حیدر بابا
سلام
سید محمد حسین
بهجت تبریزی
(۱۲۸۵ - ۱۳۶۷)
ترجمه، ویرایش و تحلیل از
میمحا نجار
حیدر بابایه سلام
درود بر حیدر بابا
·
مخاطب شهریار در این شعر، کوه است.
·
حیدر بابا کوه واره ای در روستای خشکناب
ـ زادگاه شهریار ـ بوده است.
·
شهریار در این شعر خاطرات ایام کودکی خود
را و استنباطات احساسی ـ عاطفی ـ معرفتی ـ سطحی ته نشین شده در اعماق خاطر خود را به زیور شعر می آراید.
·
سؤال این است که چرا شهریار با کوه
سخن می گوید؟
1
·
شاید خود شاعر دلیل روشنی نداشته
باشد.
·
ولی هیچ چیزی بی دلیل نیست.
·
احتمال آن وجود دارد که شهریار فرد
مشخص محبوبی را به خاطر ندارد و یا کسی را لایق آن نمی داند که مورد خطاب قرار
دهد.
·
شهریار از خودخواهی فئودالی ضمن
فروتنی فروشی روحانی سرشار بوده است.
·
احتمالا خود را در حد حافظ زمان می
پندارد.
·
باید در روند تحلیل این شعر به صحت
و سقم این ادعا پی ببریم.
2
·
فریدون مشیری ـ دوست دیرین شهریار
ـ در مرثیه ای که به مناسبت درگذشت او تحت عنوان «ای وای شهریار» سروده، به این سؤال ما جواب داده است:
ای
وای شهریار
فریدون مشیری
در
نیمه های قرن بشر سوزان
در انفجار دائم باروت
در بوته زار انسان
در ازدحام وحشت و سرسام
سرگشته و هراسان می خواند
در انفجار دائم باروت
در بوته زار انسان
در ازدحام وحشت و سرسام
سرگشته و هراسان می خواند
می
خواند
ـ با
صدای حزینش ـ
می خواست تا صدای خدا را
در جان مردمان بنشاند
نامردم سیه دل بدکار را
می خواست تا صدای خدا را
در جان مردمان بنشاند
نامردم سیه دل بدکار را
ـ مگر
ـ
در راه مردمی بکشاند
در راه مردمی بکشاند
·
فریدون مشیری در این مرثیه، از
ایده ئولوژی شهریار پرده برمی دارد:
3
می
خواست تا صدای خدا را
در جان مردمان بنشاند
در جان مردمان بنشاند
·
شهریار بنا بر استنباط رفیقش مشیری،
کمترین تفاوتی با آخوند جماعت ندارد:
·
خود را صالح و مصلح همزمان می
پندارد.
·
چیزی در سطح پیامبران با رسالتی بر
دوش:
·
نشاندن صدای خدا در جان خلق.
·
اما چه خلقی!
4
نامردم
سیه دل بدکار را
ـ مگر
ـ
در راه مردمی بکشاند.
در راه مردمی بکشاند.
·
توده مردم از دید شهریار و رفیق
فریدون مشیری، نامردم و سیاهدل و بدکار اند و شهریار و رفیقش مبعوث شده اند تا
آنها را به راه راست بکشانند.
·
راه «مردمی» را جباران جماران در
بر وبیابان خاوران، نشان «نامردم» معصوم تر از معصومین جهان داده اند.
·
وقتی گفته می شود که شهریار کسی را
لایق آن نمی داند که مورد خطاب قرار دهد، به دلیل همین ایده ئولوژی فئودالی ـ
فوندامنتالیستی او ست.
5
می
رفت و با صدای حزینش
می خواند
در اصل یک درخت کهن
می خواند
در اصل یک درخت کهن
آدم
از بهشت
آورد در زمین و در این پهندشت کشت
ما شاخه درخت خداییم
چون برگ و بار ما ست ز یک ریشه و تبار
هر یک تبر به دست چراییم؟
از بهشت
آورد در زمین و در این پهندشت کشت
ما شاخه درخت خداییم
چون برگ و بار ما ست ز یک ریشه و تبار
هر یک تبر به دست چراییم؟
·
شهریار در سنت اشرافیت بنده دار و
فئودال و روحانی، طالب وحدت به هر قیمت است:
·
شهریار به قول رفیق فریدون مشیری،
بشریت را شاخه های درخت خدا می داند و از همه اقشار و طبقات اجتماعی می خواهد که
ترک تبر کنند و به مبارزه طبقاتی پایان دهند.
·
ایده استحماری تر و تمیزی است.
·
ایراد اصلی این ایده این است که در
صورت پایان دادن به مبارزه طبقاتی، مبارزه طبقاتی پایان نمی یابد.
·
بلکه فقط مبارزه طبقاتی از پایین
پایان می یابد و مبارزه طبقاتی از بالا شدت می یابد.
·
پس از سقوط سیستم سوسیالیستی واقعا
موجود، بشریت شاهد غمزده این پدیده است.
·
جهان مونوپولار (تک قطبی) شده است.
·
طبقه حاکمه امپریالیستی ـ
فوندامنتالیستی خیاط باشی است که به میل خود هم می برد و هم می دوزد.
6
این
آتش ای شگفت
در مردم زمانه او در نمیگرفت
آزرده و شکسته
گریان و نا امید
می رفت و با نوای حزیبنش
می خواند
گوش زمین به ناله من نیست آشنا
من طایر شکسته پر آسمانی ام
گیرم که آب و دانه دریغم نداشتند
چون می کنند با غم بی همزبانی ام
در مردم زمانه او در نمیگرفت
آزرده و شکسته
گریان و نا امید
می رفت و با نوای حزیبنش
می خواند
گوش زمین به ناله من نیست آشنا
من طایر شکسته پر آسمانی ام
گیرم که آب و دانه دریغم نداشتند
چون می کنند با غم بی همزبانی ام
·
فریدون مشیری در این بند شعر، از
اولترا اگوئیسم (خود خواهی افراطی و خود شیفتگی) شهریار پرده برمی دارد:
·
شهریار خود را طایر (پرنده) شکسته
پر آسمانی می پندارد.
·
اگرچه گرسنگی نمی کشد، ولی بی
همزبان می ماند.
·
شهریار شاملوی دیگری است.
·
نور دیده خدا ست.
·
نظری در زمین ندارد.
·
چه باید بکند چنین در تکدانه
ای؟
7
دنبال
همزبان
می گشت
اما نه با چراغ
نه بر گرد شهر آه
با کوله بار اندوه
با کوه حرف می زد
با کوه
حیدر بابا سلام
می گشت
اما نه با چراغ
نه بر گرد شهر آه
با کوله بار اندوه
با کوه حرف می زد
با کوه
حیدر بابا سلام
·
فریدون مشیری به این پرسش ما و
ضمنا به پرسش آغازین ما، پاسخ دارد:
·
شهریار دنبال همزبان می گردد، ولی
در کشور عه «هورا» و عا «شورا»، قحط همزبان است.
·
به همین دلیل، شهریار و شهریاران
دیگر در این دیار، بی همزبان می مانند.
·
دیالک تیک عجیبی است:
·
در دیار عه «هورا» از اعجوبه های
بی همتا، ولوله بر پا ست، ولی هر کدام از این اعجوبه های بی همتا، « بسان کوه ها،
با هم اند و تنها یند» (عادولف احمد شاملو)
·
به همین دلیل هر کدام از این
اعجوبه های اولترا خود خواه با کوهی سخن می گوید.
8
حیدر بابایه سلام
·
دلیل دیگر شهریار می تواند، سرمشق
او یعنی مولای متقیان باشد که از عذاب وجدان، با چاه کور و کر، سخن می گفت و پاسخ
می شنید.
·
آدم، آدم است و وقتی شطی از خون
همنوع به راه اندازد، «من» درونش، دمار از روزگارش در می آورد و به مطب روانپزشک لال
و یا به سراغ چاه کور و کر، ولی سخنگو می فرستد.
·
جلاد نظام برده داری، برای شهریار
خودخواه و بی رحم و مروت، «همای رحمت» و سرمشق زندگی است.
9
حیدربابا،
ایلدیریملار
شاخاندا
سئللر، سولار،
سئللر، سولار،
شاققیلدییوب آخاندا
قیزلار اوْنا
ـ صف
باغلییوب ـ
باخاندا
سلام اولسون شوْکتوْزه ، ائلوْزه
منیم دا بیر آدیم گلسین دیلوْزه
سلام اولسون شوْکتوْزه ، ائلوْزه
منیم دا بیر آدیم گلسین دیلوْزه
·
شهریار در این بند اول شعر، پدیده
های (فنومن های) طبیعی را، غرش رعد و چالش آذرخش و بارش باران و جریان سیل را تصور
و تصویر استه تیکی ـ هنری می کند.
·
سیلی که اسباب تفنن سکنه روستا ست.
·
شهریار دختران روستا را از این
میان، برجسته می کند که به تماشای سیل می روند.
·
شهریار به حیدر بابا و سکنه ی
روستا درود می فرستد و از آنها می خواهد که در چنین واویلائی، یادی هم از او بر
زبان آورند.
10
حیدربابا،
ایلدیریملار
شاخاندا
سئللر، سولار،
سئللر، سولار،
شاققیلدییوب آخاندا
·
پدیده های طبیعی در روح و روان
کودکان، بویژه در شرایط کسالت بار، رخوت زده و یکنواخت زندگی در روستاها، تنوعی
است.
·
انگار طبیعت اول به یاری طبیعت دوم
می شتابد و رخوت و سکون و سکوت روستا را به شلاق طبل و ضرب و شتم می بندد و در هم
می ریزد.
·
این پدیده های طبیعی اما در
روانشناسی کودکان، دیالک تیکی از تفنن و ترس اند.
·
به همین دلیل این پدیده های طبیعی
در اعماق روح و روان شاعر ته نشین می شوند و شعر شهریاران با تداعی آنها شروع می
شود.
11
قیزلار
اوْنا
ـ صف
باغلییوب ـ
باخاندا
·
آنچه شهریار در نهایت ساده لوحی و
بی تفاوتی استه تیزه می کند و کیف خر می کند، در آیینه ضمیر توده های مولد و
زحمتکش به مثابه بیداد طبیعی و یا بلای آسمانی ـ الهی، انعکاس می یابد.
·
چون توده ها تحت تأثیر رعد و برق و
سیل و باران، چه بسا دار و ندار اندک خود را از دست می دهند و خانه خراب می شوند.
12
قیزلار
اوْنا
ـ صف
باغلییوب ـ
باخاندا
·
چه بسا گله و سگ و شبان در اثر
اصابت اذرخش خاکستر می شوند.
·
چه بسا باغ و بستان و مزرعه و خانه
در اثر سیل غول پیکر بطرز ریشه ای تخریب می شوند.
·
احتمالا به دلیل مبادرت توده های
دهقانی به مقاومت در مقابل قوای طبیعی است که نه جوانان و مردان روستا، بلکه دخترکان
بی خبر از خدا و خرد و خرما به تماشای سیل ایستاده اند.
13
حیدربابا،
ایلدیریملار
شاخاندا
سئللر، سولار،
سئللر، سولار،
شاققیلدییوب آخاندا
قیزلار اوْنا
ـ صف
باغلییوب ـ
باخاندا
سلام اولسون شوْکتوْزه ، ائلوْزه
منیم دا بیر آدیم گلسین دیلوْزه
سلام اولسون شوْکتوْزه ، ائلوْزه
منیم دا بیر آدیم گلسین دیلوْزه
·
آسوسیالیته (بی اعتنائی و بی
تفاوتی اجتماعی) شهریار است که ککش حتی نمی گزد و به شوکت روستا و ایل و تبار اربابان
فئودال روستا درود می فرستد و در چنین واویلائی به فکر خویش است.
·
آن سان که دلش می خواهد که نام
مبارک مقدسش بر زبان این و آن جاری شود.
ادامه دارد.
ویرایش:
پاسخحذفنظیری در زمین ندارد.