حیدر
بابایه سلام
سید محمد حسین
بهجت تبریزی
(۱۲۸۵ - ۱۳۶۷)
ترجمه، ویرایش و تحلیل از
میمحا نجار
حیدربابا ، یوْلوم سنَّن کج اوْلدى
عؤمروْم کئچدى، گلممه دیم، گئج اوْلدى
هئچ بیلمه دیم گؤزللروْن نئج اوْلدى
بیلمزیدیم دؤنگه لر وار، دؤنوْم وار
ایتگین لیک وار، آیریلیق وار، اوْلوْم وار
(۱۲۸۵ - ۱۳۶۷)
ترجمه، ویرایش و تحلیل از
میمحا نجار
حیدربابا ، یوْلوم سنَّن کج اوْلدى
عؤمروْم کئچدى، گلممه دیم، گئج اوْلدى
هئچ بیلمه دیم گؤزللروْن نئج اوْلدى
بیلمزیدیم دؤنگه لر وار، دؤنوْم وار
ایتگین لیک وار، آیریلیق وار، اوْلوْم وار
·
حیدر بابا، از راه منحرف شدم.
·
عمرم گذشت.
·
نتوانستم نزدت بیایم و دیر شد.
·
نمی دانم بر سر زیبا رویانت چه آمد.
·
نمی دانستم کوچه ها و پیچ و خم ها هست،
گمگشتگی، جدائی، مرگ و میر هست.
1
حیدربابا ، یوْلوم سنَّن کج اوْلدى
حیدربابا ، یوْلوم سنَّن کج اوْلدى
·
شهریار در این مصراع شعر، با تیر
واحدی چندین نشان نظری (تئوریکی) می زند:
2
·
او از سوئی دیالک تیک آغازگاه (مبدأ)
ـ راه ـ مقصد را در مزرع ضمیر خواننده نشا می زند.
·
راه در دیالک تیک آغازگاه ـ راه ـ مقصد،
پل پیوند میان دو قطب دیالک تیکی است.
·
راه واسطه میان مبدأ و مقصد است.
3
حیدربابا ، یوْلوم سنَّن کج اوْلدى
حیدربابا ، یوْلوم سنَّن کج اوْلدى
·
تعیین پیشاپیش راه برای نیل به
مقصد، ضرور و صرفنظر ناپذیر است.
·
انحراف از راه می تواند به فاجعه
انجامد و رهرو، در کوه و دره و بر و بیابان سرگردان شود و حتی نفله شود.
·
یکی از ترفند های ایده ئولوژیکی طبقه
حاکمه، مثلا رویزیونیسم و فاشیسم و عرفان، تخریب دیالک تیک مبدأ ـ راه ـ مقصد است:
4
ادوارد برنشتاین (1850 ـ 1932)
تئوریسین و سیاستمدار آلمانی
مؤسس رویزیونیسم نظری در مارکسیسم
برنشتاین به جای انقلاب، رفرم را پیشنهاد کرد.
به جای آماج، راه را مطلق کرد
دموکراسی را به مثابه وسیله و هدف همزمان قلمداد کرد.
وظیفه فلسفه سوسیال ـ دموکراسی را
غلبه بر ماتریالیسم دیالک تیکی دانست
و کانتیانیسم را به جای آن گذاشت.
تئوریسین و سیاستمدار آلمانی
مؤسس رویزیونیسم نظری در مارکسیسم
برنشتاین به جای انقلاب، رفرم را پیشنهاد کرد.
به جای آماج، راه را مطلق کرد
دموکراسی را به مثابه وسیله و هدف همزمان قلمداد کرد.
وظیفه فلسفه سوسیال ـ دموکراسی را
غلبه بر ماتریالیسم دیالک تیکی دانست
و کانتیانیسم را به جای آن گذاشت.
·
ادوارد برنشتاین ـ مؤسس رویزیونیسم
تئوریکی در مارکسیسم ـ راه را مطلق می کند و مقصد و آماج را تحقیر می کند و دور می
اندازد.
·
بزعم برنشتاین، حرکت، جنبش، طی
کورکورنه و بی هدف و آماج راه، همه چیز است و مقصد و آماج هیچ است.
5
حیدربابا ، یوْلوم سنَّن کج اوْلدى
حیدربابا ، یوْلوم سنَّن کج اوْلدى
·
ادوارد برنشتاین، حتی پا فراتر می
نهد و تبر بر ریشه مارکسیسم فرود می آورد:
·
او ماتریالیسم را و دیالک تیک را
دور می اندازد و به جای ماتریالیسم دیالک تیکی، کانتیانیسم را می گذارد.
·
تعویض ماتریالیسم دیالک تیکی با
کانتیانیسم اما به چه معنی و به چه نیتی بوده است؟
6
حیدربابا ، یوْلوم سنَّن کج اوْلدى
حیدربابا ، یوْلوم سنَّن کج اوْلدى
·
تعویض ماتریالیسم دیالک تیکی با
کانتیانیسم توسط برنشتاین، زدن حداقل سه نشان مهم با یک تیر بوده است:
الف
·
برنشتاین در مقام رهبری سوسیال ـ
دموکراسی (حزب سابق طبقه کارگر)، جهان بینی ماتریالیستی طبقه کارگر را با جهان
بینی ایدئالیستی بورژوازی امپریالیستی جایگزین می سازد.
·
تعویض جهان بینی به معنی وارونه
دیدن همه چیز است.
ب
·
برنشتاین ضمنا متد و اسلوب دیالک
تیکی را با متد و اسلوب متافیزیکی جایگزین می کند.
·
این تعویض به معنی در آوردن یکی از
دو چشم طبقه کارگر از کاسه سر است تا فقط یکی از اقطاب دیالک تیکی را بتواند به
اندازه ببین و نمیر ببیند.
پ
حیدربابا
، یوْلوم سنَّن کج اوْلدى
·
این تعویض از سوی دیگر به معنی
تعویض جهان بینی در عرصه تئوری شناخت بوده است:
1
·
در تئوری شناخت مارکسیستی ـ
لنینیستی، جهان و مافیها، قابل شناخت است.
·
شناخت جهان و مافیها دیر و زود
دارد، ولی سوخت و سوز ندارد.
·
بشریت قادر به شناخت همه چیز هستی
است.
2
·
در تئوری شناخت کانت، اما فقط پدیده
ها، نمود ها و ظواهر چیزها قابل شناخت اند و نه «چیز درخود»، یعنی ماهیت چیزها.
ت
·
برنشتاین با این ترفند، جهان را
غیر قابل شناخت برای حزب طبقه کارگر قلمداد می کند.
·
جهان و مافیها بدین طریق در مه
غلیظی از ابهام (تئوری شناخت فئودالی حافظ شیرازی) فرو می رود.
·
بدین طریق سر و کله عرفان و ایراسیونالیسم
(خردستیزی) در سوسیال ـ دموکراسی پیدا می
شود.
·
طبقه کارگر ـ در بهترین حالت ـ فقط
می تواند بسان دراویش حول خود بچرخد و هارت و پورت کند.
7
حیدربابا ، یوْلوم سنَّن کج اوْلدى
حیدربابا ، یوْلوم سنَّن کج اوْلدى
·
شهریار در این مصراع از انحراف در
مسیر به سوی مقصد شکوه دارد.
·
از کژ راهی
·
از انحراف از صراط علمی
·
شهریار اما بر خلاف رویزیونیسم،
نتیجه انحراف از صراط علمی را بلافاصله یاد آور می شود و خدعه ایده ئولوژیکی نمایندگان
عرفان و عوامفریبی و فاشیسم را افشا می کند:
8
حیدربابا ، یوْلوم سنَّن کج اوْلدى
عؤمروْم کئچدى، گلممه دیم، گئج اوْلدى
حیدربابا ، یوْلوم سنَّن کج اوْلدى
عؤمروْم کئچدى، گلممه دیم، گئج اوْلدى
·
نتیجه انحراف از صراط علمی همین
است که شهریار تبیین می دارد:
·
سرگردانی در کوه و دره و بر و بیابان، اتلاف عمر گرانبها و تأخیر و
نتیجتا عجز از نیل به مقصد و آماج.
·
شاید خود شهریار نداند که با این
بیت شعر، در سنگر پرولتاریا قرار می گیرد و پرچم پیکار انقلابی برای رهایش نهائی
را برمی افرازد.
·
بیشک شهریار نمی داند که با این
بیت شعر، به مصاف تئوریکی با جریانات ارتجاعی متنوع ملی و بین المللی می شتابد:
9
عطار
«مختار نامه»
گر مرد رهی میان خون باید رفت
وز پای فتاده سرنگون باید رفت
تو پای به راه در نه و هیچ مپرس
خود راه بگویدت که چون باید رفت
«مختار نامه»
گر مرد رهی میان خون باید رفت
وز پای فتاده سرنگون باید رفت
تو پای به راه در نه و هیچ مپرس
خود راه بگویدت که چون باید رفت
·
معنی تحت اللفظی:
·
اگر رهرو پیگیری هستی، باید از میان
خون بروی.
·
اگر پاهایت قلم شوند، باید با سر
بروی.
·
تو پای در راه بگذار و چیزی نپرس.
·
خود راه به تو نحوه و روش و رفتار
را خواهد آموخت.
·
عطار در این دو بیت شعر، همان
بلائی را بر سر دیالک تیک مبدأ ـ راه ـ مقصد در می آورد که برنشتاین آورده است.
·
این همان کانتیانیسم ادوراد
برنشتاین است:
·
نه سخنی از مقصد و آماج است و نه
سخنی از شناخت و شعور و نه سخنی از کیفیت راه.
·
هم عطار و هم برنشتاین هر دو راه
را مطلق می کنند تا شناخت و شعور و تئوری و مقصد و آماج، موش و فراموش شوند.
·
این بیان دیگری از همان خرافه ی «بحث
پس از مرگ شاه» است که برنشتاین و عطار و غیره تئوریزه و پوئه تیزه کرده اند.
9
حیدربابا ، یوْلوم سنَّن کج اوْلدى
عؤمروْم کئچدى، گلممه دیم، گئج اوْلدى
هئچ بیلمه دیم گؤزللروْن نئج اوْلدى
حیدربابا ، یوْلوم سنَّن کج اوْلدى
عؤمروْم کئچدى، گلممه دیم، گئج اوْلدى
هئچ بیلمه دیم گؤزللروْن نئج اوْلدى
·
نتیجه دیگر انحراف از صراط علمی،
عدم نیل به مقصد و بی خبر ماندن از سیر و سرگذشت همنوعان است.
·
شهریار به همین دلیل به انتقاد از
خود می پردازد و تأسف می خورد:
10
بیلمزیدیم دؤنگه لر وار، دؤنوْم وار
ایتگین لیک وار، آیریلیق وار، اوْلوْم وار
بیلمزیدیم دؤنگه لر وار، دؤنوْم وار
ایتگین لیک وار، آیریلیق وار، اوْلوْم وار
·
انتقاد از خود شهریار به تئوری شناخت
مربوط می شود.
·
به همان چیز لازم و ضرور مربوط می شود
که برنشتاین و عطار برایش تره حتی خرد نمی کنند:
·
عدم شناخت راه و پیچ و خم های راه
به سردرگمی، سرگردانی، جدائی، مرگ و میر منجر می شود.
·
این تجربه شخصی و نوعی است که در
کارگاه مغز شاعر، به دانش تجربی استحاله یافته است.
·
این فی نفسه، شاهکار ستایش انگیزی
است.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر