سیاوش کسرائی
(1305 ـ 1374)
(اصفهان ـ
وین)
ویرایش، تأمل و تحلیلی از
گاف سنگزاد
پیشکش
به
هوشنگ
ابتهاج (سایه)
بسیار
گل که از کف من برده است باد،
اما
من غمین
گل
های یاد کس را پرپر نمی کنم
من
مرگ هیچ عزیزی را
باور
نمی کنم
·
معنی تحت اللفظی:
·
باد گل های بیشماری را پرپر کرده است.
·
من غمزده اما بر خلاف باد، گل یاد کسی را پرپر نمی کنم.
·
من ضمنا مرگ عزیزی را باور نمی کنم.
·
این بند شعر سیاوش، شاید عمری 60 تا 70 ساله داشته باشد
و دیر آشنا ست.
·
اما منظور او چیست؟
1
بسیار
گل که از کف من برده است باد،
·
سیاوش در عزای عزیزان خویش زیسته است.
·
عزیزانی از طراز روزبه ها، سیامک ها، مبشری ها، عطارد ها
و وارطان و هزاران تن دیگر بوده اند.
·
هنوز از جنایات کودتاگران در 28 مرداد پرده نیفتاده است.
·
باید از دریاچه نمک پرسید که از قضا الکن و لال است.
2
بسیار
گل که از کف من برده است باد،
اما
من غمین
گل
های یاد کس را پرپر نمی کنم
·
سیاوش با اعلام «پرهیز از پرپر کردن گل یاد کسی»، منظورش
احزاب و سازمان های دیگر است.
·
سیاوش در سوگ شهدای انگشت شمار جبهه ملی (فاطمی و تختی) هم
شعر سروده است.
·
منظورش از «گل های یاد کسی» در این بند شعر، احتمالا
همین دو و یا چند نفر بوده است.
·
اگر تاریخ سرایش این بند شعر معلوم باشد، می توان به
قضاوت قطعی در این زمینه دست زد.
3
من
مرگ هیچ عزیزی را
باور
نمی کنم
·
سیاوش اکنون دوباره عفریت مرگ را به چالش می کشد و از نامیرائی
عزیزان بطور کلی دم می زند.
·
منظور سیاوش این است که امحای فیزیکی افراد به معنی
فراموش گشتن یاد آنها نیست.
·
یادها واقعا هم نامیرا هستند.
·
یادها ضمنا حامی قدر قدرتی در هیئت خواب ها دارند که هیچ
سدی از واقعیت عینی را برسمیت نمی شناسند.
·
خواب ها بسان قوای خودمختار خودکامه وارد میدان روح آدمیان
می شوند و همه هفت خوان های عینی را در می نوردند.
4
بسیار
گل که از کف من برده است باد،
اما
من غمین
گل
های یاد کس را پرپر نمی کنم
من
مرگ هیچ عزیزی را
باور
نمی کنم
·
کارگردانان این مستند، بر اساس این جور اشعار سیاوش و
اشعاری که پس از شروع مقاومت ضد انقلابی فئودالی (فدائی، مجاهد و روحانیت و غیره) در
مقابل انقلاب بورژوائی سفید سروده ادعا می کنند که سیاوش «دلش به حال آوانتوریسم چپ
(فدائی خلق، لیملام و غیره) و آوانتوریسم راست (فدائی اسلام، مجاهدین و غیره) می
سوخته.»
·
ما بخش مهمی از این جور اشعار سیاوش را تحلیل کرده ایم.
·
اما باید به نکته زیر توجه داشت:
5
·
سیاوش میان آوانتوریسم چپ و آوانتوریسم راست مرزبندی
دقیق دارد:
·
ما هنوز شعری از سیاوش که در رثای شهدای آوانتوریسم راست
(فدائی اسلام و مجاهدین اسلام و مجاهدین خلق و حتی مجاهدین لیملام) باشد، نمی
شناسیم.
·
سیاوش فقط و فقط در رثای فدائیان فئودالی موسوم به
فدائیان خلق اشعاری سروده است که دیالک تیکی از انتقاد و اندوه اند.
·
همه اشعاری که بعضی ها برای تخریب سیمای توده ای سیاوش
منتشر کرده اند، از همین اشعار او بوده اند.
·
هدف و آماج این عناصر ضد توده ای، قطع رابطه سیاوش با
توده و حزب توده و پیوند زدن زورکی او با جریانات ضد توده ای ـ فئودالی ـ بورژوائی
(ناسیونالیستی) ـ فاشیستی ـ فوندامنتالیستی
است.
·
این هدف و آماج آنها بویژه در بخش آخر این مستند آشکار
می گردد.
·
آنجا که واژه ایران بطرز تصنعی و سحر آمیزی برجسته می
شود و سیاوش به مثابه عاشق سینه چاک ایران قلمداد می گردد.
6
·
بعضی ها با توسل به خاطرات کودکی، شرکت سیاوش در
مراسم بورژوائی بر سر قبر مصدق جفنگیاتی سرهم بندی کرده اند تا سیاوش را شاعری بورژوائی
ـ ملی جا بزنند، که نسبت به همه اعضای همه طبقات اجتماعی عشق و علاقه و عاطفه
یکسانی داشته است.
·
یعنی ماورای طبقاتی بوده است.
·
یعنی ملی به معنی بورژوائی بوده است.
·
اما از این خبرها نبوده است:
·
سیاوش از سر تا پا توده ای و حزب توده ای بوده است.
·
سیاوش «روشنفکر ارگانیک طبقه» (گرامشی) بوده است.
·
سیاوش سرسپرده توده بوده است.
·
روابط او با این و آن در خدمت توده و حزب توده بوده است.
7
مثال
·
سیاوش روزی در جلسه ای با رهبران احزاب و سازمان های
سیاسی کشور، به نمایندگی از حزب توده شرکت داشت.
·
باورش حتی دشوار است.
·
وقتی سنجابی وارد جلسه شد، همه به احترام او از جا
برخاستند، به غیر از سیاوش کسرائی.
·
سنجابی می دانست که نماینده حزب توده برای نماینده بورژوازی
تره حتی خرد نخواهد کرد.
·
به همین دلیل ترفند درخور خود را تدارک دیده بود.
·
در نتیجه بی اعتنا به بقیه به سراغ سیاوش رفت و از او به
عنوان شاعر بزرگ سراینده آرش کمانگیز نام برد تا سیاوش بلند شود و دست او را بفشارد.
·
کدام یکسان انگاری همه اعضای همه طبقات اجتماعی از سوی
سیاوش.
8
بسیار
گل که از کف من برده است باد،
اما
من غمین
گل
های یاد کس را پرپر نمی کنم
من
مرگ هیچ عزیزی را
باور
نمی کنم
·
بعضی از مدعیان بر آنند که سیاوش فقط به ساز کیانوری و
بهزادی و این و آن می رقصید و بعد ادعا می کنند که کیانوری هم به ساز حزب کمونیست
شوروی می رقصید.
·
این افراد نه سیاوش را می شناسند و نه کیانوری و حزب
توده را.
·
حزب توده مجاهدین را جزو متحدین بالقوه در جبهه واحد
کذائی محسوب می داشت.
·
جفنگیات مجاهدین خلق کذائی حتی در پیک ایران خوانده می
شدند.
·
این ولی سبب نمی شود که سیاوش کمترین سمپاتی نسبت به آنها
داشته باشد.
9
·
سمپاتی سیاوش نسبت به فدائیان خلق کذائی، یکی از خطاهای
خطیر سیاوش و حزب توده بوده است.
·
اگر سیاوش و حزب توده بلوغ تئوریکی می داشتند، می بایستی
پس از انقلاب سفید هر جریان فئودالی را بی رحمانه زیر رگبار انتقاد علمی و انقلابی
بگیرند و سهم خود را به پیشرفت جامعه در جاده سرمایه داری ادا کنند و مانع روی کار
آمدن ارتجاع فئودالی ـ فوندامنتالیستی ـ روحانی شوند.
·
در این مستند و جفنگیات دیگر، اما از این عیب استراتژیکی
سیاوش، حسن سرهم بندی می شود.
·
اینجا ست که ژرف اندیشی حیرت انگیز محمد زهری آشکار می
گردد.
·
ما هنوز از زهری شعری در رابطه با آوانتوریسم از هر نوع
پیدا نکرده ایم.
10
·
دلیل نظری این خطای حزب توده و در نتیجه، سیاوش، رگه
هائی از تفکر دوئالیستی خیر و شر دیر آشنا ست که به شکل دگم معروف زیر نمودار می
گردد:
·
هر کس مخالف دربار باشد، دوست ما ست.
·
آنچه در این دگم دوئالیستی فراموش می شود، این حقیقت امر
است که با دربار هم از موضع فئودالیسم می توان مخالفت ورزید و هم از موضع سوسیالیسم.
·
مارکس در مقابل ارتجاع فئودالی، سرسختانه به دفاع از بورژوازی
برمی خیزد.
·
مارکس نمایندگان فئودالیسم و آنارشیسم را که بورژوازی را
دزد می نامیدند، به تندبار انتقاد می بندد و اثبات می کند که بورژوازی از پرولتاریا
چیزی نمی دزدد.
·
دزدی چیزی است و استثمار چیز بکلی دیگری.
·
بورژوازی به قول مارکس با پرولتاریا داد و ستد می کند:
·
نیروی کار پرولتاریا را می خرد.
·
نیروی کار اما به مثابه کالا، مرغی است که تخم دو زرده
می گذارد.
·
یعنی بیش از قیمت خود، ارزش تولید می کند.
·
بختیاری بورژوازی در خرید این کالا ست.
·
آنچه از دید مارکس باید مورد انتقاد انقلابی قرار گیرد، سیستم
اجتماعی سرمایه داری است که نیروی کار انسانی را به کالا مبدل می سازد.
11
می
ریزد عاقبت
یک
روز برگ من
یک
روز چشم من هم در خواب می شود
ز
این خواب، چشم هیچ کسی را گریز نیست
اما
درون باغ
همواره
عطر باور من در هوا پُر است
·
معنی تحت اللفظی:
·
برگ من هم بسان هر درختی روزی خواهد ریخت.
·
چشم من روزی بسته خواهد ماند.
·
این خواب شمول عام دارد و استثناء نمی شناسد.
·
اما عطر ایمان من همواره در هوای باغ خواهد ماند.
·
این بند واپسین شعر واپسین شاعر توده است که مرگ خود را
به «مرگ» درختی تشبیه می کند.
·
با این تفاوت که عطر باورش به فرمانفرمائی توده، لایزال
است.
·
پیروزی توده به معنی پیروزی حقیقت عینی و پیروزی حقیقت
عینی به معنی پیروزی خرد اندیشنده است.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر