۱۳۹۵ تیر ۱۱, جمعه

سیری در شعری از مهدی اخوان ثالث (69)


مرد و مرکب
از این اوستا
(1344)
ادامه

ویرایش و تحلیل از
ربابه نون

گفت راوی:
«راست خواهی، راست می گفت آن پریشانبوم با ایشان
واندر آن شب نیز گویی گفت و گویی بود شان با هم
من شنیدستم چه می گفتند
همچو شب های دگر دشنامباران کرده هستی را
خسته و فرسوده می خفتند
در فضای خیمه، آن شب نیز
گفت و گویی بود و نجوایی
یادگار، ای، با تو ام، خوابی تو یا بیدار؟
من دگر تاب ام نماند، ای یار

چند مان بایست تنها در بیابان بود
نوشید این غبار آلود؟
چند مان بایست کرد این جاده را هموار؟»

·        معنی تحت اللفظی:
·        راوی گفت:
·        «اگر راستش را بخواهی آن چادر پریشان به آنها راست می گفت.
·        آن شب هم چادر با آنها گفت و گو داشت.
·        من گفتگوی شان را شنیده ام.
·        آنها پس از فحش باران کردن هستی، در نهایت خستگی و افسردگی خفته اند.
·        آن شب نیز در فضای خیمه (پریشانبوم) با هم گفتگو و نجوا داشته اند:
·        ای عمو یادگار، خوابی یا بیدار؟
·        من دیگر طاقت ندارم.
·        تا کی باید در نهایت تنهائی در بیابان بمانیم و این هوای غبار آلود را بنوشیم؟
·        هموار سازی این جاده چقدر طول خواهد کشید؟»

1
گفت راوی:
«واندر آن شب نیز گویی گفت و گویی بود شان با هم
من شنیدستم چه می گفتند
همچو شب های دگر دشنامباران کرده هستی را
خسته و فرسوده می خفتند

·        اخوان در این روایت راوی از ایده ئولوژی مرد مردانمرد و امثال او پرده بر می دارد.

·        اخوان بسان فیلسوفی ریشه گرا و ژرف اندیش، اصلی ترین گشتاور (ممان) ایده ئولوژیکی مرد مردانمرد و امثال او را در مفهوم «دشنامباران کردن هر شبه ی هستی» تجرید می کند.

·        در این مفهوم اما کدامین گرایش های فلسفی تجرید می یابند؟  
    
·        کسانی که هر شب در هماندیشی با همدیگر، هستی را تا حد خستگی به رگبار فحش می بندند، بلحاظ طبقاتی و ایده ئولوژیکی چه کسانی می توانند باشند؟

2

همچو شب های دگر دشنامباران کرده هستی را
خسته و فرسوده می خفتند

·        کسی که جز فحش و دشنام در چنته ندارد، کله ای خالی از مغز اندیشنده دارد.
·        ما اصولا با دیالک تیک کله و چنته سر و کار داریم.
·        سعدی هم از این دیالک تیک (و هزاران دیالک تیک دیگر) خبر داشته است:

تا مرد، سخن نگفته باشد
عیب و هنرش نهفته باشد.

·        معنی تحت اللفظی:
·        سخن هر کس، آئینه دارائی درونی او ست.

·        سعدی دیالک تیک چنته و کله را به شکل دیالک تیک سخن و عیب و هنر بسط و تعمیم می دهد و نقش تعیین کننده را از آن کله (عیب و هنر) می داند.

3
همچو شب های دگر دشنامباران کرده هستی را
خسته و فرسوده می خفتند

·        کسی که جز فحش و دشنام در چنته ندارد، شخصیت ندارد.

·        منظور سعدی هم همین است:
·        سخن هر کس آئینه کاراکتر، شخصیت، فهم و شناخت و شعور او ست.

4
همچو شب های دگر دشنامباران کرده هستی را
خسته و فرسوده می خفتند

·        کسی که جز فحش و دشنام در چنته ندارد، نماینده نیهلیسم اخلاقی است.
·        چنین کسی پشت پا بر همه موازین اخلاقی زده است.

همای شیرازی

تا به کوی تو نهادیم سر از روی نیاز
پشت پا بر حرم و دیر و کلیسا زده ایم

جای دیوانه چو در شهر ندادند، «هما»
من و دل چند گهی خیمه به صحرا زده ایم


5
همچو شب های دگر دشنامباران کرده هستی را
خسته و فرسوده می خفتند

·        همه این خصوصیات بدان معنی است که چنین کسی جزو لومپن پرولتاریا ست.

·        جایگاه اجتماعی لومپن پرولتاریا در جامعه اما ز چه قرار است؟

·        طرز زیست لومپن پرولتاریا انگلی است.

·        لومپن پرولتاریا بسان پارازیت ها و انگل ها زندگی می کند:
·        لومپن پرولتاریا یا علاف است و یا هر از گاهی به تصادفی «کاری» پیدا می کند.

6

·        در مفهوم «لومپن پرولتاریا» دزدها، راهزن ها، قاچاقچی ها، جیب بر ها، جنده ها، جاکش ها، جاسوس ها، خبرچین ها، لات ها، لاشخور ها، گداها و غیره تجرید می یابند.

·        لومپن پرولتاریا پایگاه اجتماعی فشیسم و فوندامنتالیسم است.
·        لومپن پرولتاریا از فرق سر تا نوک پا پرولتاریا ستیز و توده ستیز است.
·        لومپن پرولتاریا دشمن سرسخت توده های مولد و زحمتکش است.

·        در اعضای طبقه حاکمه فئودالی و بورژوائی نیز می توان شاهد خصوصیات «اخلاقی» و معرفتی ـ نظری لومپن پرولتری بود:

الف
·        اعضای طبقه حاکمه فاقد گنجینه مفهومی اند.
·        جماعتی بی واژه اند.
·        واژه های شان دلبخواهی، سوبژکتیو، شلخته و بی در و پیکرند.

ب
·         اعضای طبقه حاکمه در تشکیل نظر و ابراز نظر بی بند و بار اند.
·        فاقد نظر روشن و عاجز از تبیین درست و دقیق نظر اند.

پ
·        اعضای طبقه حاکمه، نماینده ی نیهلیسم اخلاقی، لاابالیگری، دم غنیمت دانی، عیاشی، جنده وارگی، نفهمی، بلاهت، خرافه گرائی، خردستیزی و غیره اند.
·        به همین دلیل با سلطنت طلب ها و سر تن ات طلب ها و دیگر اعضای طبقه حاکمه با عبا و عمامه و بی عبا و عمامه نمی توان هماندیشی کرد.
·        اصلا حرف دهن خود را نمی فهمند، چه رسد به فهم حرف حریفی.

6
همچو شب های دگر دشنامباران کرده هستی را
خسته و فرسوده می خفتند

·        کسی که نسبت به هستی جز فحش و دشنام در چنته ندارد، نماینده پسیمیسم (بدبینی فلسفی) است:

الف
·        پسیمیسم به درک فلسفی ئی اطلاق می شود که برای چیزها، پدیده ها و سیستم های معینی آینده تیره و تار می بیند و منکر توسعه مثبت جهان و تبدیل آن به جهان بهتر است.

ب
·        پسیمیسم معرفتی به موضعگیری ئی در تئوری شناخت اطلاق می شود که جهان و مافیها را غیر قابل شناخت و انسان را عاجز از شناخت آن می داند.

پ
·        پسیمیسم یکی از گرایشات اصلی نمایندگان طبقات اجتماعی واپسین است.

ت
·        ضد پسیمیسم، اوپتیمیسم (خوش بینی) است که از گرایشات فلسفی و معرفتی اصلی طرفداران پرولتاریا ست.

7
همچو شب های دگر دشنامباران کرده هستی را
خسته و فرسوده می خفتند

·        کسی که نسبت به هستی، جز فحش و دشنام در چنته ندارد، نماینده نیهلیسم (باورمند به پوچی زندگی)  است:

الف
·        چنین کسی منکر معنای زندگی است.

ب
·        چنین کسی منکر مذهب، جهان بینی، تعالیم فلسفی و سیاسی است که می توانند نشاندهنده راه راست باشند.
·        نیهلیسم هم ادای آته ئیستی در می آورد.
·        نیهلیسم هم ضد مذهبی است.
·        گول آته ئیسم این زباله ها را نباید خورد.

پ
·        چنین کسی منکر هر کوشش و تلاش مسئولانه است.

ت
·        چنین کسی ضمنا منکر قابل شناسائی بودن واقعیت عینی است.

ث
·        اینجا ما با اسکپتیسیسم (تردیدگرائی)  معرفتی ـ نظری سر و کار داریم.

·        مراجعه کنید به اسکپتیسیسم، آگنوستیسیسم (ندانمگرائی)، نیهلیسم در تارنمای دایرة المعارف روشنگری 

ج
·        چنین کسی منکر پای بندی ها، ارزش ها و هنجارهای اخلاقی است.
·        این گرایش می تواند به نیهلیسم اخلاقی (اخلاق ستیزی)، لاابالیگیری و بی بندوباری منتهی شود.
·        نیهلیسم اخلاقی یکی از فرم های مهم نیهلیسم است.

·        مراجعه کنید به  نیهلیسم اخلاقی در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

چ
·        چنین کسی فردی معترض و پرخاشگر و منکر ارزش ها و هنجارهای اجتماعی است.
·        نیچه ئیسم، فاشیسم و ناسیونال ـ سوسیالیسم نماینده نهیلیسم از هر نوع و نیهلیسم اخلاقی اند.

ح
·        مؤسس نیهلیسم اخلافی نیچه است.
·        نیچه «پوچی» را کلام آخر شوپنهاور ـ معلم نیچه ـ می داند و در اثر خود تحت عنوان «در ورای خیر و شر» (208) از «نیهلیسم روس» سخن به میان می کشد که «فقط به بیان «پوچی» و به طلب «پوچی» بسنده نمی کند، بلکه به عملی کردن «پوچی» کمر می بندد.»   
·        حریفی فوندامنتالیسم را «نیهلیسم نقابدار» می نامد.

8
گفت راوی:
«راست خواهی، راست می گفت آن پریشانبوم با ایشان
واندر آن شب نیز گویی گفت و گویی بود شان با هم
من شنیدستم چه می گفتند
همچو شب های دگر دشنامباران کرده هستی را
خسته و فرسوده می خفتند

·        اخوان در مفهوم بظاهر ساده و پیش پا افتاده ای، اصلی ترین خصوصیات ایده ئولوژیکی مرد مردانمدر و گرد گردانگرد را (منجی موعود) را تجرید می کند.

·        برای چنین کاری به سرمایه فلسفی غول آسائی نیاز هست.

·        ما هنوز به فیلسوفی در ایران بر نخورده ایم که از غنای فلسفی اخوان  برخوردار باشد.

·        سؤال این است که اخوان چگونه به این غنای فلسفی دست یافته است؟

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر