جمعبندی از
مسعود بهبودی
کاریسما؟
1
کاریسما در حزب توده؟
1
کاریسما در حزب توده فقط می تواند طنز تلخی باشد.
طنز تلخ تر از زهری باشد.
2
حزب توده
اگر
حزب توده باشد
فقط می تواند نافی بی چون و چرای کاریسماگرائی باشد و نه حامی آن.
3
کاریسما چیست و
دلیل عینی و ذهنی تشکیل کاریسما چیست؟
4
چرا افرادی کاریسما کسب می کنند؟
5
کاریسما
از سوئی نشانه بیچارگی عینی و عملی توده است.
6
منشاء کاریسما
در این صورت
قرار گرفتن توده در بن بست مادی، فکری، روحی و روانی است.
7
توده گرفتار در بن بست
از فرط بیچارگی
به آلترناتیوی تن در می دهد.
8
آلترناتیو
چه بسا
به توده تحمیل می شود.
9
مثال
ارتجاع فئودالی ـ فوندامنتالیستی ـ روحانی
به توده مولد و زحمتکش تحمیل شد.
10
نه توده های کارگر طرفدار پیروزی اشرافیت بنده دار و فئودال و روحانی و بورژوازی سنتی ـ بازاری بودند
و نه توده های زحمتکش روستائی ـ دهقانی و پیشه وری
و نه روشنفکران خلقی
11
اشرافیت بنده دار و فئودال و روحانی و بورژوازی سنتی ـ بازاری
در شرایط بحرانی جامعه
به نیت عوامفریبی
برای خمینی
کاریسما تراشیدند.
12
دول امپریالیستی در این زمینه
هم به مدد رسانه های همگانی و هم با انتقال خمینی به پاریس
بر اعتبار کاریسمای قلابی اش افزودند.
13
قرار بر این شد که سلطنت سرنگون شود و عن، گلاب شود
و شد.
14
توده مولد و زحمتکش در
بن بست
گرفتار ماند
و در غیاب آلترناتیو مترقی
آش کشک خاله را بسان کاسه زهری سرکشید.
15
اعجوبه های عتیقه از قبور عتیق قرون بدر جستند
و بر گرده توده نشستند.
16
این فرم منفی تشکیل کاریسما ست.
17
کاریسمای هیتلر و موسولیینی و پینوچه و غیره نیز از این دست است.
18
فرم دیگر کاریسما در روند جنبش توده ای ـ انقلابی
تشکیل می شود:
توده از میان خود شخصیتی را و یا حزبی را
به رهبری جنبش انقلابی برمی گزیند
و در غیاب شعور انقلابی
به شخصیت مورد نظر تقدس می بخشد
تا به فتح قله ها نایل آید.
19
کاریسمای لنین و استالین و مائو و هوشی مین و و چگوارا و کاسترو و غیره
از این دست است.
20
کاریسما
از سوئی ناشی از شرایط شرایط عینی
دشوار است.
21
کاریسما اما از سوئی دیگر نشانه خریت توده است.
22
برتولت برشت
درست به همین دلیل می گوید:
بدبخت توده ای که به قهرمان (کاریسما) احتیاج داشته باشد.
23
امید بستن به کاریسما
توسط حزبی
اولا
نتیجه بریدن آن حزب از توده است
ثانیا
نتیجه آتش بس ایده ئولوژیکی آن حزب در قبال دشمنان توده است.
24
اگر حزبی
به هر دلیلی
از روشنگری علمی و انقلابی
شانه خالی کند
رابطه ارگانیکش با توده قطع می شود و برای فریب توده ی عقب مانده
به کاریسما احتیاج پیدا می کند.
25
طبقه حاکمه هم می تواند کاریسما را رسوا سازد
و فاتحه ی بلند بالائی بر حزب کاریسماساز بخواند.
26
پس از توبه کاریسما
اعضای حزب کاریسمایی
فقط می توانند لگد بپرانند و عرعر کنند
و طبقه حاکمه تماشا کند کیف خر کند.
27
کاریسمای این و آن
نشانه عقب ماندگی فکری مردم و ناشی از عقب ماندگی فکری مردم است.
28
کاریسما ها
چه بسا
سوار بر امواج نارضایتی ها و با سوء استفاده از جهل مردم
زمام امور را به دست می گیرند و فاجعه می آفرینند.
29
هر لاشخوری می تواند
کاریسما شود.
انگلس
مخالفت خود را با کاریسما ها پیشاپیش اعلام کرده است.
او درمقدمه ای بر کتاب مارکس، تحت عنوان
«مبارزات طبقاتی در فرانسه»
می نویسد :
دیگر دوران شبیخون اقلیتی آگاه در رأس توده های نادان برای تحقق انقلاب
به پایان رسیده است.
آنجا که سخن از تغییر کامل سازمان اجتماعی است
حضور آگاهانه توده ها
ناگزیر و الزامی است،
آنها باید دریابند که هدف از چه قرار است
و برای چه باید با تمام وجود وارد میدان شوند.
31
دوران کاریسما ها سپری شده است.
بهتر هم همین است که خلایق خود اندیشی را تمرین کنند
و ترک خریت کنند.
کاریسما گرائی
با روح مارکسیسم ـ لنینیسم در تضاد آشکار است.
32
کاریسما برای خر جماعت است.
33
فلسفه مارکسیستی ـ لنینیستی باید توده ای شود.
درک و هضم شود.
34
مبارزه ایده ئولوژیکی
مبارزه است و نه چیز دیگر.
35
مبارزه ایده ئولوژیکی
مبارزه تر از مبارزات سیاسی و اقتصادی و نظامی است.
36
هدف از مبارزه ایده ئولوژیکی
نفی دیالک تیکی ایده ئولوژی حریف است.
37
کارگرتر از کارگران روشنگری علمی و انقلابی
کارگری وجود ندارد.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر