قصه
ی شهر سنگستان
از این اوستا
(1344)
ویرایش و
تحلیل از
ربابه نون
کفتر اول
و
سنگستان گمنامش
که
روزی روزگاری شبچراغ روزگاران بود
نشید
همگنانش، آفرین را و نیایش را
سرود
آتش و خورشید و باران بود
اگر
تیر و اگر دی، هر کدام و کی
به
فر سور و آذین ها، بهاران در بهاران بود ،
کنون
ننگ آشیانی نفرت آباد است، سوگش، سور
چنان
چون آبخوستی روسپی، آغوش زی آفاق بگشوده
در
او جای هزاران جوی پر آب گل آلوده
و
صیادان دریا، بارهای دور
و
بردن ها و بردن ها و بردن ها
و
کشتی ها و کشتی ها و کشتی ها
و
گزمه ها و گشتی ها
·
معنی تحت اللفظی:
·
سنگستان گمنام شاهزاده که سابقا
شبچراغ زمانه بود و سرود معاصران شاهزاده در همه فصول سال، در ستایش از آتش و
خورشید و باران بود و در اثر شکوه ناشی از جشن و شادی، کشور، بهاران در بهاران بود،
اکنون نفرتکده ای ننگ انگیز است.
·
آن سان که شیونش، شادی، عزاداری
اش، جشن است.
·
بسان جزیره و آبکندی هرجائی، آغوش به
هر سو گشوده و مرکز تشکیل هزاران جوی گل آلود و محل تجمع صیادان دریا شده که مشغول
بردن بارهای کلان با کشتی ها به دور دورها هستند.
·
ضمنا کشور تحت تسخیر و کنترل گزمه
ها و گشتی ها ست.
1
·
اخوان در این بند شعر، شرایط پس از
طرد و تبعید شاهزاده را توضیح رئالیستی می دهد.
·
همه این عناصر دال بر صحت حدس ما
ست:
·
منظور اخوان توطئه طبقه حاکمه در
کودتای ننگین 28 مرداد و امحای بی رحمانه ی حزب توده است.
·
در وجود قهرمان قصه غصه حزب توده
تجرید می یابد:
·
قهرمان قصه غصه، تجسم تجریدی همه
سرداران سلحشور، خردگرا و خرد ورز حزب توده است.
2
و
سنگستان گمنامش
که
روزی روزگاری شبچراغ روزگاران بود
نشید
همگنانش، آفرین را و نیایش را
سرود
آتش و خورشید و باران بود
اگر
تیر و اگر دی، هر کدام و کی
به
فر سور و آذین ها، بهاران در بهاران بود
·
در این بند شعر، شرایط قبل از
کودتای امپریالیستی تشریح می شود:
·
سنگستان ایران قبل از پیروزی کودتا،
شبچراغ خاورمیانه بود.
·
مهد ستایش از آتش و خورشید و باران
بوده است.
·
در مدت کوتاه تر از یک دهه فعالیت
حزب توده، هزاران کتاب ارزشمند ترجمه، تألیف و منتشر شده است.
·
تربیت هومانیستی، اخلاقی، علمی و
انقلابی توده با انرژی و نیروی خارق العاده ای انجام یافته است.
·
کشور نیمه فئودال ـ نیمه مستعمره ایران،
بهاران در بهاران گشته است.
3
کنون
ننگ آشیانی نفرت آباد است، سوگش، سور
·
اکنون، شرایط پس از کودتا تشریح می
شود:
·
ایران به ننگ آشیان نفرت آبادی بدل
شده است که عزای طبقه حاکمه، جشن خلق و جشن خلق، عزای طبقه حاکمه است.
4
چنان
چون آبخوستی روسپی، آغوش زی آفاق بگشوده
·
ایران اینجا به روسپی بی حیای دریده
ای تشبیه می شود که آغوش به هر رهگذری از هر گوشه ای گشوده است.
·
این جمله در این شعر بلند اخوان،
بلحاظ ایده ئولوژیکی از اهمیت غول آسائی برخوردار است و از عظمت بی چون و چرای
اخوان پرده برمی دارد.
·
این موضعگیری ایده ئولوژیکی اخوان،
بویژه در حال حاضر، اهمیت عظیمی دارد.
·
در این موضعگیری ایده ئولوژیکی اخوان،
میان او و شعرای وابسته به طبقه حاکمه مرزبندی تیز دقیقی صورت می گیرد.
·
قضیه همیشه از همین قرار است، چه
در سخن و یا تئوری و چه در عمل و یا پراتیک.
·
رویارویی بی چون و چرای پرولتاریا و
روشنفکر پرولتاریا با لومپن پرولتاریا و روشنفکر لومپن پرولتاریا.
·
روسپی یکی از عناصر مهم لومپن
پرولتاریا ست.
5
چنان
چون آبخوستی روسپی، آغوش زی آفاق بگشوده
در
او جای هزاران جوی پر آب گل آلوده
·
اخوان در این جمله، روسپی را و
ایران روسپی واره را به مثابه گنداب تهوع انگیز، تعفن انگیز و تنفر انگیزی تصور و
تصویر می کند.
·
رئالیستی تر و راسیونالیستی تر از این
نمی توان لومپن پرولتاریا را تشریح کرد.
·
لومپن پرولتاریا کثافت به توان چند
است.
·
گنداب است.
·
پایگاه اجتماعی فاشیسم و فوندامنتالیسم
است.
·
همه خصوصیات ضد انسانی (آنتی هومانیستی)،
ضد اجتماعی (آسوسیال)، ضد خلقی، ضد اخلاقی و ارتجاعی در هیئت این بخش گندیده جامعه
بشری جمع آمده است.
·
ایران از دید اخوان، پس از کودتای
28 مرداد به چنین موجود تهوع انگیزی بدل شده است.
·
اوضاع اکنون بمراتب بدتر است.
6
و
صیادان دریا، بارهای دور
و
بردن ها و بردن ها و بردن ها
و
کشتی ها و کشتی ها و کشتی ها
·
اخوان در این بند شعر، از سوئی، از
چپاول ثروت ملی پرده برمی دارد.
7
و
گزمه ها و گشتی ها
·
اخوان از سوی دیگر از استبداد، خفقان
و سرکوب توده ها و توده ای ها پرده برمی دارد.
8
کفتر دوم:
سخن
ـ بسیار یا کم ـ وقت، بیگاه است
نگه
کن، روز، کوتاه است
هنوز
از آشیان دوریم و شب، نزدیک
شنیدم
قصه ی این پیر مسکین را
·
معنی تحت اللفظی:
·
قصه این پیر بینوا را ـ چه به
اختصار و چه به تفصیل ـ شنیدم.
·
اما روز کوتاه است و تا آشیانه راه
درازی در پیش است.
·
ولی به سؤالات زیرم جوابی بده:
الف
بگو
آیا تواند بود، کاو را رستگاری روی بنماید؟
·
بگو آیا امکان آن هست که او رستگار
شود؟
ب
کلیدی
هست، آیا که ش (کان؟) طلسم بسته بگشاید؟
طلسم
درافسانه های باستانی
قلعه
یا محلی صعب العبور بوده است
که چون طلسم کرده بوده اند،
کسی
نمی توانست آن را باز کند .
·
آیا کلیدی هست که این طلسم بسته را
باز کند؟
پ
تواند
بود
پس
از این کوه تشنه، دره ای ژرف است
در
او نزدیک غاری تار و تنها، چشمه ای روشن؟
·
معنی تحت اللفظی:
·
آیا امکان آن هست که پس از گذشتن
او از این کوه بی آب و علف، دره ژرفی باشد و در آن دره در نزدیکی غار تار و تنهائی،
چشمه روشنی بجوشد؟
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر