میرزا علی معجز
(1252 ـ 1313)
(1873 ـ 1934)
رسول پیگیر هومانیسم، رنسانس و روشنگری
ویرایش، ترجمه و تحلیل از
میمحا نجار
یازدیلار
بومصراعی بیر نامرادین داشینا:
«نفسینه
مغلوب اولان، خاک ایچره خوار اولسون گرک.»
صاحب
وجدان اولان، همنوعینی خوار ایسته مز
بیر
پریشان حال گورجک، بیقرار اولسون گرک
·
معنی تحت اللفظی:
·
این مصراع شعر را بر سنگ قبر
نامرادی نوشته اند:
·
«کسی که مغلوب نفس خویش گردد، باید زیر خاک
رود و خوار شود.»
·
کسی که وجدان داشته باشد، ذلت همنوع
خویش را تاب نمی آورد.
·
بلکه با مشاهده ذلت همنوع خویش،
روانش به آشوب کشیده می شود.
1
یازدیلار
بومصراعی بیر نامرادین داشینا:
«نفسینه
مغلوب اولان، خاک ایچره خوار اولسون گرک.»
·
معجز در این بیت شعر، سیر و سرنوشت
کسی را بازگو می کند که مغلوب هوا و هوس خویش گشته و در نتیجه مرده است.
·
مفهوم «مغلوب نفس خویش گشتن»، مفهوم
عامی است که خواننده و شنونده شعر باید آن را به انحای مختلف بسط و تعمیم دهد.
·
برای درک منظور شاعر روشنگری به شناخت
افزار دیالک تیکی معینی نیاز داریم.
·
شناخت افزاری که این مفهوم، یکی از
فرم های بسط و تعمیم قطبی از آن دیالک تیک باشد.
·
این شناخت افزار دیالک تیکی اما
کدام است؟
2
یازدیلار
بومصراعی بیر نامرادین داشینا:
«نفسینه
مغلوب اولان، خاک ایچره خوار اولسون گرک.»
·
شناخت افزار دیالک تیکی مورد نظر
می تواند دیالک تیک غربزه و عقل باشد.
·
مغلوب نفس گشتن، به معنی پیروی از
غول غریزه و زیر پا نهادن عقل اندیشنده است.
·
معجز در واقع، دیالک تیک غریزه و
عقل را به شکل دیالک تیک نفس و عقل بسط و تعمیم می دهد و تبعیت از عقل اندیشنده را
توصیه می کند.
·
در قاموس شاعر روشنگری، کسی که از
عقل اندیشنده تبعیت نکند، برایش بسیار گران تمام می شود.
·
این اما به چه معنی است؟
3
یازدیلار
بومصراعی بیر نامرادین داشینا:
«نفسینه
مغلوب اولان، خاک ایچره خوار اولسون گرک.»
·
این بدان معنی است که معجز شاعری
خردگرا ست و نه خردستیز.
·
معجز می خواهد که اعضای جامعه با
پیروی از خرد اندیشنده، ترک توحش کنند و آدم شوند.
·
از دید معجز، پیروی لگام گسیخته از
غریزه در شأن انسان نیست.
·
توهین به آدمیت آدم ها ست.
4
صاحب
وجدان اولان، همنوعینی خوار ایسته مز
·
معجز در این بیت شعر، دیالک تیک
فرد و جامعه را به شکل دیالک تیک انسان و همنوعان بسط و تعمیم می دهد و از همبستگی
اعضای جامعه و جهان و بطور کلی از هومانیسم به دفاع برمی خیزد:
·
در قاموس شاعر روشنگری، انسان با
وجدان، یعنی انسان شعورمند باید فردی همنوعدوست و هومانیست باشد.
·
پیش شرط هومانیسم و همبستگی در
قاموس معجز، همدردی با همنوعان و تن زدن از ذلت همنوعان است.
5
بیر
پریشان حال گورجک، بیقرار اولسون گرک
·
محتوای این مصراع شعر، همان محتوای
بیت معروف سعدی است:
چو
عضوی به درد آورد روزگار
دگر
عضوها را نماند قرار
·
معنی تحت اللفظی:
·
اگر عضوی از اعضای اندام به هر دلیلی
به درد آید، بقیه اعضای اندام نیز به درد می آیند.
·
معجز هم بسان سعدی، جامعه و جهان
را به اندامی تشبیه می کند که میان آنها پیوند عضوی (ارگانیک) برقرار است.
·
هومانیسم و همبستگی هم همین است.
·
معجز در واقع محتوای هومانیستی همین
بیت شعر معروف سعدی را در بیتی تکرار می کند:
صاحب
وجدان اولان، همنوعینی خوار ایسته مز
بیر
پریشان حال گورجک، بیقرار اولسون گرک
·
کسی که وجدان داشته باشد، ذلت همنوع
خویش را تاب نمی آورد.
·
بلکه با مشاهده ذلت همنوع خویش،
روانش به آشوب کشیده می شود.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر