مهدی اخوان ثالث
(1307 ـ 1369)
چون سبوی تشنه
(1335)
ویرایش
و تحلیل از
ربابه
نون
پیشکش به
مریم
از
تهی سرشار
جویبار لحظه ها جاری است
جویبار لحظه ها جاری است
****
چون
سبوی تشنه، کاندر خواب، بیند آب
واندر
آب، بیند، سنگ
دوستان و دشمنان را می شناسم، من
دوستان و دشمنان را می شناسم، من
زندگی
را دوست می دارم
مرگ را، دشمن.
مرگ را، دشمن.
وای،
اما
با که باید گفت این:
«من
دوستی دارم
که به دشمن خواهم از او، التجا بردن؟»
که به دشمن خواهم از او، التجا بردن؟»
جویبار لحظه ها جاری است.
پایان
ویرایش از تارنمای دایرة المعارف روشنگری
·
این شعر اخوان، یکی از غنی ترین، انتقادی
ـ اجتماعی ترین و زیبا ترین اشعار او ست.
·
چنین شعری را می توان هزاران بار
خواند و لذت برد.
·
ولی نمی توان از آن سیر شد.
·
به همین دلیل علیرغم خواندن مکررش،
حسرت دوباره خواندنش در دل می ماند.
·
اشعاری از این دست، سرشته به مواد
مخدر اند.
·
این گونه اشعار، احتمالا مغز آدمی
را چنان تحت تأثیر قرار می دهند که رسپتوری آزاد می شود و مواد مخدر از این دست را
می طلبد.
·
در نتیجه آدمی به خواندن مکررش
برانگیخته می شود.
1
چون
سبوی تشنه
·
عنوان این شعر کوتاه اخوان همین
است.
·
شاعر خود را به سبو تشبیه می کند.
·
به سبوی تشنه ای تشبیه می کند.
·
سبو در مخیله خلاق اخوان، آنتروپومورفیزه
می شود.
·
هیئت انسانی به خود می گیرد و بسان
انسان احساس تشنگی می کند و حتی خواب می بیند و در خواب آب می بیند و در آب سنگ می
بیند.
·
کشف این خصوصیت سبو، کار هر کسی نیست.
·
دلیل این خصوصیت سبو به احتمال قوی
املاح معدنی موجود در آن است که در اثر نوشیدن آب یونیزه می شوند.
·
اخوان نماینده اصیل ناتورالیسم است.
·
اخوان ـ به احتمال قوی ـ از این
بابت در مقیاس جهانی بی نظیر است.
·
بندرت می توان شعری ازا خوان پیدا
کرد که در آن ناتورالیسم اصیل و ناتورال (طبیعی، غیر تصنعی) نمایندگی نشود.
·
ناتورالیسم احتمالا با روح و روان
اخوان عجین شده است.
2
از
تهی سرشار
جویبار لحظه ها جاری است
جویبار لحظه ها جاری است
·
اخوان در این جمله، لحظه ها را به
جویبار تشبیه می کند.
·
می توان گفت که اخوان در سنت خیام،
دیالک تیک جزء و کل را به شکل دیالک تیک دم و عمر بسط و تعمیم می دهد.
·
وقتی او لحظه ها را به جویبار
تشبیه می کند، عملا عمر را به رودخانه تشبیه کرده است.
·
لحظه های عمر به شکل جویبار جاری
اند.
·
این به معنی عمر گذران (فریدون
مشیری) است.
·
اخوان در ایام جوانی توده ای بوده
است و درست به همین دلیل با کلام قصاری از هراکلیت ـ پدر دیالک تیک خودپو ـ آشنا بوده
است:
·
«در رودخانه ای نمی توان دوبار شنا کرد.»
·
چون رود نه ایستا و ثابت، بلکه
گذران است.
3
از
تهی سرشار
جویبار لحظه ها جاری است
جویبار لحظه ها جاری است
·
جالب اما این است که جویبار لحظه
های جاری عمر شاعر از خلأ سرشار است.
·
شاعر با واژه های جویبار و جاری،
گذران پرشتاب عمر را بطرز مضاعف مورد تأکید قرار می دهد.
·
شکوه وشکایت شاعر از این است که
لحظات عمرش خالی و توخالی می گذرند.
·
لحظات عمر کسی خالی و توخالی
خواهند بود که علاف باشد.
·
اخوان اما مولد فکری زحمتکش پر کاری
است و لحظات عمرش به همین دلیل نمی توانند «از تهی سرشار» باشند.
·
باید در ادامه تحلیل دلیلی بر این
ادعای شاعر بیابیم.
4
چون
سبوی تشنه، کاندر خواب، بیند آب
واندر
آب، بیند، سنگ
دوستان و دشمنان را می شناسم، من
دوستان و دشمنان را می شناسم، من
زندگی
را دوست می دارم
مرگ را، دشمن.
مرگ را، دشمن.
·
معنی تحت اللفظی:
·
بسان سبوی تشنه ای که در حین خواب،
آب می بیند و در آب، سنگ می بیند، من هم دوستان و دشمنان را می شناسم.
·
زندگی را دوست می دارم و مرگ را
دشمن.
·
این بند شعر اخوان، در نگاه سرسری از
سر تا پا، پرت و پلا ست:
·
کشف ارتباط منطقی میان سبو و خواب
سبو و دوست و دشمن شناسی شاعر و عشقش به زندگی و نفرتش از مرگ، کار بسیار دشواری است.
·
این استنباط اما فقط در نگاه سرسری
اعتبار دارد و نه پس از تحلیل شعر.
·
این بند شعر اخوان، از معنا سرشار
است:
5
چون
سبوی تشنه، کاندر خواب، بیند آب
واندر
آب، بیند، سنگ
·
شاعر خود را به سبوئی تشبیه می
کند.
·
اما نه به سبوی سیراب از آب.
·
بلکه به سبوی تشنه و در حسرت آب.
·
سؤال این است که چرا شاعر خود را
به سبوی تشنه تشبیه می کند و نه به سبوی سیراب از آب؟
6
چون
سبوی تشنه، کاندر خواب، بیند آب
واندر
آب، بیند، سنگ
·
جواب این سؤال در واژه سنگ است.
·
سبوی سیراب از آب، بر خلاف سبوی
تشنه، سبوی سنگین مستحکمی است.
·
سبوی تشنه اما حساس است و به
تلنگری می شکند.
·
دل و روح شاعر هم بسان سبوی تشنه حساس
و شکننده است.
7
چون
سبوی تشنه، کاندر خواب، بیند آب
واندر
آب، بیند، سنگ
·
سبوی تشنه در خواب، آب می بیند.
·
رئال دور از دسترس در رؤیا واقعیت
می یابد.
·
ولی دیالک تیک عینی حتی در عالم
خواب دست بردار نیست.
·
به همین دلیل، سبو در آب رؤیائی،
سنگ را می بیند.
·
سنگی که می تواند در طرفة العینی سبوی
تشنه را در هم شکند و رؤیای آن از آب را نقش بر آب کند.
·
اکنون، فقط اکنون می توان انسجام
منطقی جمله بعدی شعر شاعر را کشف کرد و تصور باطل مبنی بر پرت و پلا بودن آن را
نقد کرد:
8
چون
سبوی تشنه، کاندر خواب، بیند آب
واندر
آب، بیند، سنگ
دوستان و دشمنان را می شناسم، من
دوستان و دشمنان را می شناسم، من
·
اکنون، معلوم می شود که شاعر سبوی
تشنه آسا، دوستان را به آب و دشمنان را به سنگ تشبیه می کند.
·
این هنوز تمامی محتوای فکری این
جمله نیست.
·
شاعر سبوی تشنه آسا، بسان سبوی
تشنه که آب را فقط در خواب می بیند، دوستان را نه در عالم رئال (واقعی)، بلکه در
عالم ایدئال (رؤیا) می بیند.
·
دوستان در عالم واقعی، وجود
ندارند.
·
فقط می توان در عالم رؤیا دوستی داشت.
·
این به معنی کمیابی دوست است.
·
این به معنی کیمیا وارگی دوست است.
·
این هم اما هنوز تمامی محتوای
معنوی این جمله شاعر نیست.
9
چون
سبوی تشنه، کاندر خواب، بیند آب
واندر
آب، بیند، سنگ
دوستان و دشمنان را می شناسم، من
دوستان و دشمنان را می شناسم، من
·
شاعر سبوی تشنه آسا در خواب اگرچه دوستان
را می بیند، ولی بسان سبوی تشنه که در آب، سنگ می بیند، در دوستان، دشمنان را می
بیند.
·
این بدان معنی است که دوستان، نه دوست
به معنی حقیقی کلمه، بلکه دشمنان دوست نما هستند.
·
دوستانی اند که تظاهر به دوستی می
کنند ولی ذاتا دشمن اند.
·
این هم هنوز تمامی محتوای معنوی ای
نبند شعر نیست:
10
چون
سبوی تشنه، کاندر خواب، بیند آب
واندر
آب، بیند، سنگ
دوستان و دشمنان را می شناسم، من
دوستان و دشمنان را می شناسم، من
·
شاعر بسان سبوی تشنه که حتی در
خواب قادر به دیدن سنگ در آب است، قادر به تشخیص دشمن در اندرون دوست است.
·
این اگر شاهکار نیست، پس چیست؟
11
زندگی
را دوست می دارم
مرگ را، دشمن.
مرگ را، دشمن.
·
شاعر هم بسان سبو که عاشق آب و دشمن
سنگ است، عاشق زندگی و دشمن مرگ است.
·
این اما چه ربطی به شناخت دوست و
دشمن دارد؟
12
زندگی
را دوست می دارم
مرگ را، دشمن.
مرگ را، دشمن.
·
این بدان معنی است که دشمن دوست
نما در صدد امحای شاعر است.
·
دشمن دوست نما بدتر از عزرائیل
است.
·
یعنی هر لحظه می تواند دشنه
زهراکین خود را در سینه اش و یا در ستون فقراتش بکارد.
13
وای،
اما
با که باید گفت این:
«من
دوستی دارم
که به دشمن خواهم از او، التجا بردن؟»
جویبار لحظه ها جاری است.
که به دشمن خواهم از او، التجا بردن؟»
جویبار لحظه ها جاری است.
·
درد بی درمان شاعر این است که دوست
او بمراتب بدتر از دشمن او ست.
·
آن سان که شاعر از دست دوست کذائی،
باید به دشمن پناه برد.
·
سؤال اکنون این است که آیا ما که
در خواب فقط آب دیدیم و نه سنگ، خرتر از سبوی تشنه نبوده ایم؟
·
اگر سبوی تشنه به جای ما بود، در
خواب هم جماران را می دید و هم در جماران، خاوران می دید.
پایان
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر