جمعبندی از
میمحا نجار
سار
سرانجام، پتزه تینو نزد غارنشین
اندیشنده رفت و با صدای بلندی پرسید:
«آهای غارنشین اندیشنده،
شما چه فکر می کنید، من تکه ای از شما نیستم؟»
غارنشین
اندیشنده گفت:
«فکر می کنی، کار آسانی است، که تکه ای از کسی کم و کسر باشد
و
بتواند در غار بنشیند و علاوه بر آن بیندیشد؟»
·
غارنشین اندیشنده هم ماهیتا همان پاسخ را به پرسش پتزه
تینو می دهد که بقیه داده اند.
·
پیش شرط فونکسیونالیته (در این مورد، نشستن در غار و اندیشیدن)
کمال ساختاری است:
·
اگر کسی کم و کسر ساختاری داشته باشد، نمی تواند در غار
بنشیند و ضمنا بیندیشد.
ستاره
·
آره.
·
ولی برخورد پتزه تینو با غارنشین اندیشنده از قراری دیگر
است.
·
ادامه بده به تحلیل تا مسئله روشن شود.
سار
پتزه تینو
داد زد:
«اما من باید تکه ای از چیزی
باشم!
اینطور
نیست؟
دلم
می خواهد، بالاخره این را بدانم.»
·
حق با تو ست:
·
پتزه تینو پس از دریافت پاسخ از تند رو و زورمند و غواص
و پرنده و غیره، حرفی نزده بود.
·
اما در مورد غارنشین اندیشنده پرسش خود را پی می گیرد.
·
اما چرا و به چه دلیل؟
ستاره
·
از همین مسئله می توان به تیز هوشی و ژرف اندیشی خود پتزه
تینو پی برد:
·
پتزه تینو تفاوت خود با تند رو و زورمند و غواص و پرنده
را عمدتا کمی تصور می کند و به همین دلیل پرسش خود از آنها را پی نمی گیرد.
·
ولی وقتی نوبت به غارنشین اندیشنده می رسد، مته به خشخاش
می گذارد:
·
اما من باید تکه ای از چیزی باشم!
سار
·
نه.
·
پتزه تینو به تفاوت کیفی خود با بقیه هم واقف است.
·
چون قبلا گفته که همه آنها «گنده اند و انجام هر کاری از
دست شان برمی آید.»
·
طرز برخورد متفاوت او به غارنشین اندیشنده به دلیل توان
تفکر عمیق غارنشین است.
·
از این نظر حق با تو ست:
·
پتزه تینو تیزهوش و ژرف اندیش است.
ستاره
·
درست است.
·
نظر من نادرست بود.
سار
غارنشین
اندیشنده گفت:
«پس برو جزیره وام!»
·
غارنشین اندیشنده هم با همه فرق دارد.
·
به جای دادن پاسخ به پرسش پتزه تینو او را به جزیره ای
می فرستد.
·
این سؤال مرا مدتی به خود مشغول داشته است.
·
فکر می کنی، چرا و به چه دلیل غارنشین از توضیح نظری
صرفنظر می کند و پتزه تینو را به دردسر می اندازد؟
ستاره
·
پاسخ به این پرسش را باید از قصه استخراج کنی.
·
ادامه بده.
سار
صبح
روز بعد، پتزه تینو با قایق کوچکش به راه افتاد.
سفر دشوار بود و دریا توفانزا.
عاقبت سراپا خیس و خسته، به جزیره وام رسید.
شگفتا!
در جزیره وام چیزی جز سنگ و صخره
نبود.
نه درختی، نه گیاهی و بدتر از همه
نه جانداری!
پتزه تینو از پستی ـ بلندی های جزیره
سنگی بالا رفت و پائین آمد.
پایین آمد و بالا رفت ...
و آخرسر خسته و ناتوان سرش گیج
خورد و افتاد.
افتاد و تکه تکه شد، تکه های
کوچک، تکه های بسیار کوچک!
غارنشین
اندیشنده حق داشت.
حالا دیگر پتزه تینو فهمیده بود، که خودش نیز از تکه های بیشماری تشکیل یافته
است، مثل بقیه چیزها، مثل همه چیزها.
·
اکنون پتزه تینو به پرسش خود پاسخ می یابد:
·
خود پتزه تینو هم از اجزائی تشکیل یافته است.
·
تشکیل یافتن از تکه های کوچکتر و یا اجزاء به معنی آن است
که پتزه تینو هم سیستمی را، کلی را تشکیل می دهد.
ستاره
·
می توانی این سخنت را در پله عام تری تبیین داری؟
·
می توانی به سخنت جامه فلسفی بپوشانی؟
سار
·
می توانم بگویم که پتزه تینو خود تجسم مادی دیالک تیک
جزء و کل است و به همین دلیل جزئی از کلی و یا تکه از چیزی نیست.
·
خودش فی نفسه کامل است.
·
یعنی تصورش از خودش نادرست بوده است.
·
پتزه تینو اکنون در اثر افتادن و تکه تکه شدن به
خودشناسی رسیده است.
ستاره
·
این شناخت پتزه تینو را، این خودشناسی او را چگونه می
توانی توضیح دهی؟
سار
·
لئو لیونی به خواننده خردسال در این قصه می آموزد که
تجربه زادگاه دانش تجربی است.
·
وقوف پتزه تینو به این مسئله که خود نیز کلی متشکل از
اجزاء است، در اثر تجربه ی افتادن و تکه تکه شدن است:
·
می توان گفت که پتزه تینو نخست به شناخت حسی و بعد به شناخت
عقلی می رسد.
·
ضمنا نخست به شناخت تجربی و بعد به شناخت نظری می رسد.
ستاره
·
درست است.
·
چه نتیجه ای می توان از این نظر تو گرفت؟
سار
·
می توان به این نتیجه رسید که شناخت دو مرحله در دو
مرحله است:
1
·
شناخت حسی که بلافاصله به کارگاه مغز فرستاده می شود و
پس از کار بر روی آن به شناخت عقلی تبدیل می گردد:
·
افتادن و تکه تکه شدن (حسی) به کلی متشکل از اجزاء بودن (عقلی) می رسد.
·
دیالک تیک حسی و عقلی
·
دیالک تیک سنسوئال و راسیونال
2
·
شناخت تجربی که باز هم به کارگاه حلاجی مغز ارسال می شود
و پس از کار منطقی بر روی آن، به شناخت نظری تبدیل می شود:
·
من که از تکه های کوچکتر تشکیل یافته ام (شناخت تجربی)،
پس همه چیزها از اجزاء تشکیل یافته اند. (شناخت نپری)
·
دیالک تیک تجربی و نظری
·
دیالک تیک امپیریکی و تئوریکی
ستاره
·
درست است.
·
چرا لئو لیونی پس از افتادن و تکه تکه شدن پتزه تینو، می
گوید:
غارنشین
اندیشنده حق داشت.
·
غارنشین اندیشنده که حرفی در این زمینه به پتزه تینو نزده بود تا صحت حرفش اثبات شود و حق به جانب
باشد.
سار
·
آره.
·
لئو لیونی اینجا منظور باطنی غارنشین اندیشنده از
فرستادن پتزه تینو به جزیره وام را به اطلاع خواننده خردسال می رساند.
·
این نکته خیلی زیبا ست.
·
لئو لیونی از حکم «پس، برو جزیره وام»، نظر باطنی و ناگفته غارنشین
اندیشنده را در پرتو این تجربه، در پرتو این افتادن و تکه تکه شدن استخراج می کند:
·
به همین دلیل اضافه می کند:
حالا دیگر پتزه تینو فهمیده بود،
که
خودش نیز از تکه های بیشماری تشکیل یافته است،
مثل بقیه چیزها، مثل همه چیزها.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر