سروده ی نزار قبانی
ترجمه و توضیح از
رضا افضلی
ساعت شکستگانیم
از بدو آمدن،
اینجا
قطار را چشم
در راهیم
زمان، ساکن
ثوانی، شل
بلندگو ها
با دندان های تیز
و برا شان
اعصاب مان را
ـ بی مهابا ـ
مي جوند و می درند:
«توجه
توجه
هيچ كس حق
ندارد
جاي خود را
ترك كند،
تا روزنامه اي
بخرد
يا كلوچه اي
يا تكه پنيری»
هيچ كس نيست
كه لاقل، بتواند بگويد:
«خدايا»
احدي نيست
كه بتواند
به دستشويي
ـ حتي ـ
برود
برود
گودو
بيا و ما را
از ستم وستم
پیشگان
رهايي بخش
و از بوجهل و
بو سفیان
ما
گوسفند آسا
در ايستگاه
تاريخ
به بند ایم
و کودکان مان
ـ بره وار ـ
بر شانه ها مان در خواب اند.
ريه ها مان
از دود زغال
مسموم اند
شکایت نامه ها
مان
از نداری، از
گرانی ـ بی دوائی را
ملازمان شه و
شیخ
ربوده
اند و برده اند.
گودو
بيا، اشك از
چشم مان بزدا
و آدمیان را
از چنگال آدمیان
رهائی بخش.
ویرایش از تارنمای دایرة المعارف روشنگری
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر