روح الله نجف نشین.
و خیلی ها خیال می کنند که مجاهیدن مارکسیسم اسلامی را تئوریزه می کند.
۱۰
حزب توده نسل جوان جدید در سرگیجه ای عجیب به خود می پیچد و توان خروج از بحران همه جانبه را در خود نمی بیند و به دبنال وحدت با این و آن می گردد و نابود می شود.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر