تحلیلی از
یدالله سلطان پور
شکنجه
گر بنا ست بدن ما را به درد و جراحت و ویرانی تهدید کند
تا تسلیم او شویم.
در این حالت می توان صرفاً طاقت آورد
و
تا سر حدِّ مرگ مقاومت کرد.
·
یکی دیگر از دلایل ایدئالیزه کردن
شعار «یا همه چیز یا هیچ چیز» در فرم های مختلف «جنگ تا آخرین گلوله»، «مقاومت تحت
شکنجه تا سر حد مرگ» و غیره، معیارسازی از چیزهای فرمال، سطحی و صوری است.
·
ما با توجه به این جور شعارها، با
فرمالیسم فاشیستی، فئودالیستی، فدائیستی و فوندامنتالیستی آشنا می شویم.
·
آثار جلال آل احمد با «نو» آوری ها
عجق ـ وجع در نثر و اشعار احمد شاملو و امثالهم عرصه یکه تازی این فرم از
عوامفریبی فرمالیستی اند:
احمد شاملو
در میدان
(ابراهیم در اتش)
آنچه به دیده می آید و آنچه به دیده می گذرد.
آنجا که سپاهیان مشق قتال می کنند،
گستره چمنی می تواند باشد
و کودکان، رنگین کمانی رقصنده و پر فریاد.
اما
آنکه در برابر فرمان واپسین
لبخند می گشاید،
تنها می تواند لبخندی باشد
در برابر «آتش.»
پایان
ویرایش از تارنمای دایرة المعارف روشنگری
1
(ابراهیم در اتش)
·
احمد شاملو که در تصورات و توهمات پخمگان
دیار عه هورا از سر تا پا کمونیست است، عنوان این جفنگیاتش را «ابراهیم در آتش»
گذاشته است.
·
موضوع این جفنگ احمد شاملو، جنبش
ضد انقلابی (ضد انقلاب سفید) فئودالیستی ـ فدائیستی ـ مجاهدیستی است.
·
جنبشی «پرشباهت» به جنبش فاشیستی
در آستانه جنگ جهانی دوم که اروپا را فرا گرفته بود و بسان بیماری مسری (اپیدمی) به اقصا نقاط جهان سرایت کرده بود.
·
در ایران امروز، ثمرات زهر آگین
این سرایت ذلت آور را درو می کنیم.
·
امروز که در هر کنج میهن ستمدیده، لاشخور پانیستی دهندریده ای خرناسه می کشد.
·
بذرهای فاشیستی افشانده شده توسط
اجامر پهلوی در مدت سی و اندی سال حکومت اجامر جماران به بار نشسته اند و هر بشر
دوست شریفی را به دهشت می افکنند.
·
دهشت به حیرت سرشته به وحشت، اطلاق
می شود.
2
ابراهیم در آتش
·
حضرت ابراهیم یکی از شخصیت های
ادیان آسمانی است.
·
حضرت محمد خود را ادامه دهنده سنت حضرت
ابراهیم قلمداد می کند.
·
هنر حضرت ابراهیم، شکستن بت ها
بوده است که عمدتا توسط پدرش ـ حضرت آزر ـ ساخته می شدند.
·
پسر بت سازی بر ضد بت ها برخاسته
بود.
3
داستان
یک ابر مرد
حضرت
ابراهیم علیه السلام
از
وبلاگ
بقیة
الله ـ انصار الله
بت شکن
ابراهیم قسم یاد کرده بود چاره بت ها کند.
شهر
خاموش و تنها بود و ابراهیم در کمین بت ها
به سوی معبد رفت و منظره غمگین و جاهلانه کلدانیان را
به نظاره
نشست، ریش خندی زد و گفت:
«چرا
نمی خورید؟»
سکوت بر همه معبد طنین افکنده بود، دوباره پرسید:
«چرا
سخن نمی گویید»
ابراهیم مقصدی عالی را در سر می پروراند، بنابراین
ابراهیم مقصدی عالی را در سر می پروراند، بنابراین
(سوره
انبیاء – آیات 58-68 )
فَجَعَلَهُمْ جُذَاذًا إِلَّا كَبِيرًا لهَُّمْ لَعَلَّهُمْ إِلَيْهِ يَرْجِعُونَ(58)
فَجَعَلَهُمْ جُذَاذًا إِلَّا كَبِيرًا لهَُّمْ لَعَلَّهُمْ إِلَيْهِ يَرْجِعُونَ(58)
پس همه بتها را قطعه قطعه كرد و شكست مگر بت بزرگ شان را كه
براى
درك ناتوانى بت ها
به آن مراجعه كنند.
ابراهیم بت شکن حال با خاطری آرام و قلبی مسرور،
ابراهیم بت شکن حال با خاطری آرام و قلبی مسرور،
پاره های خرد شده بتان را
به حال
خود گذاشت و
معبد را ترک گفت
و
شادان از اینکه ریشه های فساد و تباهی و شیطان پرستی را برکنده است
.
لیک
در انتظار بود، در انتظار آنچه
که
کلدانیان پس از
دیدن این شکست بزرگ انجام خواهند داد،
بنابراین خود را آماده عکس العمل آنان نمود.
کلدانیان به شهر بازگشتند و به سوی معبد شتافتند
کلدانیان به شهر بازگشتند و به سوی معبد شتافتند
تا
برکت طعام های خود را ببینند، ناگاه با دردی جانکاه مواجه
گردیدند
و
شگفتی و بهت و حیرت تمام وجودشان را فرا گرفت،
بتکده
دیگر بتی ندارد
جز بتی بزرگ که تبری زرین بر دوش دارد،
مصیبت
تمام شهر را فرا گرفت،
ضجه
و ناله از سوی هر بت پرستی به هوا برخاست،
چندی
به این منوال گذشت تا آنکه کلدانیان به خود آمدند
و
در پی
بت شکن گردیدند و گفتند:
قَالُواْ مَن فَعَلَ هَاذَا بَِالِهَتِنَا إِنَّهُ لَمِنَ الظَّلِمِينَ(59)
قَالُواْ مَن فَعَلَ هَاذَا بَِالِهَتِنَا إِنَّهُ لَمِنَ الظَّلِمِينَ(59)
چون
به بتخانه آمدند، با شگفتى گفتند:
«چه
كسى اين كار را با معبودان مان انجام داده است؟
به
يقين او از ستمكاران است.»
قَالُواْ سَمِعْنَا فَتىً يَذْكُرُهُمْ يُقَالُ لَهُ إِبْرَاهِيمُ(60)
گفتند:
«از
جوانى شنيديم كه از بتان ما
به
عنوان عناصرى بى اثر و بىاختيار ياد
مىكرد
كه
به او ابراهيم مى گويند
بت
پرستان نا سپاس به مقصد رسیدند و بت شکن را شناختند،
آری
ابراهیم بت ها را شکسته بود .
پس
از اینکه بت شکن
را شناختند، عزم آن کردند تا او را در محکمه ای بزرگ محاکمه کرده و به کیفر رسانند
ابراهیم
نیز خواهان چنین محکمه ای بود
تا جهل بت پرستان را به چالش کشد و چه
حضوری بهتر از این حضور .
ابراهیم
که در
اقامه برهان قاطع، یگانه روزگاران است
خواهان
آن بود تا همگان
در جمع پریشانی
گرد هم آیند
و او با براهینی برنده و بلند، سستی
اندیشه های شان
را بر
ملا سازد
و راه حق را از بیراهه نا حق بر آنان نمایان
سازد
.
به سوی وی شحنهها را گسیل داشتند و محفلی را آراستند،
بت
شکن را دست بسته و غل به پای افکنده آوردند،
قاضی القضات که او نیز گبر بت پرستی بود
از
او پرسی:
«
آیا تو بر سر
خدایان ما چنین آورده ای؟»
ابراهیم با همان برهان ساطع و دلیل قاطع خویش
که
در رفتار و گفتارش آشکار بود گفت:
«بلکه
بت بزرگ چنین بر سر آنان آورده است
چرا
از خودشان نمیپرسید؟»
قَالُواْ ءَ أَنتَ فَعَلْتَ هَذَا بَِالهَِتِنَا يَإِبْرَاهِيمُ(62)
گفتند:
«
اى ابراهيم! آيا تو با معبودان ما چنين كردهاى»
قَالَ بَلْ فَعَلَهُ كَبِيرُهُمْ هَذَا فَسَْلُوهُمْ إِن كَانُواْ يَنطِقُونَ(63)
گفت:
«بلكه
سالم ماندن بزرگ شان نشان مىدهد كه
بزرگ شان اين كار را انجام داده است
پس
اگر سخن مىگويند، از خودشان بپرسيد.»
فَرَجَعُواْ إِلىَ أَنفُسِهِمْ فَقَالُواْ إِنَّكُمْ أَنتُمُ الظَّلِمُونَ (انبیاء 64)
پس آنان با تفكر و تأمل به خود آمدند و گفتند:
«شما
خودتان با پرستيدن اين موجودات بى اثر و بىاختيار ستمكاريد
نه
ابراهيم.»
بت پرستان در هراسی بس عمیق فرو رفتند،
عقل
های شان بر دل های سیاه شان میخندید،
سر در گمی و حیران از ژرفای این حجت
بلند بر وجودشان چنان سایه افکنده بود
که
سستی اندیشه های شان آشکار شد،
ناگزیر
به ملامت یکدیگر پرداختند و گفتند:
«بت
های مان را بی پاسبان رها کردید و اینک هر آینه از ستمکاران اید.»
ثمَُّ نُكِسُواْ عَلىَ رُءُوسِهِمْ لَقَدْ عَلِمْتَ مَا هَؤُلَاءِ يَنطِقُونَ( 65)
آن گاه سرافكنده و شرمسار شدند
ولى از روى ستيزه جويى به ابراهيم گفتند:
«مسلماً
تو مى دانى كه اينان سخن نمى گويند.»
ابراهیم در پاسخ نجوای آنان گفت:
قَالَ أَ فَتَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ مَا لَا يَنفَعُكُمْ شَيًْا وَ لَا يَضرُُّكُمْ (66)
گفت:
«با
توجه به اين حقيقت، آيا به جاى خدا چيزهايى را مى پرستيد
كه
هيچ سود و زيانى به شما نمىرسانند؟»
أُفٍّ لَّكمُْ وَ لِمَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ أَ فَلَا تَعْقِلُونَ(67)
«اف بر شما و بر آنچه به جاى خدا مىپرستيد پس آيا نمىانديشيد؟ »
سکوتی بس غریب بر جماعت نادانان سایه افکنده بود
و
جلسه داوران راه به جایی نمی برد،
منطق
ابراهیم صداهای اهریمنی را در گلو خفه کرده بود
و
سستی اندیشه
های آنان
نمایانتر.
4
·
نیروهای مولده تا حدی رشد کرده بود
و بشریت از پله تفکر مشخص به پله تفکر مجرد (انتزاعی) پا می گذاشت:
·
در نتیجه امکان گذار (ترانزیسیون)
از بت مادی مشخص به بت روحی مجرد (انتزاعی) فراهم آمده بود.
·
گذار از صنم الله به الله.
·
می توان گفت که حضرت محمد رسول
الله رسالت حضرت ابراهیم خلیل الله را به پایان می رساند.
5
ابراهیم در آتش
·
شق القمر دیگر حضرت ابراهیم خلیل
الله (دوست صمیمی و خالص و مخلص الله)، بریدن سر فرزندش حضرت اسماعیل بوده است.
·
حتما حریفی خواهد پرسید:
·
مگر مادر و پدر می توانند سر از تن
فرزند جدا کنند؟
·
مگر قرار نبود، فرزند سر مادر و
پدر از تن جدا کند و نه برعکس؟
·
پس منطق نهفته در شعر «قلب مادر»
ایرج میرزا چه می شود؟
6
ابراهیم در آتش
·
حق با حریف ژرف اندیش و ایرج میرزای
رئالیست است.
·
ولی هر قاعده ای همیشه با استثنائی
همراه است.
·
علاوه بر این، سر فرزند بریدن حضرت
ابراهیم، داوطلبانه نبوده است.
·
بدبیاری حضرت ابراهیم این بود که
خلیل الله بود و نه خلیل البشر.
·
قحط آدم بود در آن زمان.
·
در نتیجه، حضرت ابراهیم با الله
پیمان دوستی بسته بود و دوست خالص و مخلص الله شده بود.
·
الله هم برای امتحان قوت و اصالت و
استحکام دوستی حضرت ابراهیم از او خواسته بود که سر اسماعیل را از تن جدا کند.
·
حضرت ابراهیم هم برای اثبات تجربی
ـ عملی خلوص دوستی، خنجر و یا دشنه بر گلوگاه فرزند نهاده بود تا با بریدن سر اسماعیل
اصالت و قوت دوستی اش را اثبات کند.
·
حتما حریفی خواهد پرسید:
·
«مگر الله عالم الغیب نیست؟
·
اگر هست، پس امتحان دوست الله (خلیل
الله بدبخت) برای چیست؟»
7
ابراهیم در آتش
·
باید به حریف متافیزیکی اندیش گفت
که الله در آن زمان هنوز علم غیب نیاموخته بود.
·
الله بعدها به مدرسه رفته و علم
غیب آموخته است.
·
شاملو عاشق دشنه در دیس و خنجر و
خاطره است.
·
به همین دلیل اسم این جفنگنامه اش
را «ابراهیم در آتش» گذاشته است.
·
حتما حریف خواهد پرسید:
·
چرا ابراهیم در آتش و نه در دکه
قصابی؟
·
دکه قصابی و قصابخانه از قضا از
مقولات مهم احمد شاملو ست:
چه قصابخانه ای است،
این دنیای بشریت
8
ابراهیم در آتش
·
حریف مثل اینکه از قرآن کریم بکلی
بی خبر است.
·
شق القمر دیگر حضرت ابراهیم ضد آتش
بودن او بوده است.
·
آتش در این ابر مرد مؤثر نبوده
است.
گروه
داوران که در مقابل منطق ابراهیم ناتوان و زبون شده بودند
بی
راهه ای دیگر
پیشه ساختند تا شاید دل های سیاه خویش را مرهمی نهند،
پس رأی صادر کردند و جارچیان با طمطراقی سهمگین
در کوچه ها و خیابان های بابل بانگ
برآوردند و جار
زدند:
قَالُواْ حَرِّقُوهُ وَ انصُرُواْ ءَالِهَتَكُمْ إِن كُنتُمْ فَعِلِينَ(68)
قَالُواْ حَرِّقُوهُ وَ انصُرُواْ ءَالِهَتَكُمْ إِن كُنتُمْ فَعِلِينَ(68)
گفتند:
«اگر
مى خواهيد كارى انجام دهيد و مرد كار
هستيد
او را بسوزانيد، و معبودانتان را يارى دهيد.»
همگان
در اندیشه
سوزاندن ابراهیم از هر سو هیزم آوردند
و
در میدان بزرگ شهر آتشی بس عظیم آراستند و افروختند،
زبانه های آتش تیغ به سوی آسمان می
کشید،
ابراهیم بت شکن را با دست های بسته و
سلسله های به گردن آویخته آوردند، بت پرستان هلهله کنان همراه با شادی و
سرور به خدایان دروغین تقرب می جستند و همه آماده اجرای حکم و سوزاندن
ابراهیم بودند .
حکم
اجرا شد و ابراهیم را به درون آتش پرتاب کردند،
ابراهیم نیز با دلی شاد و ضمیری امیدوار
به رحمت کردگار و سرشتی آکنده از ایمان
به خدای متعال خود را به آتش سپرد .
اما آتش چه کرد؟
اما آتش چه کرد؟
داستان
یک ابر مرد
گلستان در آتش
گلستان در آتش
آتش بر خلاف آنچه که مقتضاي طبيعي او ست
و
جز سوختن واژه اي در قاموس او نيست
به فرمان فرمانرواي لايزال بر ابراهيم سرد و گوارا
درآمد (انبياء 69)
روزها گذشت و آن آتش برافروخته رو به سردي نهاد و آرام آرام شعله هاي فروزان به تلي از خاکستر گراييد ومردم بابل صحنهاي شگفت را به نظاره نشستند!
نادانان ديدند که ابراهيم در دل آن تل خاکستر،
شادان،
آسوده و تندرست به ستايش
و پرستش خداي يگانه مشغول است،
هر چه چشم هاي خويش را مي ماليدند
شگفتي
شان
افزون مي گشت،
لاجرم
سرها را به زير انداختند
و
از شرمساري به اين سو
آن سو
پراکنده گرديدند
و
ابراهيم نيز راه خانه پيش گرفت و نزد اهلش آمد.
روزها گذشت و ولوله معجزه ابراهيم بر سر زبان ها بود
روزها گذشت و ولوله معجزه ابراهيم بر سر زبان ها بود
و اندکي از بابليان با اين برهان شگفت آور الهي
موحد گشتند.
پایان
ویرایش از تارنمای دایرة المعارف روشنگری
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر