فروغ فرخزاد
تحلیلی از
ربابه نون
ث
شرایط واقعی ـ عینی تشکیل عشق
از دید
فروغ فیلسوف
فروغ فرخزاد
دیگر کسی به عشق نیندیشید
سؤال این است که عشق مورد نظر فروغ در این شعر چیست؟
از دو صورت قصه خالی نیست:
یا عشق، وجود بالفعل دارد و یا وجود بالقوه.
۱
اگر عشق مورد نظر فروغ، وجود بالفعل داشته باشد، در این صورت میان اعضای جامعه رابطه مبتنی بر عشق برقرار شده، ولی کسی فرصت اندیشیدن و یا شرایط اندیشیدن بدان را ندارد.
۲
دیگر کسی به عشق نیندیشید
اگر عشق مورد نظر فروغ، وجود بالقوه داشته باشد، در این صورت میان اعضای جامعه، رابطه مبتنی بر عشق هنوز برقرار نشده، یعنی نه عاشقی وجود دارد و نه معشوقی.
در این صورت اما اندیشیدن به عشق بی معنی است.
به چیزی که هنوز وجود ندارد، نمی توان اندیشید.
پیش شرط اندیشیدن به چیزی، مشخص و موجود بودن آن چیز است.
۳
دیگر کسی به عشق نیندیشید
اگر منظور فروغ از عشق، همان عشق خودپو باشد، آن چیزی از جنس زلزله و توفان و آتشفشان است که ناگهان بر سر آدمیان آوار می شود.
بی حساب و کتاب.
بی آژیر و هشدار.
در این صورت، همانقدر می توان به عشق اندیشید که به زلزله و باد و باران و رعد و برق و توفان می توان اندیشید.
۴
دیگر کسی به عشق نیندیشید
اگر منظور فروغ از عشق، عشق ناشی از آشنایی و شناخت متقابل باشد، باز هم نمی تواند موضوع تفکر گردد.
این عشق هم با پای خود می آید و اصلا خبر نمی کند.
تو با یکی تصادفا مثلا در محل کار، محل تحصیل، جلسه بحث و هماندیشی واقعی و یا مجازی آشنا می شوی و در روند همکاری و یا هماندیشی احساس مبتنی بر عشق نسبت به او احساس می کنی.
یعنی پس از وقوع حادثه بدان می اندیشی.
۵
دیگر کسی به عشق نیندیشید
علاوه بر این، عشق همیشه در دیالک تیک عاشق و معشوق وجود دارد و می تواند وجود داشته باشد.
سؤال این است که معشوق در عشق مورد نظر فروغ، چیست و یا کیست؟
۶
دیگر کسی به عشق نیندیشید
برای کشف ماهیت این عشق مورد نظر فروغ و برای درک بهتر مقوله ی عشق، بهتر است که شعر مربوطه را مورد تأمل و تحلیل قرار دهیم:
۷
آیه های زمینی
آنگاه
خورشید سرد شد
و برکت از زمین ها رفت
سبزه ها
ـ به صحراها ـ
خشکیدند
و ماهیان
ـ به دریاها ـ
خشکیدند
و خاک مردگانش را
زان پس
به خود نپذیرفت
شب در تمام پنجره های پریده رنگ
مانند یک تصور مشکوک
پیوسته در تراکم و طغیان بود
و راه ها
ادامه ی خود را
در تیرگی رها کردند.
دیگر کسی به عشق نیندیشید
دیگر کسی به فتح نیندیشید
و هیچکس
دیگر به هیچ چیز نیندیشید
برای درک منظور فروغ، این بند شعر را نخست تجزیه و بعد تحلیل می کنیم:
۱
آیه های زمینی
این عنوان شعر فروغ است.
آیات زمینی، ضد دیالک تیکی آیات آسمانی است.
این عنوان حاکی از آن است که در این شعر، جهان نگری دیگری، از منظر دیگری صورت می گیرد.
در این جهان نگری جدید، جای خدای آسمانی را خدای زمینی گرفته است و به همین دلیل، جای آیات آسمانی ـ الهی را آیات زمینی ـ انسانی.
کشف این نکته ـ فی نفسه ـ خیلی جالب است.
خواننده، اشعار فروغ فیلسوف را ـ چه بسا ـ بطور سرسری می خواند و می گذرد.
بی کمترین تأمل روی مفاهیم فلسفی و هنری ـ استه تیکی شاعر.
ما هم به همین سان.
به همین دلیل از این بابت شرمنده ایم.
فقط در حین تأمل و تحلیل و ببرکت تأمل و تحلیل می توان از سطح شعر به عمق آن نفوذ کرد.
سؤال اکنون این است که این آیات زمینی از درگاه کدام خدای زمینی نازل می شوند؟
جبرئیل کیست؟
پیامبر کیست؟
۲
آنگاه
خورشید سرد شد
و برکت از زمین ها رفت
این آیه ی اول از آیات زمینی است:
خورشید که چشمه نور و انرژی و نیرو ست، سرد می شود.
خورشید از نور و انرژی و نیرو تهی می شود.
در نتیجه، زمین به ظلمتکده مبدل می شود و از عناصر حیات تهی می گردد.
فروغ، مرگ نباتات، جانوران و غیره را در مفهوم هنری ـ استه تیکی «محو برکت از زمین» تجرید می کند.
۳
سبزه ها
ـ به صحراها ـ
خشکیدند
و ماهیان
ـ به دریاها ـ
خشکیدند
و خاک مردگانش را
زان پس
به خود نپذیرفت
با مرگ خورشید، نباتات در خشکی خشک می شوند و دریاها به به گنداب تبدیل می شوند.
ماهی ها در اثر مرگ نباتات دریایی، فقدان اکسیژن و تبدیل دریاها به گنداب، مسموم می شوند و می میرند.
هم دریاها به گنداب مملو از جنازه ماهی ها بدل می شوند و هم روی زمین از جنازه پر می شود.
۴
شب در تمام پنجره های پریده رنگ
مانند یک تصور مشکوک
پیوسته در تراکم و طغیان بود
و راه ها
ادامه ی خود را
در تیرگی رها کردند.
در اثر سرد گشتن خورشید، زمین تحت سیطره ظلمت متراکم قیرگون قرار می گیرد.
ظلمت غلیظی بسان هیولایی بر پنجره های پریده رنگ بال می گسترد و در هیئت شطی قیرگون به طغیان در می آید.
راه ها بدین طریق، راه وارگی خود را از دست می دهند.
در غیاب چراغ خورشید، دیگر کسی نمی تواند به تشخیص و تعیین راه و تمیز راه از گمراه نایل آید.
۵
دیگر کسی به عشق نیندیشید
دیگر کسی به فتح نیندیشید
و هیچکس
دیگر به هیچ چیز نیندیشید.
نتیجه نهایی زوال و فساد توتال (تام و تمام، تمام عیار، جهانگیر)، نیندیشیدن به عشق، به فتح و هر چیز دیگر است.
این بدان معنی است که فروغ میان اندیشیدن به عشق و فتح و غیره، یعنی میان شرایط فکری، روحی و روانی و شرایط مادی حیات، رابطه دیالک تیکی می بیند.
این در تحلیل نهایی به معنی بسط و تعمیم دیالک تیک زیربنای اقتصادی جامعه و روبنای ایده ئولوژیکی آن به شکل دیالک تیک امحای شرایط مادی حیات و شرایط فکری و روحی و روانی است.
فروغ ضمنا با درایت فلسفی ـ مارکسیستی خاصی نقش تعیین کننده را از آن زیربنای اقتصادی جامعه می داند.
علت نیندیشیدن به عشق و فتح و هر چیز دیگر، سرد شدن خورشید و بی برکت گشتن زمین است.
درک ماتریالیستی تاریخ همین است.
این اما دررابطه با مقوله عشق به چه معنی است؟
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر