مرگ گئومات
(مارس 2011 )
ادامه
·
پس از اینکه هیولای مجوس کشته شد
·
هفت آزاده ی پارسی گرد هم آمدند
·
تا سامان آینده ی کشور را روشن کنند.
اوتانه
یکی از پیشگامان برقراری حاکمیت مردم در ایران
·
اوتانه گفت:
·
«مردم سالاری!
·
«مردم سالاری!
·
فرمانروایی فردی نه درست است، نه دلپذیر.
·
به یاد آورید، خودکامگی کامبیز
·
یا خودستایی هیولای مجوس را
·
چگونه شاه سالاری می تواند درست باشد
·
وقتی که شاه در برابر هیچ کس پاسخگو نیست؟
·
خودکامگی، هر رهبری را
·
از همه ی خوبی ها تهی می کند.
·
غرور، شاه را سرمست می کند
·
و رشگ او را به خشونت می کشاند.
·
اما بدتر از همه، این است
·
که شاه، قوانین کشور را زیر پا می گذارد
·
مردان را بدون دادرسی می کشد
·
و زنان را قربانی خشونت می کند.
·
همه سالاری، پرداد ترین نظام ها ست
·
و آزاد از همه ی پلیدی های خودکامگی
پستا
اینجا یعنی حد و سرحد
·
زیرا در آن، هر رهبری پستایی دارد
·
و هیچ کلانتری بالاتر از قانون نیست.
·
بنابرین، رأی من بر این است
·
که نظام پادشاهی را براندازیم
·
و به جایش مردم سالاری را بگذاریم.»
·
آنگاه باگابوخشا سخن گفت
·
و از خبره سالاری ستایش کرد:
·
«هیچ چیز بدتر از اوباش
سالاری نیست
·
و بهتر آن که از مادر زاده نشوی
·
اگر بیم آن می رود که به جای بیداد شاه
·
باید خود را به بیداد اوباش بسپاری.
·
خودکامه به آنچه می کند، آگاه است
·
اما توده از دانش بی بهره است
·
و فرق خوب را از بد نمی داند.
·
اوباش سالاری به رودی می ماند
·
که آب آن در زمستان بالا می آید
·
و شتابان بر همه چیز می تازد
·
و ذهن هر کس را آشفته می کند.
·
بگذار دشمنان پارس، مردم سالار باشند
·
اما پارسیان باید خبرگانی شایسته
·
چون ما هفت تنان را برگزینند.
·
و حکومت را به دست آنها بسپارند،
·
و از آنجا که قدرت به بهترین ها داده می شود
·
بهترین سیاست نیز بر دولت چیره خواهد شد.»
·
آنگاه داریوش پیش آمد و گفت:
·
«آنچه باگابوخشا در نقد
مردم سالاری گفت درست است
·
اما ستایشش از خبره سالاری بخردانه نیست.
·
اگر هر سه شکل نظام سیاسی را
·
نه در نمونه های بد آن
·
که در بهترین حالت آن در نظر بگیریم
·
من بر این باورم که شاه سالاری
·
از دو نظام دیگر بهتر است.
·
چه نظامی می تواند بهتر باشد
·
از فرمانروایی بهترین کس در کشور
·
که بر دل های مردم فرمان می راند؟
·
او می تواند به تنهایی
·
به مجازات بدکاران بپردازد
·
و آن را در پرده نگاه دارد.
·
اما در خبره سالاری
·
همه چیز از پرده برون می افتد
·
خبرگان به رقابت می پردازند
·
و جدال و خونریزی بر کشور چیره می شود.
·
اما در مردم سالاری
·
هر لغزشی از جانب رهبری
·
به همبستگی میان بدکاران می انجامد
·
که آن را بهانه قرار می دهند
·
تا در کشور آشوب به پا کنند.
·
آنگاه زندگی چنان دشوار می شود
·
که مردم خواب قهرمانی را می بینند
·
که از میان آنها برمی خیزد
·
تا بدکاران را سر جای شان بنشاند
·
و آسایش را به کشور برگرداند.
·
اینک ستایش همگان از قهرمان ملت!
·
آنک نشاندن او بر تخت سلطنت!
·
از شما پرسشی دارم
·
این آزادی را چه کسی به ما هفت تنان داد
·
که اکنون از آن بهره می بریم:
·
رئیس جمهور، والی خبرگان یا پادشاه؟
·
از آنجا که یک پادشاه آزادی را به ما ارزانی داشته
·
رأی من بر آن است که رهبری را به یک پادشاه بسپاریم.
·
اگر مصلحت کشور چنین نبود
·
پدران ما هرگز شاه سالاری را برنمی گزیدند.»
·
چهار تن پارسی دیگر که سخن نگفته بودند
·
همگی جانب داریوش را گرفتند
·
و بدین ترتیب شاه سالاری
·
شکل آینده ی حکومت شد.
·
آنگاه اوتانه برخاست و گفت:
·
«من دوست دارم، نه فرمان
برانم، نه فرمان ببرم
·
و خود را نامزد سلطنت نمی کنم
·
با این شرط که پادشاه آینده
·
نه بر من فرمان براند، نه بر تخمه ی من.»
·
شش پارسی دیگر این شرط را پذیرفتند
·
و برای گزینش شاهی از میان خود
·
بر آن شدند که فردای آن روز
·
هر شش تن، سوار بر اسب به دامنه ی شهر بیایند
·
و اسب هر کس که زودتر شیهه کشید
·
او را پادشاه آینده ی پارس کنند.
·
اما داریوش مهتری داشت باهوش
·
که چون داستان را شنید به او گفت:
·
«اگر دولت تو به شیهه ی یک
اسب است
·
دل قوی دار که شاه، تو خواهی شد.»
·
پس او شب هنگام مادیانی را
·
همراه با نریان داریوش به میعادگاه آورد
·
و گذاشت تا در آن جا درآمیزند.
·
بامدادان وقتی که شش پارسیِ اسب سوار
·
در کنار یکدیگر به میعادگاه آمدند
·
اسب داریوش به هوای مادیان شیهه ای بلند کشید.
·
شگفتا که آسمان بی ابر ناگهان بارانی شد
·
و خدایان با ترکش تندری این پیروزی را
·
به داریوش، شاه شاهان شادباش گفتند.
·
پنج اسب سوار دیگر یک جا از اسب پیاده شدند
·
و همزمان به شاه نوین کرنش کردند.
·
داریوش پس از آن، چهار زن دیگر گرفت:
·
آتوسا و آرتیستونه، دختران کوروش
·
همراه با دختران هیولا و اوتانه.
·
پس از این که داریوش
شورش ها را فرو نشاند
·
و پایه های سلطنت خود را استوار کرد
·
در کوهستان بر صخره ای نقشی کشید
·
از اسب سواری با دست نوشته ای زیر آن:
·
«داریوش پسر گشتاسب با
یاری اسب و مهترش
·
پادشاهی پارس را از آن خود کرد.»
«تاریخ
هرودوت»،
کتاب سوم.
پایان
ویرایش از تارنمای دایرة المعارف روشنگری
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر