میم نون
سؤال، این بود که
در مقابل بمباران ایده ئولوژیکی بی امان طبقه حاکمه چه باید
کرد؟
·
گفته شد که برای پایان دادن به این
فاجعه، باید ـ همزمان ـ دو اقدام انقلابی زیر صورت گیرند:
الف
·
وسایل تولید مایحتاج حیاتی توده ـ
اعم از علم و فن و ابزار تولید و فوت و
فن تولید (نوهاو) ـ باید سلب مالکیت خصوصی
شوند.
·
به عبارت دیگر، توده باید اهرم های
اقتصادی را دوباره تسخیر و از آن خود کند.
ب
·
همزمان و حتی قبل از سلب مالکیت
مادی از طبقه حاکمه، باید تسلیحات فکری توده باز پس ستانده شوند.
·
قبل از همه باید واژه ها بازپس ستانده شوند، از زباله های ایده
ئولوژیکی طبقه حاکمه تخلیه شوند و با مفاهیم رئالیستی و راسیونالیستی درخور خود پر
شوند.
·
کارل مارکس، متفکر ژرف اندیش و
ریشه گرای (رادیکال اندیش) توده، این دو وظیفه را پیشاپیش تعیین کرده است:
1
·
به قول مارکس، «سلب مالکیت کنندگان
باید سلب مالکیت شوند.»
·
یعنی مالکیت بر وسایل تولید باید
اجتماعی شود.
·
اشتراکی شود.
·
کلکتیو شود.
2
·
همه وسایل تولید باید از آن همه
گردد و نه از آن اقلیتی ستمگر و استثمارگر.
3
·
مالکیت می ماند.
·
ولی فرم عوض می کند.
·
مالکیت، فرم اجتماعی، اشتراکی،
کلکتیو، توده ای به خود می گیرد.
·
به عبارت دیگر، مالکیت بر وسایل
تولید، توده ای می شود.
4
·
به قول مارکس، «فلسفه (خرد کل
اندیش) باید نفی شود.»
·
فلسفه (خرد کل اندیش) باید پایان یابد.
·
به زبان آلمانی، «آوف هبن» یابد.
5
·
فلسفه به مثابه اشتغال اقلیتی کوچک
باید پایان یابد.
·
فلسفه باید توده ای شود.
6
·
توده باید فیلسوف شود.
·
فرق هم نمی کند که خود بخواهد و یا
نخواهد.
·
این اما به چه معنی است؟
7
·
این بدان معنی است که مالکیت توده
ای بر وسایل تولید مادی باید با مالکیت
توده ای بر وسایل تفکر توأم باشد.
·
این بدان معنی است که دیالک تیک
حیات مادی و حیات فکری باید توده ای شود.
·
چاره دیگری وجود ندارد.
·
توده نمی تواند به تسخیر وسایل
تولید مادی مبادرت ورزد و تسخیر وسایل تفکر را فراموش کند.
·
تسخیر یکی بدون تسخیر همزمان دیگری
دیر یا زود به شکست توده و سیطره مجدد طبقه حاکمه منجر می شود.
8
·
تجارب تاریخ صحت رهنمود رسول
پرولتاریا را اثبات کرده اند.
·
یکی از علل شکست سوسیالیسم هم همین
بوده است.
·
تسخیر مالکیت بر وسایل تولید ـ به
تنهائی ـ کفایت نمی کند.
·
بدون تسخیر وسایل تفکر و کار
مفهومی عرقریز، نمی توان سوسیالیسم ساخت.
·
ولی می توان آبروی سوسیالیسم را
ریخت.
·
کار هر خر نیست، سوسیالیسم ساختن.
·
با ازبر کردن چند جمله عقیم و دست
و پا شکسته از کلاسیک های مارکسیسم ـ لنینیسم نمی توان سوسیالیسم ساخت و آبروی آن
را نریخت.
·
فلسفه (خرد کل اندیش) باید دیر یا
زود توده ای شود.
·
این بایدی است و نه دلبخواهی.
·
با هارت و پورت نمی توان طبقه
حاکمه دو ـ سه هزارساله را به زیر کشید و از نو تربیت کرد تا آدم شود.
9
·
به همین دلیل، توده باید تحول همه
جانبه یابد.
·
توده باید به تسلیحات فلسفی، به
ساز و برگ خرد کل اندیش مجهز، مسلح و مسلط شود.
·
بدون تسلط بر خرد کل اندیش، اصلا
نمی توان منافع توده را از منافع طبقه حاکمه تمیز داد، چه رسد به دفاع از منافع
توده.
10
·
این وظیفه سترگ اما ـ همانطور که
ذکرش گذشت ـ زمانگیر است و ضمنا سماجت و پیگیری عظیم می طلبد.
·
طبقه حاکمه کوهی از مکاتب فلسفی،
سوسیولوژیکی، پسیکولوژیکی، اتیکی (نیهلیستی ـ اخلاقی) توسعه داده است و تبلیغ و
ترویج کرده است.
·
همه اینها باید به تیغ تیز انتقاد
علمی و انقلابی سپرده شوند.
·
کتب مقدس از هر نوع باید تحلیل
ماتریالیستی ـ دیالک تیکی شوند.
·
با سوزاندن کتب مقدس و خرافی و با
تخریب کنیسه و کلیسا و مسجد نمی توان به تسخیر تجهیزات و تسلیحات فکری نایل آمد.
·
فقط می توان آب به آسیاب ایده
ئولوژیکی طبقه حاکمه ریخت.
11
·
بورژوازی انقلابی آغازین نیز با
ساز و برگ فکری فئودالیسم همین کار را کرده است:
الف
بنه دیکتوس اسپینوزا (1632 ـ 1677)
فیلسوف هلندی، مؤسس راسیونالیسم و انتقاد مدرن از انجیل
نماینده راسیونالیسم ماتریالیستی
جهان بینی او پانته ئیستی است.
·
اسپینوزا با ایده ئولوژی فئودالی
(مسیحیت) همین کار را کرده است.
·
او به انتقاد از انجیل خطر کرده
است که کار فوق العاده خطرناکی در آن زمانه و زمان بوده است.
ب
ایمانوئل کانت (1724 ـ 1804)
برجسته ترین نماینده فلسفه کلاسیک آلمان
اثر او تحت عنوان «نقد خرد محض»
نقطه عطفی در تاریخ فلسفه و آغاز فلسفه مدرن محسوب می شود.
کانت در زمینه های زیر دورنمای فراگیر نوینی
به روی فلسفه گشوده است:
اتیک (نقد خرد عملی)
استه تیک (نقد قوه قضاوت)
فلسفه مذهب
فلسفه حقوق
فلسفه تاریخ
«پرولگومنا» (مقدمات)
·
ایمانوئل کانت با آثار خود تبر بر
ریشه های ایده ئولوژی فئودالی (مسیحیت) فرود آورده و آن را دچار بحران عمیقی ساخته
است.
پ
لودویگ
فویرباخ (1872 ـ 1804)
فیلسوف
نماینده
ماتریالیسم متافیزیکی آلمانی
از
کلمات قصار او:
اخلاق حقیقی
«سعادتمندی من
را بدون سعادتمندی تو
برسمیت نمی
شناسد.»
راه برقراری
هارمونی (هماهنگی) میان تکلیف و سعادت،
یعنی راه
انطباق منافع فردی (من) با منافع دیگران (تو)،
در «عشق به
توده» است!
·
لودویگ فویرباخ با اثر خویش تحت
عنوان «جوهر مسیحیت» به انتقاد تند و تیز از ایده ئولوژی فئودالیسم کمر بسته است و
فلسفه کلاسیک بورژوائی را به اوج پایانی خویش رسانده است.
11
·
توده هم باید ایده ئولوژی بورژوائی
را به چالش علمی و انقلابی کشد و در روند این چالش ایده ئولوژیکی، فلسفه را هم توسعه
دهد، هم از زباله های ایده ئولوژیکی طبقه حاکمه تطهیر کند و هم توده ای کند.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر