۱۳۹۵ آذر ۱۴, یکشنبه

سفری ـ نظری ـ ابراز نظری ـ گذری (379)


جمعبندی از
مسعود بهبودی

هیچگاه چیزی را خوب نمی فهمی،
مگر اینکه بتوانی آن را برای مادربزرگت شرح دهی!
آلبرت انیشتین

چنین کاری شاید فقط در مورد خود اینشتین علیه الرحمه
امکان پذیر باشد.

1
خیلی ها حتی امکان و توان توضیح چیزی را به مادر خود ندارند
چه رسد به مادر بزرگ خود

2
خیلی ها جز تکرار مکانیکی سخنان این و آن
هنری ندارند
چه رسد به توضیح چیزی به کسی.

3
اندیشه کیمیا
و اندیشنده کیمیاگری کیمیا یاب است.

4
خود اینشتین شاید به سبب هوش سرشار
در نوجوانی چیزی را به مادر بزرگ توضح داده باشد.

5
ولی آدم های معمولی
امثال ما
پس از 50 سالگی
اگر هنر کنند
می توانند بیندیشند و چیزی را به کسی توضیح دهند.

6
مادر آدم 50 ساله باید حداقل 70 ساله باشد
مادر بزرگش حداقل 90 ساله باشد.

عجب توضیحاتی
علمای علامه دیار عه هورا دارند.
داعش به گرد علی امیر المومنین هم نمی رسد.
علی امیر المومنین نان جو می خورد و در شب واحدی
1000 گردن می زد.

دختران خانه ی عفاف
نوید اخگر

می گفت:
نه در هاله ای زیستم که هیبت ِ درد را تاب آورد
نه به مرگی دلخوش بودم
که هنجار زندگی را
به دگرگون آیتــی، سهل نماید.

هرگز نگفته بودند
پرستو در چنبـــره ی ِ مهاجرتی
به سرزمینی عریان
انسجـــام ِ تب
در قفس ِ جان را
به ناهنجار مرگی ناخواسته
در بال پروازی به تصویر می کشد
که
مرگ به ابلهانه ترین وجهی
انکار متواترزندگی را
به نمایش گذارده است

زیرا آنان بر پا خاسته بودند
با داس هائی براق
و پتک هائی که بر سندان ِ شقاوت می کوبید
و تیغه ی ِ آبدیده ی ِ پولاد
که حجم ِ دهان زندانبـــان را
به هلهله ای
از طعم گس ِ خاک آشنا می کرد

های، های، های
کبوتران ِ آرزو های رهائی

بر بام کدام خانه ی ِ عفاف
عطش صید ِ
حس شکار ِ لاشخـــور
را آرام می کند؟

آنجا ست
خانه ام آنج است
زیر درخت باغ اناری
که میوه رسیده خورشید ش
با دهان
گوگرد و چخماق
دانه بر دانه
منبت ســـرخ را
در دل خونباری می کاشت
که دستان پینه بسته ی کار
آبیارش بود

مادرم می گفت:
آبیاری انارستان عشقش بود
صبح ها به تک تک درختان سر می کشید
گرد خستگی شبانه را
با دستمالی از رخسار آنان می زدود

می گفت:
دست های تان را در حوض به ظرافت آب بشوئید
و حمله موج ها بر بدن ماهیان را به دفاع برخیزید

آه، آه، آه
دختران خانه عفاف!
مادرم نمی دا نست
که شکم گرسنه ماهیان
با شستن ظرف هایش در حوض آب سیر می شد

آه
مادرم
نمی دانست

روزی ماهی سرخی را دیدم
که ارتفاع گرسنگی اش را
به زبان پرش
بر سنگفرش حیاط
نقش کرده بود

درست
در زیر درخت انار باغ خانه مان

ناهنجـــار مرگی
زندگی را
به آیتـــی پست
دگرگون کرده بود

پایان
ویرایش از تارنمای دایرة المعارف روشنگری

داستایفسکی آخوند است.

1
داستایفسکی
اصلا مغز اندیشنده در کدوی کله ندارد.

2
او اصلا نمی داند که شناخت چیست.

3
شناخت سیب
نتیجه انعکاس حسی ـ تجربی سیب
در آیینه ذهن این و آن است.

4
پیش شرط شناخت سیب
خوردن آن است.

5
بدون وجود سیب
که شناخت سیب امکان پذیر نیست
تا مهمتر از خود سیب باشد.

تو کجائی تا شویم ما چاکرت؟


دهخدا

درعصر سليمان ،
پرنده اى براى نوشيدن آب به سمت بركه اى پرواز كرد،
اما چند كودك را بر سر بركه ديد،
پس آنقدر انتظار كشيد تا كودكان از آن بركه متفرق شدند.
همينكه قصد فرود به سوى بركه را كرد، اين بار مردى را با محاسن بلند و آراسته ديد كه
براى نوشيدن آب به آن بركه مراجعه نمود.

پرنده با خود انديشيد كه اين مردى باوقار و نيكوست و از سوى او آزارى به من متصور نيست.
پس نزديك شد ولی آن مرد سنگى به سويش پرتاب كرد
و چشم پرنده معيوب و نابينا شد.
شكايت نزد سليمان برد.
پیامبر آن مرد را احضار کرد محاكمه و به قصاص محكوم نمود و دستور به كور كردن چشم داد.
آن پرنده به حكم صادره اعتراض كرد و گفت :
"چشم اين مرد هيچ آزارى به من نرسانده ،
بلكه ريش او بود كه مرا فريب داد
و گمان بردم كه ازسوى او ايمنم
پس به عدالت نزديكتر است اگر محاسنش را بتراشيد
تا ديگران مثل من فريب ريش او را نخورند »

پایان

ایرادات فکری پرنده کدام اند؟

بهتراست دهانت را ببندی واحمق بنظر برسی
تا اینکه بازش کنی وهمه بفهمند که واقعأ احمقی
مارک تواین

1
معیار عینی حماقت چیست؟

2
چگونه می توان به تمیز عاقل از سفیه نایل آمد؟

3
چگونه
«همه می توانند بفهمند»
که کسی عاقل است و یا سفیه؟

4
هزاران سال است که نمایندگان ادیان سه گانه بزرگ
در کنیسه و کلیسا و مسجد
«دهن باز و فراخ دارند»
و دروغ شاخدار تحویل خلایق می دهند
مثلا می گویند:
سید علی به محض تولد یا علی گفت.

5
آیا کسی از کسی و یا کرکسی شنیده که
سید علی و اعوان و انصارش
از سر تا پا سفیه و «احمق» اند.

6
آیا کسی در علامگی سید علی
حتی در اپوزیسیون
شک دارد؟

7
کجا کسی
رابی و کشیش و آخوندی را دیده
که از گرسنگی مرده باشد؟

8
نمایندگان ادیان سه گانه بزرگ
همیشه و همه جا
نان شان در روغن بوده است.

9
چون از سفره سفها تغذیه می کنند.

10
اگر قضیه از این قرار است
چه باکی از جسارت به روشنگری
و درو کردن خرمن تف و تهمت و توهین آن و این؟

11
چه فرقی برای زبان آوری دارد
که گروهی او را احمق بنامند و یا عاقل؟

12
سکوت سرشار از زباله است.
سخن
ـ چه سخن راست و چه سخن ناراست ـ
صدها بار بهتر از سکوت است

13
سخن پل پیوند میان ابنای بشر است.

14
پل سخن
بسان هر پل دیگر
دو سویه است
با سخن
داد و ستدی صورت می گیرد.

15
بهتر آن است که بگوئی تا بشنوی

16
چه سودی که
سکوت کنی و نشنوی
در نتیجه، درجا زنی و بپوسی

آن که می خندد هنوز خبر هولناک را نشنیده است.
برشت

عیب بینشی شما
(و نه فقط شما)
ـ با پوزش پیشاپیش ـ
این است که
حکم انتزاعی و کلی صادر می کنید
بدون آنکه دلیلی عرضه دارید.

1
شیخ شیراز
قرن ها قبل از ما
بهتر از ما می اندیشید:
دلایل قوی باید و معنوی
نه رگ های گردن
به حجت قوی

2
این طرز تفکر
ناشی از خطاهای تحلیلی ـ اسلوبی زیر است:

الف
این جمله برشت
جزئی از کلی است:
جمله ای از متنی و یا شعری است.

ب
جزء فقط در پیوند دیالک تیکی با کل
قابل بررسی است.

پ
برای بررسی این اندیشه و کشف دلایل برشت
بهتر است که شعر مربوطه تحلیل شود
و ضمنا محتوای این جمله روشن گردد.

بدگوئی
مفهومی انتزاعی (مجرد) است.

1
به همین دلیل
فقط می تواند در فرم مشخصش مورد بحث قرار گیرد.

2
و گرنه کلی گوئی صورت می گیرد
که فاقد ارزش علمی و عملی است.

3
بدگوئی می تواند
تبیین عینی نقاط منفی کسی، گروهی و یا طبقه ای باشد.
یعنی فرمی از انتقاد اجتماعی و روشنگری باشد.

4
بدگوئی می تواند سوبژکتیو باشد.

5
مثلا
از نفرت به کسی و یا طبقه ای صورت گیرد

6
به قصد تخریب اعتبار او و آن باشد.
(لجن مالی)

7
اگر مورد مشخص و معین از متن و یا از ذهن
روشن باشد
می توان تحلیلش کرد.

8
بدگوئی می تواند همان غیبت (پشت سر گوئی) سنتی باشد
که فرمی از تفنن در جوامع فئودالی است

9
در جوامع فئودالی
لذت ناشی از تحقیر همنوعان
جای خالی لذت حقیقی را می گیرد.

10
چون شخص ثالث به عنوان قطبی از دیالک تیک من و غیر
است و تحقیر غیر به معنی تحسین من است.

11
منبع لذت سوبژکتیو بودن غیبت
همین جا ست.

وجه مشترک عیرانیون
خودستیزی سرشته به خریت و خردستیزی است.

1
توحش و بربریت ذاتی این جماعت است.

2
تنها هنر عیرانیون
همدیگر آزاری و بیگانه آرائی است.

3
ملت نفرین شده ای هستیم.

4
هر دار و دسته دیگری هم زمام امور را بدست می گرفت
بهتر از این اجامر
با همنوعان رفتار نمی کرد.

5
شق القمر هر ننه قمری در این سامان بی سامان
سرب مذاب و خاوران
برای همنوعان
است.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر