ویرایش
و تحلیل از
ربابه
نون
هوشنگ ابتهاج (سایه)
روزگاری
شد و کس، مرد ره عشق، ندید
حالیا چشم جهانی، نگران من و تو ست
حالیا چشم جهانی، نگران من و تو ست
·
معنی تحت اللفظی:
·
دیری است که کسی که مرد راه عشق
باشد، در دیدرس نیست.
·
حالا مردان راه عشق در هیئت من و
تو ظهور کرده اند و جهان غرق تماشای من و تو ست.
·
این بیت سایه جوان، قابل تأمل و
تحلیل همه جانبه است:
1
روزگاری
شد و کس، مرد ره عشق، ندید
حالیا چشم جهانی، نگران من و تو ست
حالیا چشم جهانی، نگران من و تو ست
·
سایه در این بیت، عشق را ایدئالیزه
می کند.
·
یعنی به عرش اعلی می برد.
·
عشق در تئوری عشق هوشنگ ابتهاج
(سایه) به درجه فضیلتی ارتقا داده می شود.
·
سایه از عشق که پدیده ای خودپو،
غریزی، غیر ارادی، ژنه تیکی و تحمیلی است، هنری می سازد.
·
بدین طریق و بدین دلیل است که عاشق
و معشوق ببرکت عشق به یکدیگر، هنرمندان جهان، اشرف موجودات و اعجوبه های کاینات قلمداد
می شوند.
·
آن سان که سکنه جهان، مات و مبهوت
و حیران، غرق تماشای این دو اعجوبه می شوند.
2
روزگاری
شد و کس، مرد ره عشق، ندید
حالیا چشم جهانی، نگران من و تو ست
حالیا چشم جهانی، نگران من و تو ست
·
سایه طبرستانی مادام العمر تحت
تأثیر حافظ شیرازی بوده است.
·
سایه این استنباط ایراسیونالیستی
(ضد عقلی) از عشق را هم از خواجه شیراز اخذ و از آن خود کرده است.
هرگز
نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق
ثبت
است بر جریده عالم دوام ما
·
معنی تحت اللفظی:
·
هر کس که دلش به عشق زنده شود،
نامیرا می گردد.
·
به همین دلیل، دوام من و تو (عاشق
و معشوق) بر روزنامه عالم ثبت خواهد بود.
·
این بیت سایه ـ در واقع ـ ترجمه
لاطائلات حافظ در زمینه عشق است.
·
مراجعه کنید به جهان بینی حافظ در
تارنمای دایرة المعارف روشنگری
3
روزگاری
شد و کس، مرد ره عشق، ندید
حالیا چشم جهانی، نگران من و تو ست
حالیا چشم جهانی، نگران من و تو ست
·
تئوری عشق سایه بلحاظ فرم، در
خطوطی شبیه تئوری عشق حافظ است.
·
ولی بلحاظ محتوا ضد تئوری عشق حافظ
است.
·
فریب تشابهات صوری و فرمال تئوری عشق
سایه به تئوری عشق حافظ را نباید خورد.
·
این تفاوت و تضاد ماهوی با گرایش
سایه به جنبش توده ای و حزب بزرگ توده تشکیل و رفته رفته تقویت و تشدید می شود.
·
آن سان که در نهایت، پوسته ای
توخالی از آن باقی می ماند.
·
محبوبیت سایه در میان اعضای طبقات اجتماعی
انگل و علاف به دلیل همین پوسته توخالی شعر او ست.
·
چرا ما به این نتیجه می رسیم؟
4
روزگاری
شد و کس، مرد ره عشق، ندید
حالیا چشم جهانی، نگران من و تو ست
حالیا چشم جهانی، نگران من و تو ست
·
دلیل ما این است که معشوق سایه توده
ای ضد دیالک تیکی معشوق حافظ فئودالی است.
·
معشوق سایه توده و بویژه حزب توده
است.
·
سایه فرق ماهوی با خسرو روزبه ندارد.
·
تک تک سلول های سایه نیز توده ای
اند.
·
سایه جوان همین حقیقت امر را در
شعر «گالیا» پیشاپیش اعلام کرده است:
·
معشوق سایه نمی تواند فردی باشد.
·
معشوق سایه فقط می تواند خدای خاک (سیاوش)
باشد، توده بی همه چیز مولد همه چیز باشد.
·
خدای بی نام بی اعتنا به نام باشد.
·
به همین دلیل می توان گفت که تئوری
عشق سایه، ماهیتا همان تئوری عشق مرتضی کیوان و محمد زهری و سیاوش کسرائی است.
5
روزگاری
شد و کس، مرد ره عشق، ندید
حالیا چشم جهانی، نگران من و تو ست
حالیا چشم جهانی، نگران من و تو ست
·
این شعر سایه احتمالا در دوره قبل
از بلوغ ایده ئولوژیکی او سروده شده است.
·
به همین دلیل این شعر او از سر تا
پا معیوب است.
·
اشعار بعدی سایه از طرازی دیگر
اند.
6
گر چه در خلوت راز دل ما کس نرسید
همه جا زمزمه ی عشق نهان من و تو ست
همه جا زمزمه ی عشق نهان من و تو ست
·
معنی تحت اللفظی:
·
اگر چه راز دل من و تو به ترفند اشارات
نظر ـ به مثابه زبان خصوصی مرموز فی مابین ـ رد و بدل شده، ولی علیرغم آن، همه جا همه
کس از عشق من و تو به گوش یکدیگر زمزمه می کنند.
·
این استنباط سایه استنباط شعرای قرون
وسطی از عشق است.
·
رنگ روی عاشق و معشوق و حرکات و
سکنات آنان افشاگر راز دل آنها ست.
·
آنچه در این استنباط متافیزیکی دیر
آشنا، ساده لوحانه است، این حقیقت امر است که محتوای واحدی می تواند در فرم های
متعدد و متنوعی انتقال یابد:
·
حتما لازم نیست که کسی به دیگری
بگوید:
·
دوستت دارم و یا دشمنت هستم.
·
این حقایق امور را می توان به طرق
مختلف و متنوع منتقل کرد.
7
گو:
«بهار
دل و جان باش و خزان باش، ار نه
ای بسا باغ و بهاران که خزان من و تو ست.»
ای بسا باغ و بهاران که خزان من و تو ست.»
·
معنی تحت اللفظی:
·
اینکه بهار باشد و یا پاییز، برای
ما فرق ندارد.
·
چه بسا بهار که برای من و تو خزان
است.
·
ایراسیونالیسم (خردستیزی) و سوبژکتیویسم
سایه جوان در همین بیت شعر او نمایان می گردند:
·
شرایط عینی برای عاشق و معشوق،
تعیین کننده نیستند.
·
بهار عینی می تواند برای آندو خزان
باشد:
·
اخمی توسط معشوق، همان و تبدیل
بهار به خران، همان.
·
تعیین کننده در دیالک تیک اوبژکت ـ
سوبژکت برای عاشق جماعت، سوبژکت است.
·
این تئوری معرفتی ـ نظری وارونه و باطل،
امروزه به بهانه های مختلف در رسانه های مختلف به خورد خلایق داده می شود:
·
«تعیین کننده طرز نگرش است.»
·
این شعار ضد تجربی ـ ضد منطقی و مبتنی
بر وارونه بینی در اگهی های تبلیغاتی آگاهی ستیز امپریالیسم، مرتب تکرار می شود.
·
این هم همان سمتگیری معرفتی ـ نظری
سایه نابالغ است.
·
این هم همان سوبژکتیویسم معرفتی
سایه جوان است.
8
این
همه قصه ی فردوس و تمنای بهشت
گفت و گویی و خیالی ز جهان من و تو ست
گفت و گویی و خیالی ز جهان من و تو ست
·
معنی تحت اللفظی:
·
قصص رایج راجع به بهشت و فردوس، گفتگو
وخیالی از جهان جنت آسای من و تو ست.
·
در این بیت شعر، نهایت رضایت شاعر
از عشق تبیین می یابد.
·
در پرتو عشق، جهان برای عاشق و
معشوق، جنت آسا جلوه گر می شود.
·
این توهم است و نه واقعیت.
·
این توهمی است که قوای فریبای درونی
به عاشق و معشوق تحمیل می کنند.
·
به همین دلیل، خرد اندیشنده و دور اندیش،
در رابطه با عشق، مزاحم و مخرب و مانع است.
·
خرد اندیشنده آتش بر دودمان توهم و
تخیل می افکند و ترفند و توطئه قوای درونی مدافع عشق را نقش بر آب می سازد.
9
«نقش
ما»
گو:
«ننگارند
به دیباچه ی عقل»
هر کجا نامه ی عشق است، نشان من و تو ست.
هر کجا نامه ی عشق است، نشان من و تو ست.
·
معنی تحت اللفظی:
·
بگو:
·
«نقش من و تو را به مقدمه کتاب عقل ننویسند.»
·
برای اینکه نقش من و تو به عشقنامه
ثبت شده است.
·
سایه جوان تحت تأثیر ایده ئولوژیکی
حافظ، عشق را بدرستی به مثابه دشمن عقل و ضمنا برتر و ارجمندتر از عقل قلمداد می
کند.
·
حافظ بدترین دشمن عقل کل اندیش و بهترین
نماینده ایراسیونالیسم (خردستیزی) بوده است و تأثیر منفی و مخرب ماندگاری بر افکار
عمومی دارد.
·
به علت فقدان روشنگری علمی و انقلابی
در جامعه و جهان معاصر است که ایراسیونالیسم یکه تاز میدان شده است.
·
ایراسیونالیسم، آدم ها را زباله واره
می سازد و جامعه و جهان را جنگل واره.
10
سایه
ز آتشکده ی ما ست فروغ مه و مهر
وه از این آتش روشن که به جان من و تو ست.
وه از این آتش روشن که به جان من و تو ست.
·
معنی تحت اللفظی:
·
ای سایه نور ماه و خوشید از آتشکده
دل و درون من و تو ست.
·
وه، چه آتش سوزانی در جان من و تو
ست.
·
سایه جوان در سنت شعرای کلاسیک قرون
وسطی ایران، در بیت آخر غزل، خود را مخاطب قرار می دهد و طبق معمول، هندوانه ای
زیر بغل خود می چپاند.
·
نور خورشید و ماه از آتش روشن جان عاشق
و معشوق قلمداد می شود.
·
بدین طریق، وارونه «اندیشی»، به
بهانه الزامات شعر به اوج می رسد.
بیا و کشتی ما
در شط شراب انداز.
(حافظ)
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر