جمعبندی از
مسعود بهبودی
حریف
آدم هایی كه می دانند چه می خواهند، را دوست دارم.
میم
خوش به حال ان آدم ها.
1
فقط دوست شان داری و یا خواسته های شان را هم بر آورده می کنی؟
2
کسی یافت می شود که نداند، چه می خواهد؟
3
حتی حشرات می دانند که چه می خواهند، چه رسد به آدم ها.
4
پشه ای که در گرماگرم خواب خوش بر پیشانی ات می نشیند و آمپولش را در رگت فرو میک ند، مگر نمید اند، چه می خواهد، ای پشه پرست؟
حریف
آدم هایی كه مرز دارند،
كه «نه گفتن» بلدند،
كه می توانند بگویند، چه چیز را می خواهند و چه چیز را نمی خواهند.
میم
خوش به حال آنها هم، حریف خواهنده.
1
راستی اگر از کسی چیزی بخواهی
و او «نه» بگوید، دوستش خواهی داشت؟
2
یعنی دست از سرش برخواهی داشت
و یا آنقدر پاپیچش خواهی شد که
«نه» ناقابل به «آری» قابل بدل شود؟
3
ضمنا از کجا می دانی که «نه» گفتن،
نقش بازی نیست و طرف منظورش «آری» است؟
4
مگر نمی دانی که آدم ها آدم اند و هنرپیشه اند؟
5
گاهی برای بالاتر بردن قیمت، «نه» می گویند تا جانت بالا بیاید و بالاخره «آری» نیمبندی تحویلت دهند.
حریف
آدم هایی كه تو را در "هزارتوی ابهام" و "حدس بزن چه چیزی توی دلم دارم" گرفتار نمی كنند.
میم
مطمئنی که با این احکام مربوط به «دست داشتن»
قصد خام و خر کردن خلایق را نداری؟
خودت هم خودت را دوست داری؟
یعنی کسی را در منگنه تنگ "هزارتوی ابهام" و "حدس بزن چه چیزی توی دلم دارم" گرفتار نمی سازی؟
حریف
آدم هایی كه مرزشان مشخص است زندگی را راحت می كنند
میم
من ـ زورت از مرز چیست؟
موضعمندی؟
1
چند نفر تا کنون دیده ای که مرز داشته باشند؟
2
با کسانی که مرز دارند، یعنی موضع روشن دارند،
می توان به آسانی آب خوردن، «دوست» شد،
ولی نمی توان دوستی با آنها را حفظ کرد.
درست به همان دلیل که خودت گفتی:
«آنها نه گفتن بلدند»
و به ساز هر ننه قمری شق القمر نمی کنند.
حریف
نگاه می كنی و می بینی همپوشانیِ مرزها بین تو و او چقدر است،
چیزی كه می خواهد را می شود به او داد،
چیزی كه می خواهی را می توانی بگیری!
كه اگر نشد نه كسی احساس قربانی بودن می كند
نه حس فریب دارد،
نه بار دِین خویش را بر شانه دیگری می گذارد.
میم
همه چیز
حریف
در داد و ستد خلاصه می شود؟
بدهی و یا بستانی؟
شق القمر دیگری به فکر ننه قمر نمی رسد؟
هدف از زندگی همین است؟
یا بدهی و یا بستانی؟
داد و ستدها همیشه همترازند؟
یعنی می شود با کسی معامله کنی و کلاهی در بین نباشد که بر سر کسی گذاشته شود؟
مطمئنی که خری به این داد و ستدهای بی هوده و سود
تن در می دهد؟
یعنی تو نمی دانی که آدم ها آدم اند و برای روز مبادا نقشه می کشند و دام می گسترند؟
حریف
آدم هایی كه مرز دارند غنیمت اند
شفافیت شان شفافیت می آورد
نه گفتن شان نه گفتن را آسان می كند
خودشان هستند و می گذارند خودت باشی
بی قضاوت،
بی دلخوری،
بی رنج
آدم هایی كه می دانند چه می خواهند،
دوستان خوبی می شوند
میم
مفاهیمی که در این متن بکار برده شده اند،
چه بسا نامعین اند.
انتزاعی اند.
مبهم اند.
مثلا مفهوم «مرز»
مفهوم بی در و پیکری است.
حتی نباتات و جانوران مرز خاص خود را دارند
چه رسد به آدم ها.
دوست شدن مسئله ای بغرنج است.
آری، دوست شدن با کسانی که موضع (سنگر) ایده ئولوژیکی روشن دارند، آسان است.
منظور مؤلف هم شاید همین باشد.
مشکل اما حفظ دوستی و توسعه دوستی با موضعمندان است.
چون تضاد منافع همه دوستی ها را متلاشی می سازد.
به همین دلیل
آغاز خیلی از دوستی ها
همزمان
به معنی پایان دوستی ها ست.
ابوالحسن شهید بلخی / قرن سوم هجری
مرا به جان تو سوگند و صعب سوگـندی
كه هرگز از تو نگـــــردم، نه بشنوم پندی
دهند پـــندم و من هیـــچ پــــند نـــــپذیرم
كه پــــند سود ندارد، به جـــای ســوگندی
شـــنیده ام كــه بهشت آن كسی تواند یافت
كه آرزو بـــرسانــــد به آرزو مـــــــندی
هــــــزار كـبک ندارد، دل یكی شاهـــــین
هــــــزار بنده ندارد، دل خـــــداونــــــدی
تو را اگر ملــــــک چیـــــنیان بدیدی، روی
نمـــــاز بردی و دینار بر پراكـــــــــندی
و گر تو را ملــــــک هنـــدوان بدیدی، موی
سجود كردی و بتـــخانه هاش بر كنــــدی
به منجـــــنیق عذاب اندرم چو ابراهــــیم
به آتــــش حسراتم فكـــــند، خواهــــــندی
تو را سلامت باد ای گل بهـــار و بهــــشت
كه سوی قبلــــۀ رویت نمــــاز خوانــندی
پایان
ممنون
1
بیشک باید هر بیتی را در پیوند با کل شعر تحلیل کرد.
2
ولی هر بیت بسان خانه ای می تواند کامل باشد و قابل تحلیل باشد:
« هــــــزار كـبک ندارد دل یكی شاهـــــین
هــــــزار بنده ندارد دل خـــــداونــــــدی»
معنی تحت اللفظی:
حتی هزار کبک قادر به داشتن دل شاهینی نیستند.
حتی هزار بنده قادر به داشتن دل یک ارباب بنده دار نیستند.
3
در این بیت این شعر
توده های مولد و زحمتکش
(برده ها، بنده ها، غلامان، کنیزان و غیره)
تحقیر می شوند.
ضمنا طبقه حاکمه (طبقات ممتاز)
(اشرافیت بنده دار و فئودال و روحانی)
تجلیل می شود.
4
این یکی از نطفه های ایده ئولوژیکی راسیسم (تئوری نژادی)، نیچه ئیسم، فاشیسم و فوندامنتالیسم است.
5
نه کبک کم و کسری دارد و نه شاهین برتر از 1000 کبک است.
6
بنده با خداوند بنده (برده دار) کمترین تفاوتی ندارد.
7
نه بنده، بنده مادر زاد است و نه خداوند بنده و املاک و مستغلات،
خداوند مادر زاد.
8
خداوند بنده با بنده کردن توده های مولد و زحمتکش
خداوند شده است.
9
خداوند بنده
ستمگر و خونریز و غاصب است.
قابل مدح و تمجید نیست.
10
اکثریت قریب به اتفاق شعرای ایران
مداح ستمگران هستند.
11
ایدئولوگ های طبقه حاکمه در زمان خویش اند.
شما شاید
ما ولی به هیچوجه من الوجوه، نه.
1
ما شناگران ماهری هستیم
اگر دست و پای مان باز باشند.
2
اول دست و پای مان را می بندند
و اگر جان مان را نگرفتند
می اندازند به شط خروشانی
بعد در کرانه شط می ایستند و فریاد می زنند که
شنا را پس از غرق شدن فراگرفته ایم.
فرق فرخ نگهدار
با بقیه اعضای بقیه عه زاب و گروه ها و ساز و مان های «چپ» کذائی
این است که او هم سواد و هم صداقت دارد
و سنگر سیاسی ـ طبقاتی خود را پنهان نمی کند.
اگر کسی به ایشان انتقاد دارد،
بهتر است که به جای هارت و پورت موضع فکری او را نقد کند.
نیهلیسم
(پوچ انگاری زندگی)
ایده ئولوژی است.
1
نیهلیسم ایده ئولوژی لاشخورها ست.
2
زندگی برای توده های مولد و زحمتکش
سرشار از معنا و محتوا ست.
3
زندگی ارزشمندترین نعمت هستی است.
آن چنان زیبا ست، این بی بازگشت
کز برایش می توان از جان گذشت
(هوشنگ ابتهاج)
این منم منم ایرانی ها ما را کشت.
1
بحث بر سر طنز است.
2
نظر ما این است که طنز نویس باید در هر دوره ای که باشد
نماینده ترقی و پیشرفت اجتماعی باشد
یعنی انقلابی باشد.
3
طنز نویس در عصر حاضر باید سنگر توده ای داشته باشد
4
مرتجع، نیهلیست، فاشیست و فوندامنتالیست
نمی تواند طنز نویس باشد.
5
شما اگر طنز نویسی از محافل یاد شده سراغ دارید
طنزش را بررسی کنید
اگر زباله نبود
ما را هم خبر کنید.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر