۱۳۹۵ شهریور ۲۶, جمعه

سیری در شعری از شیخ شیراز (2)


غزل (٢٤٦)
ویرایش و تحلیل از
شین میم شین
 
دلبرا
پيش وجودت همه خوبان،
عدم اند
سروران، بر در سوداي تو،
خاک قدم اند
 
• معنی تحت اللفظی:
• ای دلبر، همه خوبان در مقایسه با تو برابر با هیچ اند.
• رؤسای قبیله بر در عشق تو، برابر با خاک زیر پای تو اند.

1
دلبر

• دلبر و واژه های مشابه از قبیل دلدار، دلفریب، دلربا، یار، دوست، معشوق، شاهد و غیره از مفاهیم انتزاعی در شعر قرون وسطی ایران اند.
• کسی نمی داند که دلبر دختری است، پسری است، زنی است، مردی است، موجودی زمینی است و یا آسمانی است.

• احتمالا دلیل اصلی کاربست واژه های مبهم و مجهول و نامعین، هراس از طبقه حاکمه (اشرافیت بنده دار و فئودال و روحانی) بوده است.
• شعرا ـ حتی شعرای وابسته به همان طبقه حاکمه ـ همیشه پیشاپیش، مفری تعبیه کرده اند تا اگر کسی تهمت دختر بازی، بچه بازی، زن بارگی و غیره زد، فوری بگویند که منظورم از دلبر، خدا و یا رسول خدا بوده است.

2
دلبرا
پيش وجودت همه خوبان،
عدم اند
سروران، بر در سوداي تو،
خاک قدم اند

• سعدی در این بیت شعر، دلبر انتزاعی را ایدئالیزه می کند.
• یعنی به عرش اعلی می برد.

• سؤال این است که چرا و به چه دلیل؟

3
• برای دادن پاسخ به این پرسش باید در روند تحلیل این شعر، ماهیت دلبر کشف شود:

الف
دلبرا
پيش وجودت همه خوبان،
عدم اند

• سعدی دلبر را در این بیت شعر، از سوئی با خوبان مورد مقایسه قرار می دهد و به عنوان خوب ترین خوبان قلمداد می کند.

• از تار و پود این ایدئالیزاسیون سعدی، دروغ شاخدار می تراود.
• چون کسی نمی تواند ـ آنهم در قرون وسطی فئودالی ـ همه خوبان جهان را از پرده سینمای خاطر عبور دهد و با دلبر منفردی مقایسه کند و حکم «عدم» بودن بقیه خوبان را صادر کند.

• دروغ در شعر اما ظاهرا ایرادی ندارد.
• حتی کریم می دانست که شعرا کذاب اند.

ب
سروران، بر در سوداي تو،
خاک قدم اند

• سعدی دلبر را ضمنا با سروران، یعنی با عالی ترین اعضای هیئت حاکمه مثلا با خوانین و سلاطین فئودالی مورد مقایسه قرار می دهد و همه را ـ بدون استثناء ـ خاک در خانه دلبر می داند.
• چنین دلبری فقط می تواند ملکه خرگاه خان خانان و یا ملکه دربار شاه شاهان باشد.
• تازه در اینکه چنگیزخان خاک در سودای جانانش باشد، تردید است.
• همه به وقت نیاز به التماس می افتند.
• این التماس اما التماس اصیلی نیست.
• چون به حکم غریزه است و نه به حکم عقل.

4
شهري اندر هوست، سوخته در آتش عشق
خلقي اندر طلبت،
غرقه ی درياي غم اند

• معنی تحت اللفظی:
• سکنه شهری در آتش عشق تو جزغاله شده اند و خلقی در طلب تو در دریای غم غرق گشته اند.

الف
شهري اندر هوست، سوخته در آتش عشق

• آنچه سعدی فراموش می کند، این حقیقت امر است که عشق و علاقه کسی به همنوعی همیشه نسبی است.
• همه از فرد و یا چیز واحدی خوش شان نمی آید.
حکم طبیعت و بابا طاهر هم همین است:

گروهی آن، گروهی این، پسندند.

• برای اینکه عشق کسی به دیگری امری ارادی نیست.
• عشق کسی به همنوعی با عوامل روحی، روانی، اتیکی، استه تیکی، طبقاتی، غریزی، ژنه تیکی، معرفتی، ایده ئولوژیکی و غیره مشروط می شود.

ب
خلقي اندر طلبت،
غرقه ی درياي غم اند

• محتوای واژه ی طلب احتمالا غنی تر از محتوای واژه های جستجو و خواهش و غیره است.
• طلب چیزی احتمالا با به آب و آتش زدن خود برای دستیابی به آن چیز توأم است.
• مثلا طلب آمرزش با گریه و زاری و التماس و غیره توأم است.
• بنده خطاکار در روند طلب آمرزش، خواب خدا را به هم می زند.
• خدا را از فرط زاری به ستوه می آورد
• واژه طلب را باید مستقلا با توجه به موارد استعمال مشخصش مورد بررسی قرار داد.

5
شهري اندر هوست، سوخته در آتش عشق
خلقي اندر طلبت،
غرقه ی درياي غم اند

• دلبر مورد نظر سعدی در هر صورت مطلوب همه است.
• می توان گفت که سعدی در این بیت شعر، دیالک تیک سوبژکت ـ اوبژکت را به شکل دیالک تیک طالب و مطلوب بسط و تعمیم می دهد و وارونه می سازد:
• آن سان که نقش تعیین کننده از آن اوبژکت قلمداد می شود و سوبژکت علیل و ذلیل و محتاج و گدا جلوه گر می شود.

• دیالک تیک عشق هم همین است:
• عاشق گرفتار بیچاره و وامانده در کمند عشق معشوق است.
• گدا واره است.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر