ﺯﻧﺎﻥ
ﺍﯾﺮﺍﻥ، ﺧﺴﺘﻪ ﺗﺎﺭﯾﺨﻨﺪ
ویرایش
و تحلیل از
ربابه
نون
دل
من چون دل تو ، صحنه ی دلقک ها نیست
دیده
ام مسخره ی خنده ی چشمک ها نیست
دل
من مأمن صد شور و بسی فریاد است :
ضربانش،
جرس قافله زنده دلان
طپش
طبل ستمکوب ستم کوفتگان
چکش
مغز ز دنیای شرف روفتگان
تک
تک ساعت پایان شب بیداد است
دل
من ای زن بدبخت هوس پرور پست
شعله
آتش شیرینشکن فرهاد است
·
معنی تحت اللفظی:
·
دل من بر خلاف دل تو، صحنه دلقک ها
نیست.
·
چشم من مسخره خنده چشمک ها نیست.
·
دل من مأمن شور و فریاد است.
·
ضربان دل من، جرس قافله زنده دلان،
طپش طبل ستمکوب ستمدیدگان، چکشی بر مغز بی شرفان و تیک تاک ساعت پایان شب بیداد
است.
·
دل من ـ ای زن بدبخت هوس پرور پست ـ
شعله آتش شیرینشکن فرهاد است.
·
شاعر تخمطلا در این بند شعر به
مقایسه دل خویش با دل زنان می پردازد:
1
دل
من چون دل تو ، صحنه ی دلقک ها نیست
·
سؤال ـ قبل از همه ـ این است که منظور
از مفهوم مبهم، ولی دیر آشنای دل چیست که بر اساس تعلقات جنسیتی طبقه بندی می شود؟
·
منظور از دل به احتمال قوی، ضمیر و
ذهن و روح و شعور است.
·
مراجعه کنید به دیالک تیک ماده و
روح (وجود و شعور) در تارنمای دایرة المعارف روشنگری
2
دل
من چون دل تو ، صحنه ی دلقک ها نیست
·
منظور شاعر مرد تخمطلا از مفهوم دل
را باید در روند تحلیل این بند شعر کشف کنیم.
·
دل زن بزعم شاعر، صحنه تئاتر دلقک
ها ست.
·
دل مرد اما از اساس چیز بکلی دیگری
است.
·
از این مصراع شعر، یکی دیگر از
معیارهای ارزشی ـ اخلاقی ـ ایده ئولوژیکی شاعر معلوم می گردد:
·
بنا بر این جفنگ، صحنه دلقک های
تئاتر و سینما و غیره جزو صحنه های پست و مذموم و ناپسند و بی ارج و ارزش محسوب می
شود و خود دلقک ها هم به مثابه مشتی زباله و فرومایه تلقی می شوند.
3
دل
من چون دل تو ، صحنه ی دلقک ها نیست
·
از این جفنگ شاعر اما ضمنا
فرمالیسم معرفتی او معلوم می گردد:
·
شاعر تخمطلا صحنه ای را فقط و فقط
با توجه به فرم آن، به بهانه ی غلبه خنده و طعنه و طنز در آن، تحقیر می کند و به
عنوان توهین واژه ای به خدمت می گیرد:
·
بدین طریق مثلا دلقک معروفی به نام
چارلی چاپلین تحقیر می شود و ضمنا میان چارلی و لورل و هاردی و غیره علامت تساوی
گذاشته می شود.
4
دیده
ام مسخره ی خنده ی چشمک ها نیست
·
درک منظور شاعر از این جمله ی تق و
لق، آسان نیست.
·
او ظاهرا چشم زنان را به بهانه
چشمک لبریز از خنده شان تا حد چیزی تمسخر آمیز تنزل می دهد و تحقیر می کند و از
عظمت چشم خویش رجز می خواند.
·
بدین طریق، یکی دیگر از عناصر
اروتیکی حسرت انگیز زنان یعنی نگاه لبریز از زندگی و شادی آنها مورد تحقیر قرار می
گیرد.
·
ما برای نشان دادن تفاوت بینشی
شعرای هومانیسم و شعرای شبه فاشیسم و فاشیسم و فوندامنتالیسم، شعری از شاعر هومانیستی
به نام یوسف صدیق (گیلراد) می آوریم تا مسئله روشن شود:
یوسف صدیق (گیلراد)
(دی
ماه ۱۳۹۴ )
(۱)
·
آرزو می کنم سی و پنج ساله بودم،
·
هر شب در جنگل خواب هایم
·
به تو می رسیدم
·
و در چشمانت می خواندم:
·
«من سی بهار
·
به راز های جهان افزوده ام.»
(۲)
·
در نگاه تو حرفی است،
·
حرفی که به خاک می افکند، مرا
·
حرفی که نمی دانم چیست
·
حرفی که عجیب، دوستش می دارم.
·
نه آوا های آبی دریا
·
نه پچپچه های مهتابی شب.
·
در نگاه تو معنایی عطرآگین موج می زند،
·
بهارنارنجی، شاید،
·
که صدای تگرگی را شنیده است.
·
کاش اینجا بودی،
·
شناسنامه ی مرگ را با هم می دزدیدیم.
ویرایش
از تارنمای دایرة المعارف روشنگری
پایان
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر