۱۳۹۵ مهر ۲۱, چهارشنبه

هماندیشی با مریم (68)


میم نون

مریم
دلایل خر قلمداد کردن آذری ها:   

مریم
چند نكته راجع به چند نظر
 همانديشى ٦٦
من چهار سال در خوابگاه دانشجويى زندگى كردم ،
در كاشان جايى كه مركز ايران است و از همه جاى دانشجو مى گرفت
در آنجا بواسطه كار دانشجويى كه داشتم
 با همه دانشجويان در ارتباط بودم ،
 تقريبا با بعضى از ويژگي هاى اقوام و مردمان شهرهاى ايران
 آشنا شدم
 اين شناخت ممكن است صد در صد درست نبوده
و من برداشتم اشتباه باشد
اما بر مبناى تجربه و توجه بوده است

·        در این استدلال مریم، هم استنباط او از شناخت معرفی می شود و هم متد و یا اسلوب فکری او.

·        سؤال این است که شناخت مثلا سیب به چه معنی است و چگونه میسر می شود؟

1

·        شناخت بطورکلی عبارت است از تصویرسازی تقریبا دقیق و یا انعکاس واقعیت عینی در آیینه دل و یا ضمیر انسانی.

·        سؤال اکنون این است که این انعکاس سیب در آیینه دل آدمی چگونه صورت می گیرد و چه عواملی در انعکاس سیب بطور مثبت و منفی دخیل اند؟

2
·        اگر موضوع (اوبژکت) شناخت مریم را یعنی اقوام و ملل متشکله ایران را به صورت سیب تصور کنیم، باید گفت:
·        آشنائی با رنگ و طعم و بوی انواع سیب های جهان از دید مریم، به معنی شناخت سیب ها ست.

·        این اما به چه معنی است؟

3
·        این حاکی از دو فرم زیر از شناخت سیب است:  

الف
·        این اولا حاکی از شناخت حسی (سنسوئال) سیب است.

·        در شناخت حسی سیب، حواس انسانی نقش تعیین کننده بازی می کنند:
·        حس سرمائی و گرمائی دمای سیب را به مغز گزارش می دهند.
·        حس بینائی، رنگ سیب را، شکل و شمایل سیب را.
·        حس چشائی طعم سیب را، تلخی و ترشی و شیرینی سیب را
·        و الی اخر
·        خود مریم هم با این فرم شناخت آشنا ست.

·        منظور مریم از مفهوم «توجه» همین شناخت حسی است:  

اين شناخت ممكن است صد در صد درست باشد
و من برداشتم اشتباه باشد
اما بر مبناى توجه بوده است

ب
·        این ثانیا حاکی از شناخت تجربی (امپیریکی) سیب است.

·        خود مریم هم با این فرم شناخت آشنا ست:  

·        منظور مریم از مفهوم «تجربه» همین شناخت تجربی است:  

اين شناخت ممكن است صد در صد درست باشد
و من برداشتم اشتباه باشد
اما بر مبناى تجربه بوده است

·        منظور از شناخت تجربی، شناخت چیزی در اثر تجربه آن چیز در شرایط و حالات مختلف است.

·        بنابرین، شناخت تجربی مبتنی بر شناخت حسی است.
·        شناخت تجربی تکرار شناخت حسی در شرایط و حالات مختلف و متنوع است.
·        مثلا احساس (شناخت حسی) سیب های متنوع در شرایط زمانی و مکانی و حالات روحی و روانی متفاوت است.
·        ببرکت شناخت تجربی می توان به عنوان مثال به این نتیجه رسید که سیب رفع تشنگی می کند.  

4
·        شناخت حسی و در نتیجه، شناخت تجربی پیش شرط صرفنظر ناپذیر شناخت هر چیزی است.

·        چرا و به چه دلیل؟  

5
·        دلیلش این است که مغز آدمی مخزن اندیشه نیست.
·        به همین دلیل اصطلاح تهی مغز، فاقد اعتبار علمی است.
·        کسی که از این اصطلاح استفاده می کند، خودش ابله است.
·        چون چنین کسی خیال می کند که مغز انبار اندیشه است و اندیشه ها در مخزن مغز روی هم تلنبار شده اند تا چنگی بزنی و مشتی از خرورای تحویل این و آن بدهی، باد در غبغب اندازی و باد کنی.

·        مغز بدون دریافت سیگنال های حسی، همان اندازه می تواند اندیشه بسازد که نجاری بدون دریافت چوب و تخته و شیشه می تواند   پنجره بسازد.

·        مریم هم به این قضیه واقف است:  

اين شناخت ممكن است صد در صد درست باشد
و من برداشتم اشتباه باشد

6
·        سؤال از مریم و مریم ها این است که اگر به صحت و سقم نظری مطمئن نیست و نیستند، چرا ان را با اطمینان خاطر نمایندگی می کنند:

اغلب آذری  ها
زحمت كش و پركار هستند،
از بهترين نيروهاى مولده در جامعه ايرانى هستند

آذری  ها
اغلب از صداقت نسبى بالايى در جامعه ايران برخوردارند.
در اين جامعه دروغزده
صداقت را حمل بر حماقت مى كنند.
 در حاليكه صداقت در روابط انسانى
خبر از هوش بالاى فرد مى دهد.
( اين خود جاى بحث دارد كه در اين مقال نمى گنجد.)

·        در اثر آشنائی با چند نفر از ممالک محروسه ایران که نمی توان با چنین یقین آهنینی از کیفیت متعالی نیروی مولد آذری ها و صداقت و ذکاوت آذری جماعت دم زد.

·        این سؤال بزرگی است که به قول بعضی ها هنوز در این مقال نمی گنجد.
·        ولی به دلایل جدی باید دیر یا زود بدان پرداخت.

·        اگر شناخت حسی و تجربی، لازم و صرفنظر ناپذیر اند، ولی کافی نیستند، پس چاره چیست و چه باید کرد؟

7
·        برای پاسخ به این پرسش باید ـ قبل از همه ـ گفت:
·        شناخت باید دیالک تیکی باشد.

·        اکنون باید به سؤال زیر جواب داد:
·        چگونه می توان از شناخت حسی و از شناخت تجربی که مهم و صرفنظر ناپذیر اند ولی کافی نیستند، به شناخت دیالک تیکی رسید که هم حاوی شناخت حسی و شناخت تجربی باشد و هم کامل و بی عیب و ایراد و رهگشا باشد؟

·        یعنی چگونه می توان شناخت حسی و شناخت تجربی را حفظ کرد و ضمنا آندو را به درجه متعالی شناخت دیالک تیکی ارتقا داد؟

8
·        برای حل این معما باید ضد دیالک تیکی (قرینه دیالک تیکی) حسی و تجربی را پیدا کرد.
·        فقط در آن صورت می توان دیالک تیک های مربوطه را تشکیل داد و به شناخت دیالک تیکی سیب و سکینه و فارس و بلوچ و کرد و لر و آذری و گیلکی و غیره نایل آمد:

الف
·        جفت و یا قطب و یا قرینه دیالک تیکی «حسی»، عقلی است.

·        این بدان معنی است که شناخت اولا باید حسی ـ عقلی باشد.
·        یعنی از سنگلاخ دیالک تیک حسی و عقلی بگذرد.

·        مراجعه کنید به حسی (سنسوئال)، عقلی (راسیونال)، دیالک تیک حسی و عقلی در تارنمای دایرة المعارف روشنگری  

ب
·        جفت و یا قطب و یا قرینه دیالک تیکی «تجربی»، نظری است.
·        این بدان معنی است که شناخت ثانیا باید تجربی ـ نظری باشد.
·        یعنی از سنگلاخ دیالک تیک تجربی و نظری بگذرد.

·        مراجعه کنید به تجربی (امپیریکی)، نظری (تئوریکی)، دیالک تیک تجربی ـ نظری (امپیریکی ـ تئوریکی)، در تارنمای دایرة المعارف روشنگری  

پ

·        این علاوه بر این بدان معنی است که شناخت سیب و هر کس و هر چیز دیگر باید دیالک تیکی از دو دیالک تیک یاد شده باشد:
·        دیالک تیکی از دیالک تیک حسی و عقلی و دیالک تیک تجربی و نظری باشد.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر